به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

Liam

[نابغهٔ ثروت کیبی بایت ¹⁰²⁴]
پرسنل مدیریت
سطح
8
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-17
نوشته‌ها
920
مدال‌ها
22
سکه
5,220
کد رمان:
عنوان:
ترورگران
ژانر: فانتزی، طنز
نویسنده: زینب سواری
ناظر: @DENISE
خلاصه:

در سیاهی شب، همان زمان که حتی جغدها هم خمیازه کشان‌اند، در روز روشن وقتی که در کوچه و خیابان‌ها پرنده پر نمی‌زند آنها رخ نمایان می‌کنند..!
همان‌هایی که خود را مخلوقاتی اشرف‌تر از دیگر انسان‌ها می‌دانند و معتقدند که سرنوشت را خودشان رقم خواهند زد!
همان‌هایی که خالق ترس و دلهره هستند و نامشان رعشه به جان و تن شهر و شهروندان می‌اندازد!
به راستی آن‌ها چه کسانی هستند؟ دوست‌اند یا دشمن؟ مسئله این است!

سخن نویسنده:
خواننده گرامی، این رمان برگرفته از اتفاقات انجمن بوکینو و قصه‌ی خاطره‌انگیز تأسیس انجمن می‌باشد؛ همچنین تک‌تک شخصیت‌های این داستان، از کاربران قدیمی و حتی کاربران جدید بوکینو گرفته شده و تمامی نوشته‌ها صرفاً جهت خنده کاربران قرار خواهد گرفت و بنده قصد هیچ‌گونه توهین به شخصی یا ایجاد دلخوری نداشته و ندارم.
پیشاپیش از همراهی پر شور و شوق شما خوانندگان عزیز، سپاسگزارم!🌹
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : Liam

Veratrum

[سرپرست بازنشسته]
سطح
1
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-02
نوشته‌ها
271
مدال‌ها
4
سکه
1,351
1000001491.jpg

‌‌نویسنده‌ی گرامی، از شما متشکریم که انجمن رمان نویسی بوکینو را جهت انتشار رمان خود انتخاب کرده‌اید!


از شما می‌خواهیم قبل از تایپ آثرتان، قوانین را مطالعه کنید:
‌‌‌


‌‌‌
برای بی‌جواب نماندن سوالات و مشکلات‌ خود، به تایپک زیر مراجعه فرمایید:
‌‌


‌‌
بعد از قرار دادن ۱۰ پست در این تایپک درخواست دهید:




برای بهتر شدن و بالا بردن کیفیت آثارتان و تگ‌دهی به آن، بعد از قرار دادن ۲۰ پست، به تالار نقد مراجعه کنید:




بعد از قرار دادن ۱۰ پست، برای کاور تبلیغاتی در تایپک زیر اقدام فرمایید:



برای درخواست تیزر، می‌توانید بعد از ۲۰ پست در تایپک زیر درخواست دهید:


‌‌
پست‌های اثرتان به تعداد منصوب رسیده و پایان یافته؟!
پس در تایپک زیر اعلام کنید:




برای انتقال اثر خود به متروکه و یا بازگردانی آن، وارد تایپک زیر شوید:



و برای آموزش‌های بیشتر درباره‌ی نویسندگی به تالار آموزشگاه مراجعه نمایید.



با آرزوی موفقیت برای شما!

[کادر مدیریت تالار کتاب]
 

Liam

[نابغهٔ ثروت کیبی بایت ¹⁰²⁴]
پرسنل مدیریت
سطح
8
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-17
نوشته‌ها
920
مدال‌ها
22
سکه
5,220
مقدمه:
کوچه‌ها سرد و آسمان تاریک
مرگ آید قدم قدم نزدیک
می‌رسد از دو کوچه‌ پایین‌تر
مثل هر شب صدای یک شلیک
خودکشی، سوءقصد، یا که ترور
مانده مبهم برای من هم لیک
هرکسی خواست حرف تازه زند
سرنگون شد به ضرب یک تکنیک​
 
امضا : Liam

Liam

[نابغهٔ ثروت کیبی بایت ¹⁰²⁴]
پرسنل مدیریت
سطح
8
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-17
نوشته‌ها
920
مدال‌ها
22
سکه
5,220
«فصل اول: ترورگران وارد می‌شوند»

