What's new

بزرگترین مرجع تایپِ کتاب | انجمن رمان نویسی بوکینو

انجمن فرهنگی بوکینو، مکانی‌ برای انتشار و تایپ آثارِ شما عزیزان بوده و طبقِ قوانین جمهوری اسلامی ایران اداره می‌شود. هدف ما همواره ایجاد یک محیط گرم و صمیمانه است. برای دسترسی به امکانات انجمن و تعامل در آن، همین حالا ثبت نام کنید.

سوالات متداول

آموزش کار با انجمن را از این لینک مطالعه کنید.

ایجاد موضوع

برای شروع موضوعی در تالار مورد نظر خود بفرستید.

کسب مقام

به خانواده‌ی بزرگ بوکینو بپیوندید!
  • ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

پناه

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Dec 29, 2024
Messages
110
Reaction score
419
Time online
1d 6h 38m
Points
73
سکه
528
  • #11
در این دنیایی که هوایش سمی‌‌است، محتاج اندکی از مرام توأم.
شاید زمان حلال مشکلاتمان باشد؛ اما فرصتی برای حل آن‌ها!؟
 
Last edited:

پناه

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Dec 29, 2024
Messages
110
Reaction score
419
Time online
1d 6h 38m
Points
73
سکه
528
  • #12
درگیرم!
درگیر در دنیایی سراسر وهم، افکارم پوسیده و رؤیایم یخ زده!
کسی یارای همدردی با من ندارد.
خیره‌ام از پنجره، به دنیایی که مردمانش، برای رسیدن به هدفشان مانند گرگ،
همدیگر را می‌درند.
سرمای وجودم به چشمانم سرایت کرده.
توانایی دیدن خوبی‌ها را ندارم.
می‌خواهم، نیاز کسی باشم.
می‌خواهم کسی مرا فریاد زند.
دلم خواسته شدن می‌خواهد؛ دلم می‌خواهد کسی مرا بخواهد و آن‌وقت است که گرمای عشق
در دلم شعله‌ور می‌شود.
 

پناه

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Dec 29, 2024
Messages
110
Reaction score
419
Time online
1d 6h 38m
Points
73
سکه
528
  • #13
سقراط با نوشیدن جام شوکران، زندگیش پایان یافت.
ولی تو برای من، شوکرانی هستی که قطره‌قطره به جانم تزریق می‌شوی!
اما در عجبم!
جنسم از چیست که نمی‌میرم از این زهری که در من، ریشه دوانده!؟
 

پناه

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Dec 29, 2024
Messages
110
Reaction score
419
Time online
1d 6h 38m
Points
73
سکه
528
  • #14
نام تو آهنرباست!
هرگاه نام تو می‌آید، جذب می‌شوم به خاطرات و عکس‌هایمان.
باران می‌بارد و ابری‌تر می‌شود آسمان دلم.
می‌دانی چرا؟
ابری‌ترین هوا، واقعیتی تلخ را برایم مسجل می‌کند.
یادت، بیشتر از خودت، معرفت به خرج می‌دهد انگار!
 

پناه

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Dec 29, 2024
Messages
110
Reaction score
419
Time online
1d 6h 38m
Points
73
سکه
528
  • #15
من ماندم و حسرت‌های بر دل مانده.
من ماندم و آرزوهای بر باد رفته.
من ماندم و سکوت وهم‌آور نیمه شب،
و باز من ماندم و کنج عزلتم.
باز زانوهایم را بــــغـ.ـــل زده و در خیالاتم به افکار تو، میدان می‌دهم.
یکه‌تازی می‌کنی و مرا به قهقرا می‌کشانی.
صدای برخورد قطرات باران به شیشه،
مرا از رویاهایم به بیرون پرتاب می‌کند... .
شاید امشب، همان شبی باشد که با تلنگری از جنس فهم، یادت را، از خاطرم بیرون کنم.
 

