دلــنوشته دلنوشته "دوریس" | رها سلطانی _ کاربر انجمن بوکینو

[*RaHa._]

«از پس فراموشی»
گفتم تمام شدی.
به خودم گفتم.
به دوستم،
به آیینه،
به هر که نگاهش حتی شبیه تو بود.
ولی دیشب،
بی‌هوا خوابت را دیدم.
تو همان‌جا نشسته بودی
و گفتی:
"چرا این‌همه ازم دور شدی؟
و من گریه کردم.
نه برای تو…
برای خودم،
که هنوز هم
بخشی از من درگیر توست... .

 

[*RaHa._]

«خاطره‌زده»
هرچقدر هم دلم بخواهد تو را پاک کنم،
باران که می‌بارد،
بویت دوباره از گوشه‌ی ذهنم بلند می‌شود... .
درست همان‌جایی که اسمش را گذاشتم
«دیگر برنمی‌گردی».

 

[*RaHa._]

«جا مانده»
در هیچ تقویمی ننوشته‌اند
که تو دقیقاً کی رفتی،
اما من
هر شب،
در یکی از فصل‌های نیامده،
دلتنگت می‌شوم!
تو رفته‌ای،
اما من هنوز
در همان خیابان،
در همان ( انجمن‌های دیگر نام برده شد )،
در همان نگاه اول
جا مانده‌ام... .

 

[*RaHa._]

«کاش دوستت نداشتم»
گاهی فکر می‌کنم
ای کاش واقعاً
دوستت نداشتم.
آن‌وقت این شعرها،
این شب‌بیداری‌ها،
این سکوت‌هایی که مثل پتک
روی مغزم فرود می‌آیند
نبودند... .
و من،
می‌توانستم ساده بگذرم
از کسی که
تمام من را با خودش برد
و گفت:
«مواظب خودت باش!»

 

[*RaHa._]

«هنوز هستی»
تو دیگر نیستی.
اما عجیب است...
هر شب پیش از خواب،
جای تو را خالی نمی‌کنم.
چون هنوز آن‌قدری هستی
که نبودنت،
کابوسم باشد... .

 

[*RaHa._]

«حذف»
خواستم تو را از زندگی‌ام حذف کنم.
رفتم عکس‌ها را پاک کنم.
اما گوشی‌ام گفت:
«آیا از حذف این خاطره مطمئنی؟»
مطمئن نبودم.
هیچ‌وقت نبوده‌ام... .

 

[*RaHa._]

«نماندی»
ماندن بلد نبودی.
ولی من برایت تمام «نماندنی‌ها» را تاب آوردم.
حتی وقتی هر بوسه‌ات
طعمی از خداحافظی داشت،
دستت را محکم‌تر گرفتم.
حالا،
تنها چیزی که از تو مانده،
خاطره‌ای‌ست که
هر شب از من،
بازنده‌ای می‌سازد... .

 

[*RaHa._]

«تبعید»
نه گریه، نه خواب، نه شعر...
هیچ‌چیز درمان نبود.
تو که رفتی،
خودم را تبعید کردم
به سکوتی که هیچکس نمی‌فهمید.
و تنها چیزی که هر شب،
سرم را گرم می‌کرد،
یادآوری گرمایی بود
که دیگر از تو نمی‌رسید... .

 

[*RaHa._]

«هنوز صدا داری»
نرفته‌ای...
فقط دیگر پاسخم را نمی‌دهی،
اما صدایت
هنوز در گوشم
از دیروز حرف می‌زند.
حتی وقتی خواب می‌بینمت،
باز هم دیر می‌رسی... .

 

[*RaHa._]

«بی‌مکان»
نه عکس‌هایت را دارم،
نه نامه، نه یادگار...
اما عجیب است که هر بار دلم می‌گیرد،
دقیقاً می‌دانم
کجای نبودنت درد می‌کند.
تو را
نه زمان برد،
نه فاصله،
تو را فقط من
زیادی خواستم... .