- هفته گذشته يک کوزه چينی، مربوط به قرن چهاردهم، هفتاد و دو ميليون دلار به فروش رفت!
صدای خش‌خش کشیده شدن مداد روی کاغذ، در فضای خفه‌ی اتاق طنین‌انداز شده بود و گویا واژگان نیز برای در کنار هم قرار گرفتن و تبدیل به جمله شدن، عجله‌ داشتند که این‌گونه با او همراهی می‌کردند. دستش آوای خستگی سر می‌داد، قلب فریاد ناسازگاری میزد و گوش‌های او نیز، در پی خبری بسیار مهم بود.
- اين کوزه که گفته می‌شود گران‌ترين اثر هنری آسياست، از کوزه‌هاى زيبا و تاريخى چين است که با اشعار و نوشته‌هاى مختلف، به رنگ آبی و سفيد تزيين شده است.
پوف بلندی کرد و بی‌حوصله به کاغذ سیاه شده که واژگان و جملات روی دوشش سنگینی می‌کرد، چشم دوخت.
- اين کوزه، هفتاد و دو ميليون دلاری را هفتصد سال پيش، فردى به نام يوان دیناستی ساخته است... .
کلافه و بی‌حوصله دست به سمت رادیو برد و دکمه‌ی تغییر کانال را فشرد. همه‌ی کانال‌ها را زیر و رو کرد و دید که تنها روزمرگی از آن‌ها مشهود است و لاغیر!
باری دیگر دست به سمت رادیو برد و انگشت اشاره‌ی خود را روی دکمه خاموشی رادیو قرار داد؛ اما با صدای گوینده‌ی رادیو، لحظه‌ای درنگ کرد و با کنجکاوی به صحبت‌های او گوش فرا داد:
- به خبری که هم‌اکنون به دست ما رسید، توجه کنید!
به رادیو نزدیک‌تر شد و با کنجکاوی بیشتری به گوینده‌ی رادیو گوش سپرد:
- سایه‌ی شوم ترورگران دیده شد!
چشم گرد کرد و دستان مشت شده‌اش را روی میز قرار داد.
- در روز چهاردهمِ آذرماهِ سال هزار و چهارصد و یک، ساعت دوازده نیمه شب، آثار ترور در خانه‌ی یکی از شهروندان رایترز سیتی دیده شد!
اخم مهمان صورتش شد و به باقی اخبار روز دقت کرد.
- هم اکنون به صحبت‌های خبرنگارِ معروفِ رایترز سیتی، «نگین بانو» معروف به دختر پریشان روزگار توجه کنید.
نویز آزاردهنده‌ی رادیو برای چند ثانیه گوشش را خراش داد و سپس، صدای نگین از رادیو پخش شد و در اتاق انعکاس پیدا کرد.
- با سلام و خدا قوت خدمت شهروندان عزیز! با اخباری که به دست من رسیده و همچنین مصاحبه با شهروند عزیزی که مورد ترورِ گروه ترورگران شرور قراره گرفته، مشخص شد که با گروهی خیلی حرفه‌ای سر و کار داریم و از شما خواهشمندم که مراقب باشید تا مورد ترور این گروه که خود را «نوادگان هیتلر» نامیده‌اند، قرار نگیرید!
لحظه‌ای در فکر فرو رفت؛ عجب نامی برای گروه‌شان انتخاب کرده‌اند!
«نوادگان هیتلر» از نام گروه‌شان پیدا بود که با کسی شوخی ندارند و ترورگرانی بسیار حرفه‌ای هستند!
با صدای نگین که از رادیو پخش میشد، از فکر خارج شد و به رادیو گوش سپرد:
- در ادامه با شهروند «دلی»، معروف به «آفتاب گردان»، مصاحبه‌ای کوتاه خواهیم داشت؛ با من همراه باشید.
از اخبار بیزار بود؛ اما حال بسیار کنجکاو بود که تا پایان اخبار را بداند! کنجکاوی به مانند تیری سهمگین، مغز او را مورد اصابت قرار داده بود.


توجه: تمامی شخصیت‌ها، شهرها و حتی اتفاقات ذکر شده در طول رمان، بر حسب اتفاقات واقعیِ این انجمن و انجمن همکار نوشته شده که با کمک تخیل نویسنده به شکل متفاوت و فانتزی‌ای بر قلم جاری شده است.
 
امضا : Liam
بالا