پناه

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Dec 29, 2024
Messages
110
Reaction score
419
Time online
1d 6h 38m
Points
73
سکه
528
  • #16
سه کنج اتاق مرا فرا می‌خواند؛
اما امشب تصمیم گرفته‌ام متفاوت بودن را تجربه کنم... .
چاره‌ای جز این برایم نمانده، زیرا دستم به سقف آرزوهایم نمی‌رسد.
می‌خواهم از نو، حکایت قشنگی را برای زندگی بسرایم.
می‌خواهم هوای تو را از سر بپرانم و دیگر گذرم به کوچه‌های دلتنگی نیفتد.
ناگفته نماند، آشفته دلم!
اما به کنج عزلتی که برایم چشمک پرانی می‌کند،
باز نمی‌گردم.
 

پناه

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Dec 29, 2024
Messages
110
Reaction score
419
Time online
1d 6h 38m
Points
73
سکه
528
  • #17
در این گرگ‌ومیش که چشمانم هنوز خواب را لبیک نگفته‌اند؛
محتاج اندکی سکوتم.
در ذهنم ولوله برپاست.
هزاران فکر با هم به پایکوبی مشغولند و یک لحظه رهایم نمی‌کنند.
دفتر هیچ‌کدام از افکارم را نمی‌توانم ببندم و به بایگانی بفرستم.
نتیجه‌گیری سخت شده یا من سخت‌گیر!؟
 

پناه

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Dec 29, 2024
Messages
110
Reaction score
419
Time online
1d 6h 38m
Points
73
سکه
528
  • #18
خسته از بی‌خوابی با چشمانی محتاجِ جرعه‌ای خواب،
نهیبی به افکارم می‌زنم و
جشن‌شان را به تعویق می‌اندازم.
آن‌ها را به بایگانی تبعید و خودم را به خواب دعوت می‌کنم.
چشمانم برای جرعه‌ای آرامیدن، التماس می‌کنند.
تو را هم مانند افکارم تبعیدی به حساب می‌آورم؛
همراه آن‌ها می‌فرستمت به ناکجاآباد
و خودم به کنج عزلتم باز می‌گردم.
 

پناه

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Dec 29, 2024
Messages
110
Reaction score
419
Time online
1d 6h 38m
Points
73
سکه
528
  • #19
بی‌خوابی عجیب مزمن شده، دامنم را گرفته و رهایم نمی‌کند.
برای خلاصی از دستش به خیابان‌های شهر پناه می‌برم؛ شهری که قدم به قدمش را با هم به ثبت رساندیم.
از چه فرار می‌کنم؟
تو در منی!
هر کجا که چشم می‌اندازم نشانی از تو می‌بینم.
چرا در این شهر شلوغ، گم نمی‌شوی!؟
گم شدن هم عالمی دارد.
بگذار بار سفر ببندم و جایی گم شوم که نشانی از تو نباشد.
 
Last edited:

پناه

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Dec 29, 2024
Messages
110
Reaction score
419
Time online
1d 6h 38m
Points
73
سکه
528
  • #20
بروم به شهر و دیاری که خیابان‌هایش از تو یادگاری نداشته باشند.
به سرم می‌زند به دریا بروم؛ اما یادم می‌افتد که تو در ساحل و دریا، خاطراتی بس نابود کننده در ذهنم ثبت کرده‌ای.
در کویر با شن، اسمت را نوشتی.
آه جگرسوزم، جگرم را صد پاره می‌کند!
من چه نادانم و غافل!
غافل از این‌که تو در دهلیزهای قلبم به یادگار مانده‌ای.
چمدان خیالی را به اتاق برمی‌گردانم و لباس‌های پوشالی را روی تخت، خالی...
و به کنج عزلتم پناه می‌برم.
 
Last edited:

Who has read this thread (Total: 4) View details

shape1
shape2
shape3
shape4
shape5
shape6
Top Bottom