جدیدترین‌ها

بزرگترین مرجع تایپِ کتاب | انجمن رمان نویسی بوکینو

انجمن فرهنگی بوکینو، مکانی‌ برای انتشار و تایپ آثارِ شما عزیزان بوده و طبقِ قوانین جمهوری اسلامی ایران اداره می‌شود. هدف ما همواره ایجاد یک محیط گرم و صمیمانه است. برای دسترسی به امکانات انجمن و تعامل در آن، همین حالا ثبت نام کنید.

سوالات متداول

آموزش کار با انجمن را از این لینک مطالعه کنید.

ایجاد موضوع

برای شروع موضوعی در تالار مورد نظر خود بفرستید.

کسب مقام

به خانواده‌ی بزرگ بوکینو بپیوندید!
  • ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

دیالوگ برتر دیالوگ برتر رمان

سادات.82

[نویسنده افتخاری]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-08-30
نوشته‌ها
119
پسندها
911
زمان آنلاین بودن
1d 35m
امتیازها
143
سن
21
سکه
695
  • #11
به گفته‌ی پارسیان باستان در بند‌بند وجودت جادو نهفته است؛ در تاروپود سلول‌هایت جادوست که به پرواز در می‌آید. اما چرا هرگز آن را باور نکرده‌ای؟ چرا باور نمی‌کنی که جادو وجود دارد؟ که او روح دارد؟ با چشم خویش دیدم که بر روی یک ظرف باستانی نوشته بود: (به سرزمین جادو خوش آمدید. مردم پارسه با جادو متولد می‌شوند؛ همه‌چیز اینجا مطلق زیباست، پاکی همه‌جا را فراگرفته است و زندگی بی‌نهایت جریان دارد. به امید روزی که پارسه جاودان ماند.) آه که اگر واقعی باشد... .

جادوی کهن
 

نیهان

کاربر بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-12-06
نوشته‌ها
213
پسندها
874
زمان آنلاین بودن
1d 16h 16m
امتیازها
73
سن
19
محل سکونت
چند کیلومتر اونور‌تر
سکه
1,059
  • #12
- درد داره.
- چی؟
- وقتی ساعت‌ها می‌شینی و به احساس‌هایی که هیچ‌وقت قرار نیست ابراز کنی فکر می‌کنی... درد داره!
- داراب وقتی تو درد می‌کشی خیلی می‌ترسم؛ یه چیزی بگو ترسم از آینده بریزه.
- می‌میرم برات!
- این‌طوری که بیشتر می‌ترسم... تو همیشه باید باشی، حتی اگه من نباشم.

پارت آینده
رمان دلدارکُش
 

سون آی

🖤⃟ ɪᴍ sᴛɪʟʟ ɪɴᴛᴏ ʏᴏᴜ
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-08-01
نوشته‌ها
1,907
پسندها
5,160
زمان آنلاین بودن
9d 18h 35m
امتیازها
373
سکه
9,077
  • #13
- به چی فکر می‌کنی؟!
جوابش شد همان «هیچی» همیشگی، ولی این‌بار غم‌بارتر از دیروز و خسته‌‌تر از امروز.
به نیم‌رخش نگاه کوتاهی می‌اندازد و حینی که به تیرگی و سکوت شب دل می‌داد، زمزمه‌‌ی آرامش در هیاهو و گرفتگی آسمان و تراود بارانش خوش می‌نشیند، شاید هم به دلِ هرسام این‌‌چنین می‌شد، وگرنه که آسمان دلش بارانی‌تر از آسمانِ حالایش نبود.
- نمی‌شه گذشته رو نابود کرد، نمی‌شه تغییرش داد، حتی نمیشه بهش برگشت و پله‌پله از نوع ساختش ولی میشه... .
کف دستش را با آرامش به چانه‌ی استخوانی‌ هرسام می‌چسباند و حینی که با انگشت شصت تهِ ریشش را نوازش می‌داد، ادامه می‌دهد.
- میشه نادیده‌اش گرفت و کنار کسایی که دوسِت دارن این جاده‌ی یک‌ طرفه رو از نوع شروعش کرد!
شاید نداند دخترک اما تمام کلماتش و آن ظرافت نوازشش، همه‌ و همه عسل می‌شوند و دلِ مردانه‌ی هرسام از طعم ملس و شیرینش در سینه می‌تپد. تند‌تند، بی‌وقفه و ناآرام!
دمی نگذشت که نگاه شکسته‌اش در پی نگاه فرشته می‌دمد و چشم‌هایش با حالتی خاص تک‌تک اجزای صورت دردانه‌اش را می‌کاود. باز هم این فرشته است که دل می‌لرزاند.
- کنارِ من!
دستِ هرسام که گرفته می‌شود و با آرامش ذاتی‌اش روی شکمش قرار می‌گیرد، با لبخند نگاه گیج و حیرانش را از نظر می‌گذراند و در همان لحظه‌‌های غم و اندوه، شاید امید از این فاصله‌ زیر بارش پر باران آسمان از نوع شکوفا شود.
- کنار ما!
«پارت آینده رمان در بند ابلیس»
 
