• ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار

SULLIVAN

[مدیر تالار ادبیات + ناظر کتاب+ویراستار آزمایشی]
Staff member
LV
1
 
Joined
Aug 12, 2023
Messages
427
Awards
2
سکه
1,943
***
نقابی خندان به سیمای خود کشیده بود.
از درون همانند کودک خردسال ضربت خورده بود.
اشک‌هایش را پشت نقاب خود پنهان کرده بود،
وقتی اشک می‌ریخت کسی از او نمی‌پرسید چرا؟
کسی نمی‌پرسید چه به حال روز او آمده!
کسی نمی‌پرسید چه شده که این‌گونه به هم ریخته.
آن‌ها تنها حرف‌های خود برایشان مهم بود،
این‌که شب در کنار یک‌دیگر نشستند راجب او چه بگویند!
بلند شد، اشک‌هایش را پاک کرد، ضمادی به زخم‌هایش زد،
او با چشم‌های خود دید حال او برای هیچ‌کس مهم نیست،
بلند شد، ادامه داد!

سیما: صورت
ضربت: کتک، زخمی
ضماد: مرحم
 

SULLIVAN

[مدیر تالار ادبیات + ناظر کتاب+ویراستار آزمایشی]
Staff member
LV
1
 
Joined
Aug 12, 2023
Messages
427
Awards
2
سکه
1,943
***
اشک نمی‌ریخت، تنها نگاه می‌کرد.
سکوت کرده بود، هیچ نمی‌گفت و باز نگاه می‌کرد.
به پچ‌پچ‌های خانم‌های مسن کوچه‌های شهرشان نگاه می‌کرد،
به حرف‌های پشت سرش گوش می‌داد،
به اشاره‌های با چشم خانم و آقا‌های کوچه‌ی خود عادت کرده بود،
دیگر نایی برای بحث و دعوا نداشت.
به آن‌ها گوش می‌داد، نگاه می‌کرد و هیچ نمی‌گفت،
و از آن‌ها تنها عبور می‌کرد!
 

SULLIVAN

[مدیر تالار ادبیات + ناظر کتاب+ویراستار آزمایشی]
Staff member
LV
1
 
Joined
Aug 12, 2023
Messages
427
Awards
2
سکه
1,943
***
دیگر جانی برایش نمانده بود،
دیگر تظاهر به خوب بودن نمی‌کرد،
دیگر، دیگران برایش مهم نبودن،
دیگر به اجبار لبخند نمی‌زد،
او دیگر مرده بود!
نفس می‌کشید ولی در ثانیه به ثانیه زندگی‌اش
او چندین بار مرده بود!
 

SULLIVAN

[مدیر تالار ادبیات + ناظر کتاب+ویراستار آزمایشی]
Staff member
LV
1
 
Joined
Aug 12, 2023
Messages
427
Awards
2
سکه
1,943
***
او فقط می‌خواست زندگی کند،
او می‌خواست همانند پسرانی که بین آن و دیگری فرق می‌گذارند زندگی کند.
او می‌خواست بی‌آنکه نگران حرف دیگری باشد لبخند بزند و فریاد خوشی را سر دهد.
او می‌خواست در شارع‌های شهر قدم بزند و زیر باران و بغض آسمان پایکوبی کند.
او تنها یک خواسته داشت،
او می‌خواست شاد زندگی کند.
 

SULLIVAN

[مدیر تالار ادبیات + ناظر کتاب+ویراستار آزمایشی]
Staff member
LV
1
 
Joined
Aug 12, 2023
Messages
427
Awards
2
سکه
1,943
***
او یک روز خواهد مرد،
نه همانند هر روز مردن‌هایش،
یک روز خواهد مرد.
او میمیرد میان تک‌تک آرزوهایی که داشت و نشد،
میان تک‌تک حرف‌هایی که کشت ولی نزد،
میان تک‌تک صدای‌های دار زد و بیرون نریخت،
میان تمام هدف‌هایی که داشت و نرسید.
میان شد و نشد‌های بدش،
میان آن زن‌های مسن کوچه‌اش،
میان آن مردن کثیف محله‌اش،
میان چشم‌های ناپاک مردمش!
آری، او خواهد مرد!
 

SULLIVAN

[مدیر تالار ادبیات + ناظر کتاب+ویراستار آزمایشی]
Staff member
LV
1
 
Joined
Aug 12, 2023
Messages
427
Awards
2
سکه
1,943
***
او دوست داشت زندگی کند،
آری زندگی کند،
البته نه آن گونه که دیگران مد نظرشان است،
نه آن گونه که دیگران دوست دارند.
دوست داشت زندگی کند و لبخند بزند،
نه به شکلی که مادرش، پدرش، اقوامش دوست دارد.
زندگی کند بدون این‌که فکر کند دیگران راجب او چه می‌گویند.
آری من از همان دیگرانی سخن می‌گویم که سر به زندگی دیگران خواهند مرد!
 

Who has read this thread (Total: 15) View details

Top Bottom