به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

.Valeria.

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-08-29
نوشته‌ها
22
سکه
114
به نام آن که گل را خنده آموخت و بر جان شقایق آتش افروخت
عنوان اثر: پنداره‌های سکوت
ژانر: تراژدی، اجتماعی
نویسنده: سارا جلالت
ناظر: @Liza
مقدمه:
در تاریکی سکوت، غمی بی‌پایان پنهان شده است، آوای بی‌صدا، زخمی عمیق در جامعه که هیچ‌کس نمی‌تواند دیده و درمان کند. آوازه‌های خاموشی که درون هر آدمی می‌پیچد و تا ابد همراه او خواهد بود. دلنوشته‌ای تلخ از خاموشی که درون جامعه، زخمی عمیق و به ناشدنی را می‌نمایاند، یک فلاکت که تنها با شکستن سکوت می‌تواند درمان شود.
ما قراردادی امضا کردیم که غرامتش، مهری بر روی لبان بشر بود... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ARNICA

[حفاظت کل انجمن+ مدیر هنر+مدیر تالار ادبیات]
پرسنل مدیریت
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-14
نوشته‌ها
1,019
مدال‌ها
3
سکه
5,109
1726683458969.png

نویسنده‌ی عزیز، از این‌که انجمن بوکینو را برای انتشار آثارتان برگزیدید، خرسند و سپاسگزاریم.
لطفا قبل از تایپ دلنوشته‌ی خود، قوانین مربوط به تایپ دلنوشته را مطالعه کنید.

🔆 [قوانین - قوانین تایپ دلنوشته | تالار ادبیات توصیفی] 🔆

همچنین شما می‌توانید در صورت نیاز به راهنمایی و بهبود بخشیدن قلم خود، درخواست ناظر دهید.

🔆 [ 🔸درخواست نظارت (ویژه تالار ادبیات توصیفی) ] 🔆


پس از تایپ حداقل ۱۵ پست، می‌توانید درخواست نقد و تگ دهید.

🔆 [ درخواست - درخواست نقد ادبی شورا | ویژه تالار ادبیات] 🔆

🔆 [ درخواست - درخواست تگ آثار | تالار نقد ] 🔆

شما می‌توانید پس از تایپ ١٠ پست برای اثر خود درخواست طراحی جلد دهید‌.

🔆 [ درخواست - جلد آثار | تالار طراحی] 🔆

بعد از ۲۰ پست می‌توانید پایان دلنوشته‌تان را اعلام کنید.

🔆 [ اطلاعیه‌ - اعلام پایان آثار ادبی | تالار ادبیات توصیفی] 🔆


در صورت تصمیم به عدم ادامه‌ی تایپ دلنوشته، شما می‌توانید درخواست انتقال به متروکه دهید و همچنین در صورت تصمیم به ادامه‌ی تایپ دلنوشته و انتشار اثرتان می‌توانید درخواست بازگردانی اثر از متروکه را دهید.

🔆 [ درخواست - انتقال و بازگردانی از متروکه | تالار ادبیات توصیفی ] 🔆

❇️ با سپاس از توجه شما ❇️
‌[کادر مدیریت تالار ادبیات]
 
آخرین ویرایش:
امضا : ARNICA

.Valeria.

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-08-29
نوشته‌ها
22
سکه
114
زمانی که دیگر ل*ب‌هایی برای سخن گفتن نداریم،
آن‌ها می‌گویند و ما می‌نویسیم.
به دنبال راهی برای فریاد زدن هستیم؛
می‌خواهیم حرف بزنیم، به عنوان یک انسان!
ما برده نیستیم... .
اما چه حرفی می‌توانیم بزنیم؟
ما غرامت دادیم،
به بهای سال‌ها سکوت...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

.Valeria.

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-08-29
نوشته‌ها
22
سکه
114
سخت است این همه سکوت،
خاصه به این همه ملامت مشغول.
مگر ما به جز اندکی شادمانی، چه خواستیم؟
شادمانی، شایسته عدالت آدمی‌ست!
در پچ‌پچ دیرساله دشت،
فریاد سکوت‌مان بلند است.
ما صبر کردیم، دریغ از این‌که
آن سوی تبسم صبوری،
دل‌ها، می‌شکنند... .
حتی مهتاب هم برای‌مان غصه می‌خورد.
با ل*ب‌های به هم دوخته، می‌نویسم
دریغ از این‌که، روزی باد واژه‌های دفترم را با خود می‌برد...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

.Valeria.

