نامکاربری: وقار
نام و نام خانوادگی: زیبا سعیدی
نوع کتاب: رمان
عنوان کتاب: ماراَفسای
ژانر کتاب: عاشقانه، فانتزی
خلاصه کتاب: داستان درموردِ دخترِ جوانی به نامِ افسون است که همراه با مادربزرگِ پیرِ خود که دچارِ بیماریِ الزامر است در محلهٔ کوچکی زندگی میکنند. افسون از طریقِ دوستِ خود واردِ شرکتی تبلیغاتی به نامِ نیک مهرگان میشود و تقریباً دوماه هست که در این شرکت شروع به کار کرده است. افسون که به تازگی متوجهٔ علاقهی خود به رئیسِ شرکتش، آقای مسیح نکونام میشود تصمیم میگیرد که تحولِ جدیدی در زندگیاش اتفاق بیوفتد، اما یک شب، دقیقاً یک شب حینِ رفتن به خانه یک مارِ بزرگِ عجیبِ سفید رنگی را روبهرویِ خود میبیند و... .
مقدمه کتاب: باید بپذیرم میان من و تو
فاصلهها بینهایتاند.
باید بپذیرم بینهایت در هیچ عددی گنجانده نمیشود.
در گذرگاه زندگی ناگهان هم مسیر شدیم.
تو مراد بودی و من مرید! تو در فرود... من هم در فرود.
کنار هم بودیم شانه به شانه؛ چشم در چشم اما دنیایی فاصله میان ما بود؛
ولی عشق نمیفهمید!
فاصله بود
به درازای یک عمر،
یک قرن،
یک زندگی
و نمیفهمیدیم.
مگر می توان عشق را سرزنش کرد؟
مگر میتوان؟
در منطق عشق
فاصله
تعریف نشده است؛
و من نمیدانستم
گاهی میشود فاصله را با اندکی عشق پر کرد.
گاهی فاصله با عشق
تعریف می شود.
«سعیده استوار»
در صورت بیان ایرادات توسط ناظر، آیا خودتان آنها را ویرایش میکنید یا به ناظر واگذار میکنید؟ به ناظر واگذار میکنم.
مورخ ثبت درخواست: 2024-02-18
نام و نام خانوادگی: زیبا سعیدی
نوع کتاب: رمان
عنوان کتاب: ماراَفسای
ژانر کتاب: عاشقانه، فانتزی
خلاصه کتاب: داستان درموردِ دخترِ جوانی به نامِ افسون است که همراه با مادربزرگِ پیرِ خود که دچارِ بیماریِ الزامر است در محلهٔ کوچکی زندگی میکنند. افسون از طریقِ دوستِ خود واردِ شرکتی تبلیغاتی به نامِ نیک مهرگان میشود و تقریباً دوماه هست که در این شرکت شروع به کار کرده است. افسون که به تازگی متوجهٔ علاقهی خود به رئیسِ شرکتش، آقای مسیح نکونام میشود تصمیم میگیرد که تحولِ جدیدی در زندگیاش اتفاق بیوفتد، اما یک شب، دقیقاً یک شب حینِ رفتن به خانه یک مارِ بزرگِ عجیبِ سفید رنگی را روبهرویِ خود میبیند و... .
مقدمه کتاب: باید بپذیرم میان من و تو
فاصلهها بینهایتاند.
باید بپذیرم بینهایت در هیچ عددی گنجانده نمیشود.
در گذرگاه زندگی ناگهان هم مسیر شدیم.
تو مراد بودی و من مرید! تو در فرود... من هم در فرود.
کنار هم بودیم شانه به شانه؛ چشم در چشم اما دنیایی فاصله میان ما بود؛
ولی عشق نمیفهمید!
فاصله بود
به درازای یک عمر،
یک قرن،
یک زندگی
و نمیفهمیدیم.
مگر می توان عشق را سرزنش کرد؟
مگر میتوان؟
در منطق عشق
فاصله
تعریف نشده است؛
و من نمیدانستم
گاهی میشود فاصله را با اندکی عشق پر کرد.
گاهی فاصله با عشق
تعریف می شود.
«سعیده استوار»
در صورت بیان ایرادات توسط ناظر، آیا خودتان آنها را ویرایش میکنید یا به ناظر واگذار میکنید؟ به ناظر واگذار میکنم.
مورخ ثبت درخواست: 2024-02-18