آخرین ویرایش:

نیهان

کاربر بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-12-06
نوشته‌ها
213
پسندها
874
زمان آنلاین بودن
1d 16h 16m
امتیازها
73
سن
19
محل سکونت
چند کیلومتر اونور‌تر
سکه
1,059
  • #14
- خب پس همه‌ی ما الان به یه توافقی رسیدیم؛ قبول داری پرواجان؟
- اگه اون توافق خفه شدن تو باشه بدجور باهاش موافقم!
- هوم... توافقی که میگه اگه من نمی‌تونم تو رو بُکُشم، کاری می‌کنم که روزی صد بار آرزوی مرگ کنی... .

پارت آینده
رمان دلدارکُش
 

نیهان

کاربر بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-12-06
نوشته‌ها
213
پسندها
874
زمان آنلاین بودن
1d 16h 16m
امتیازها
73
سن
19
محل سکونت
چند کیلومتر اونور‌تر
سکه
1,059
  • #15
- نگاه به هارت و پورتم نکن... یه وقتایی بهت حسادت می‌کنم! این همه قدرت رو از کجا پیدا کردی؟
- ما زنیم عزیزم! گمونم قدرت خودش ما رو پیدا می‌کنه.

پارت آینده
رمان دلدارکُش
 
آخرین ویرایش:

سارابـهار❁

کاربر بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2025-02-16
نوشته‌ها
93
پسندها
310
زمان آنلاین بودن
12h 30m
امتیازها
88
سن
24
سکه
458
  • #16
الهاندرو باید دهانش را می‌بست وگرنه خودم مجبورش می‌کردم.
خطاب به الهاندرو می‌گویم:
- نمی‌تونیم با انسان‌ها بجنگیم، اصلاً شرافت‌مندانه نیست با حریفی که ضعیف‌تر از ماست بجنگیم.
الهاندرو که گویا آرام‌تر شده بود گفت:
- من، تو، قبیله‌هامون، همه ما قرن‌ها با گونه‌های مختلف جنگیدیم و خوب می‌دونیم که گاهی لازمه جواب جرقه رو با آتیش بدیم حتی اگه به قول تو شرافت‌مندانه نباشه.


#ال_تایلر
 
  • خفن
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban

سارابـهار❁

کاربر بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2025-02-16
نوشته‌ها
93
پسندها
310
زمان آنلاین بودن
12h 30m
امتیازها
88
سن
24
سکه
458
  • #17
خودم را به جلو کشیدم و نزدیک صورتش گفتم:
- شجاعت یعنی بترسی؛ اما بایستی. این رو هیچ‌وقت فراموش نکن کول هریسون!
با اتمام حرفم، چشمان سبزش مهربان شدند و با حسرت ل*ب زد:
- تو لایق بیشتر از این‌هایی آندریا.
پوزخندم تبدیل به نیش‌خند شد. چه می‌گفت؟! یعنی گمان می‌کرد من، اِل آندریا تایلر، عجیب‌ الخلقه‌ترین و بی‌رحم‌ترین مخلوق جهان، که همیشه درحال پلیدی پراکنی و به نابودی کشیدن همگان بوده‌ام، لایق مرگی بهتر از خاکستر شدن هستم؟

#اِل_تایلر
 
  • لــاو
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban

نیهان

کاربر بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-12-06
نوشته‌ها
213
پسندها
874
زمان آنلاین بودن
1d 16h 16m
امتیازها
73
سن
19
محل سکونت
چند کیلومتر اونور‌تر
سکه
1,059
  • #18
- تو آدم بدی نیستی مموش خانم! تو یه آدم خوبی که اتفاقای بدی براش افتاده و یه وقتایی اتفاق بد لازمه‌ی زندگیه.
- پس آرزو می‌کنم کل اتفاقات بد دنیا هوار بشن روی سرت! خوبه؟ تازه اینجوری به چشم خودتم آدم حسابی‌ میشی.
- هوم، آدم حسابیا آخر قصه مشخص میشن؛ اول قصه که همه خوش آب و رنگن...

پارت آینده از رمان جدید👀
 
  • لــاو
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban

بازدید کنندگان موضوع (تعداد: 5) مشاهده جزئیات

shape1
shape2
shape3
shape4
shape5
shape6
بالا پایین