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-08-29
نوشته‌ها
22
سکه
114
سکوت، گاهی به مثابه یک دیوار است؛
جداری شاهق و سرد که میان آدمی و چهان بیرون قرار می‌گیرد.
در این حصار، سُهش‌ها و پنداره‌ها به دام می‌افتند و هیچ‌کس نمی‌تواند آوای فغان درونی را بشنود.
در این خاموشی، فریادهایی وجود دارند که به‌جای تبیین، در دل افروخته می‌شوند و به رماد بدل می‌شوند.
آیا کسی می‌داند که در پس این سکوت، چه حکایات ناگفته‌ای نهفته است؟
 

.Valeria.

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-08-29
نوشته‌ها
22
سکه
114
در آ*غ*و*ش شب‌های تاریک،
سکوتی سنگین مانند پرده‌ای ضخیم، بر زندگی‌مان سایه افکند.
این سکوت، نه آرامش،
بلکه زخم‌هایی است که هر روز بر دل می‌نشاند
و در هر گوشه‌اش، فریادهای ناگفته‌ای به خواب رفته‌اند.
گویی دنیای بیرون، یک تئاتر بی‌صداست
و ما، بازیگری گم‌شده در صح*نه‌ای بی‌حرکت و بی‌صدا.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

.Valeria.

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-08-29
نوشته‌ها
22
سکه
114
زبان‌مان به بند کشیده شده
و هر واژهای که می‌خواهیم به زبان بیاوریم،
در گلو می‌ماند.
گویی صدای‌مان
به دریاهای طوفانی فرستاده شده‌اند و در امواج وحشی‌شان غرق می‌شوند.
این سکوت، مانند شعله‌ای خفته است
که در اعماق وجود، می‌سوزد،
اما هرگز به اخگر نمی‌رسد.
آیا کسی می‌داند در این تاریکی،
چه دردهایی نهفته است؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

.Valeria.

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-08-29
نوشته‌ها
22
سکه
114
آهای غریبه
در این حلبی آباد یادت باشد:
ما از غبار گذشتیم.
از شکاف آسمان و شب‌ها گذشتیم
از طاعون و مادون گذشتیم
از عبور گلوله‌ها گذشتیم
از تاریکی با مشکی گذشتیم
از آز با راز گذشتیم
از هزاره‌ها گذشتیم
تا حضور را به پرده بکشیم
و صدای آخرین شبنم را در سکوت گوش دهیم
و لبخند را جشن بگیریم.
اما در این آخرین ایستگاه
خنده‌های‌مان زنگار گرفته.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

.Valeria.

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-08-29
نوشته‌ها
22
سکه
114
من می‌گویم:
بخند و اشک بریز!
شادمان باش با غمی که درون توست!
زندگی کن!
از خود بپرس:
دیروز و فردا
کدام‌شان همراهِ منند؟!
هیچ کدام!
هر روز متولد شو، هر روز
به گوش‌هایت
به چشم‌هایت
به خیالت
به قلبت...
به روحت بیاموز زندگی کند؛
فریاد بزن، لحظه‌ها را
بگو، حرف بزن، سکوت نکن
هم اکنون را زنده باش و زندگی کن... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

.Valeria.

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-08-29
نوشته‌ها
22
سکه
114
ما که توقع‌مان زیاد نیست!
دل‌مان کسی را می‌خواهد که ما را بلد باشد!
وقتی ببینیم نیست؛
دلسرد می‌شویم، به هیچ کنشی ، واکنش نشان نمی‌دهیم،
وقتی بارها بودیم و دیده نشدیم
حرف زدیم و شنیده نشدیم
چای ریختیم و تنها نوشیدیم
فیلم دیدیم و تنها خندیدیم
بغض کردیم و تنها اشک ریختیم
و از جایی به بعد، ما کسانی را داشتیم که دوست‌شان نداشتیم!
صحبت از خیال‌بافی و ایده‌آل پردازی نیست،
صحبت این است که بشر برای ماندن و برای بقا، انگیزه می‌خواهد
دلش که گرم نباشد ، بی‌حس می‌شود،
پشت می‌کند به هرچیزی که بود و
می‌رود
برای همیشه می‌رود... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا