• ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
318
سکه
1,806
[•••به نام خدایی که شعر را در دل‌ها می‌کارد•••]

نام اثر: آوید*
شاعر: رها سلطانی
ژانر: تراژدی
قالب: قصیده
ناظر: @یآس
مقدمه:
درون من، شبی بی‌انتها بود
که هر ستاره‌اش در خون رها بود

به هر طرف که رفتم، سایه دیدم
به هر صدا که گوشم شد، صدا بود

نه راهی از سپیدایی گذشتم
نه خانه‌ای که در آن آشنا بود

ولی ز عمق خاموشی شنیدم
ندایی کهنه، اما آشنا بود

به من گفت: «از خودت بیرون نرو، مرد،
چراغی در دلت پنهان، به‌پا بود»

و من، در آن مسیر بی‌نشانی
رسیدم جایی که خورشید ما بود

کنون، به نام این خورشید پنهان
که نورش بی‌زوال و بی‌نوا بود

قصیده‌ها نوشتم، تا بدانی
چه سخت این راه و چه باصفا بود

و نام این مسیر و این رسیدن
به رسم کهن، و امروز، آویدا بود

___________________________________
*آوید، واژه‌ای از فارسی کهن، به معنای «پیدا»، «روشن» و «آشکار شده» است.
نامی که سفر این مجموعه را بازمی‌تاباند؛ سفری از تاریکی و جست‌وجو تا لحظه‌ای که حقیقت، چون نوری پنهان آشکار می‌شود... .
 

Melina.N

[مدیر تالار شعر]
Staff member
LV
0
 
Joined
Aug 19, 2023
Messages
113
سکه
561
IMG_20250722_164245_656.png
شاعر گرامی، از شما متشکریم که انجمن بوکینو را جهت انتشار آثار خود انتخاب کرده‌اید.​

خواهشمندیم قبل از تایپ اثرتان، قوانين تایپ شعر را مطالعه نمایید:​



شما می‌توانید در صورت نیاز به راهنمایی و بهبود بخشیدن قلم خود، درخواست ناظر دهید.​


بعد از قرار دادن حداقل ۱۰ پست، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست طراحی جلد دهید:​


برای بهبود و افزایش کیفیت آثارتان و دریافت تگ‌‌های با ارزش‌تر، بعد از قرار دادن ١۵ پست، می‌توانید درخواست نقد و تگ دهید.​

᯽ درخواست نقد آثار ᯽​


بعد از حداقل ٢٠ پست، می‌توانید جهت اعلام اتمام اثرتان، به تاپیک زیر مراجعه نمایید:​


برای درخواست انتقال اثر خود به متروکه و یا بازگردانی آن، از لینک زیر استفاده کنید:​


با آرزوی موفقیت برای شما؛
کادر مدیریت تالار ادبیات🦋​
 
Last edited:
امضا : Melina.N

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
318
سکه
1,806
«امید»

به دشت خشک دلم، ابر تازه‌ای آمد
که بوی سبزه و باران، پیام‌رسان من است

شکسته بودم و شب، سقف بر سرم آورد
ولی ستاره‌ی فردا، هنوز هم زَرن است

به هر شکست که برخاست، نهال نو رویید
که ریشه‌ی من و امید، یک اصل و یک سخن است

اگرچه طوفان دی، شاخه‌ها ز هم بگسست
بهار، وعده‌ی پیوند سبز با چمن است

نه هر چراغ که افروخت، ماندنی باشد
چراغ صبر و امید، جاودانه‌افکن است

بگو به خسته‌ترین رهگذر، که پای بایستد
که راه روشن فردا، همین سرای من است
 

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
318
سکه
1,806
«شجاعت»

به راه رفتم و طوفان، میان جاده نشست
که هر که پای بگیرد، نشان مردن است

دل از هراس بریدم، به سنگ خندیدم
که فتح قله‌ی فردا، همین تپیدن است

به موج گفتم: «اگر غرقه‌ام کنی، بکن»
که هر شناور بی‌بیم، ره‌ سپردن است

نه هرکه زخم نبیند، قوی و پیروز است
قوّت از دل زخمی که باز جوشیدن است

به سایه گفتم: «از این پس، تو رهبرم نشوی»
که نور، میر دل من، نه تیرگی بدن است

به خود گفتم: «اگر جان به ل*ب رسد، برخیز»
که شجاعت، نفس تازه در کشیدن است
 

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
318
سکه
1,806
«تنهایی»

شبی که ماه ز دل آسمان من رفتند
چراغ‌های همه کوچه‌ها ز من رفتند

دلم به وسعت یک شهر بی‌کسی خالی‌ست
که مردمانش از آغاز، خویشتن رفتند

نه دست گرم رفیقی، نه سایه‌ی یاری
تمام آینه‌ها از نگاه من رفتند

به هر طرف که شدم، رد پا بریدم باز
که رهروان قدیمی به میهن رفتند

تنم اسیر سکوت است و خسته از تکرار
که روزها همه رفتند و دشمن رفتند

ولی در این دل بی‌کس، چراغکی مانده‌ست
که از حضور امید است، ایمن رفتند
 

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
318
سکه
1,806
«عشق»

به نام عشق، که آغاز هر شکفتن بود
که جان گرفت، دل خسته، از نهفتن بود

به شوق بوسه‌ی نوری، ز عمق شب برخاست
که در طلوع، دلیلی برای رفتن بود

کسی نگفت چه باشد، کسی ندانستش
ولی همیشه حضورش، دلیل بودن بود

نه از حساب زمان است و نه به وزن مکان
که عشق، وسعت جان و هنر زیستن بود

شکست اگر چه رساند به خاک سرد غم
ولی بلند شدن از غبار، ساختن بود

دل از تعلق پست و حواس تار برید
که عشق، راه رسیدن، نه صرف دیدن بود
 

*RaHa._

رَـهـایِـش [طراح + ویراستار آزمایشی]
LV
0
 
Joined
Jul 18, 2025
Messages
318
سکه
1,806
«رهایی»

ز بند عادت دیرین، تنم جدا مانَد
دلم رها شد و دنیا، دگر صدا مانَد

نه قید قافیه دارد، نه بند وزن و سکوت
کلام ناب، به آزادی نوا مانَد

به پشت پنجره‌ای باز، نور می‌رقصید
و دست بسته‌ی من، باز، مبتدا مانَد

نه درد مانده، نه زنجیر، نه گلایه‌ی دیر
فقط نسیمی از آن سوی ماجرا مانَد

گذشتم از همه باید، رسیدم از نرسیدن
که در رسیدن مطلق، خود خدا مانَد

به دل گفتم: «تو خودت باش، همین کمال تو بس»
که هرکه خویش شود، بی‌ادعا مانَد
 

Who has read this thread (Total: 3) View details

Top Bottom