#پارت_۹
#رمان_به_صرف_سیگار_مارلبرو
#زهرا_تیموری✍
برق رفته بود و گرما آزار میداد. جهان هم اونجا نبود و مجبور شدم یکم منتظر بمونم. سرکی به دنیای مجازی زدم. پروفایل آرش عکس آنیل بود. بازش کردم و خالی از کنجکاوی بیو تلگرامش رو دیدم.
" در سینهام قبرستانیست که ساکنانش روزی بهترینهایم بودند. "
ناخواسته پوزخند زدم. دروغگوی مضحک! هیچکی بهتر از من حفظش نبود و نمیدونست چرند میبافه.
احساسات کنترل نشدنی داشت. بلد نبود در خفا نفرت یا عشقش رو پنهون کنه. زبون و دلی شلوول داشت و احساساتش زود لو میرفت. برعکس من. یکیمون برونگرا و دیگری درونگرا. روزهای زیادی از افتادنش به دست و پام نگذشته بود. زار میزد که نرم. محکم از بیرون و خالی از درون گفتم:
- میخواستی نوزده بشی ولی صفر شدی.
- نرو شهرزاد!
بغضم میخواد منو به زمین بندازه. مقاومت میکنم و چنگ به پیراهنم میزنم. خیره به روبه رو شدم.
- بمونم که راحتتر خیانت کنی؟
- اون فقط یه اشتباه بود.
زخمت ل*ب زدم:
- هر اشتباهی بهایی داره.
اشک نیشش زد.
- قول میدم جبران کنم. به خاطر بچهامون ببخش!
وسایل خونه دور سرم چرخ خورد.
- ببخشم تا دو روز دیگه بگی میتونستی بری ولی موندی؟
نگاهم کرد.
- تو جایی رو نداری، کجا میخوای بری؟
اخمم عمیق شد.
- نداشتن جا نقطه ضعف من نیست... من کنار کسی که تو دلم نیس جایی ندارم.
سر پایین انداخت.
- ولی من دوستت دارم.
دستم رو مشت کردم.
- دوست داشتنهای تو همه لاف بود.
مژههاشو پاک کرد.
- بیانصافی نکن!
طوفان شدم و خشمدار پلک بستم.
- بیانصاف تویی نه من. اونا چیشون از من سرتر بود؟
خدایا اشکم نیاد! خدایا ضعف نشون ندم! خدایا نگم چگرم ذره ذره خون شده.
- اونا یه تار موی گندیدهی تو هم نبودن من فقط میخواستم سرگرم بشم.
فندک زیرم گرفت و داغ شدم.
- اسم خیانت رو عوض نکن. تو حق نداشتی سرگرم شی وقتی من و به حال خودم ول میکردی.
صداش و پایین آورد.
- چند بار بگم اشتباه کردم. تو چرا امتحانم کردی؟
ابرهایی سوار مردمکهام شدن.
- چون از چشمهات خیانت و میخوندم.
دستاش و محکم از روی پاهام برداشتم و ترس برش داشت.
- این قد نگو خیانت. من فقط باهاشون حرف میزدم.
#رمان_به_صرف_سیگار_مارلبرو
#زهرا_تیموری✍
برق رفته بود و گرما آزار میداد. جهان هم اونجا نبود و مجبور شدم یکم منتظر بمونم. سرکی به دنیای مجازی زدم. پروفایل آرش عکس آنیل بود. بازش کردم و خالی از کنجکاوی بیو تلگرامش رو دیدم.
" در سینهام قبرستانیست که ساکنانش روزی بهترینهایم بودند. "
ناخواسته پوزخند زدم. دروغگوی مضحک! هیچکی بهتر از من حفظش نبود و نمیدونست چرند میبافه.
احساسات کنترل نشدنی داشت. بلد نبود در خفا نفرت یا عشقش رو پنهون کنه. زبون و دلی شلوول داشت و احساساتش زود لو میرفت. برعکس من. یکیمون برونگرا و دیگری درونگرا. روزهای زیادی از افتادنش به دست و پام نگذشته بود. زار میزد که نرم. محکم از بیرون و خالی از درون گفتم:
- میخواستی نوزده بشی ولی صفر شدی.
- نرو شهرزاد!
بغضم میخواد منو به زمین بندازه. مقاومت میکنم و چنگ به پیراهنم میزنم. خیره به روبه رو شدم.
- بمونم که راحتتر خیانت کنی؟
- اون فقط یه اشتباه بود.
زخمت ل*ب زدم:
- هر اشتباهی بهایی داره.
اشک نیشش زد.
- قول میدم جبران کنم. به خاطر بچهامون ببخش!
وسایل خونه دور سرم چرخ خورد.
- ببخشم تا دو روز دیگه بگی میتونستی بری ولی موندی؟
نگاهم کرد.
- تو جایی رو نداری، کجا میخوای بری؟
اخمم عمیق شد.
- نداشتن جا نقطه ضعف من نیست... من کنار کسی که تو دلم نیس جایی ندارم.
سر پایین انداخت.
- ولی من دوستت دارم.
دستم رو مشت کردم.
- دوست داشتنهای تو همه لاف بود.
مژههاشو پاک کرد.
- بیانصافی نکن!
طوفان شدم و خشمدار پلک بستم.
- بیانصاف تویی نه من. اونا چیشون از من سرتر بود؟
خدایا اشکم نیاد! خدایا ضعف نشون ندم! خدایا نگم چگرم ذره ذره خون شده.
- اونا یه تار موی گندیدهی تو هم نبودن من فقط میخواستم سرگرم بشم.
فندک زیرم گرفت و داغ شدم.
- اسم خیانت رو عوض نکن. تو حق نداشتی سرگرم شی وقتی من و به حال خودم ول میکردی.
صداش و پایین آورد.
- چند بار بگم اشتباه کردم. تو چرا امتحانم کردی؟
ابرهایی سوار مردمکهام شدن.
- چون از چشمهات خیانت و میخوندم.
دستاش و محکم از روی پاهام برداشتم و ترس برش داشت.
- این قد نگو خیانت. من فقط باهاشون حرف میزدم.
آخرین ویرایش: