به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

Liam

[نابغهٔ ثروت کیبی بایت ¹⁰²⁴]
پرسنل مدیریت
سطح
8
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-17
نوشته‌ها
921
مدال‌ها
22
سکه
5,725
شما را به یک اسکرین وا می‌گذارم:joy::ROFLMAO:
مشاهده فایل‌پیوست 4047

طی یک یادداشت مفصل یکی از مدیران را خلع بفرمایید:smiley:
ج
داره انجام میشه...:Pensive::joy:

خب حالا نوبت منه:cool::devilish:
تا یک ماه مدیر یک تالار یا سرپرست یک بخش بشید:grin:

ازونجایی که زیادی مهربونم اینو گفتم بهتون سید خان??

ج
 
امضا : Liam

rifledark

کاربر بوکینویی
سطح
8
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-17
نوشته‌ها
1
مدال‌ها
11
سکه
0
داره انجام میشه...:Pensive::joy:

خب حالا نوبت منه:cool::devilish:
تا یک ماه مدیر یک تالار یا سرپرست یک بخش بشید:grin:

ازونجایی که زیادی مهربونم اینو گفتم بهتون سید خان:Pensive::joy:

ج
بهم بگو عاشقتم:relaxed:?

ح
 
  • ترکیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: Liam

COOKiE

[سرپرست بخش عمومینو]
پرسنل مدیریت
سطح
9
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-18
نوشته‌ها
2,603
مدال‌ها
23
سکه
13,099
  • بغض
واکنش‌ها[ی پسندها]: سید
س

سید

Guest
ح
عاشق شدی ؟ (مهران مدیری هستم):joy:
راستش قصه‌اش طولانی است. وقتی که خیلی کوچک‌تر بودم؛ یک آینه‌ی تمام قد داشتیم که روزی چند ساعت، یک گوشه از خانه لم می‌داد و به بقیه خیره می‌شد. یک‌بار که با توجه به اقتضائات سنی مشغول بالا و پایین پریدن بودم و سوار بر الاغ خیالی‌ام داشتم به جنگ تایلانگ اهریمنی می‌رفتم؛ از اتاقم خارج شدم و عربده کشیدم. پس از یک جهش بلند و خیلی خفن درست روبروی آینه فرود آمدم. این جهش ناگهانی و فرود بی‌مهابا باعث شد آینه از ترس خود را جمع کند. و یکهو من او را دیدم!
دختر همسایه‌مان را...
آمده بود یک سری به مادرم بزند و این‌ چیزها دیگر...

البته آن بی‌وفا چند وقت بعدش ازدواج کرد و من را تا آن آینه و الاغم و تایلانگ اهریمنی میان رویاهای کودکانه‌ام تنها گذاشت. آن‌جا بود که فهمیدم ذات عشق بی‌وفایی‌ست و زیبارویان همه بی‌وفایند...

البته بزرگ‌تر که شدم خانواده آمدند و گفتند بیا دختر خاله‌ات را برایت نشان کنیم ولی از آن‌جایی که من مشکل گردن دارم؛ گردن‌گیرم مدتی‌ است خراب شده?? نمی‌توانم کسی را گردن بگیرم???


همان?

ح
 

COOKiE

[سرپرست بخش عمومینو]
پرسنل مدیریت
سطح
9
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-18
نوشته‌ها
2,603
مدال‌ها
23
سکه
13,099
راستش قصه‌اش طولانی است. وقتی که خیلی کوچک‌تر بودم؛ یک آینه‌ی تمام قد داشتیم که روزی چند ساعت، یک گوشه از خانه لم می‌داد و به بقیه خیره می‌شد. یک‌بار که با توجه به اقتضائات سنی مشغول بالا و پایین پریدن بودم و سوار بر الاغ خیالی‌ام داشتم به جنگ تایلانگ اهریمنی می‌رفتم؛ از اتاقم خارج شدم و عربده کشیدم. پس از یک جهش بلند و خیلی خفن درست روبروی آینه فرود آمدم. این جهش ناگهانی و فرود بی‌مهابا باعث شد آینه از ترس خود را جمع کند. و یکهو من او را دیدم!
دختر همسایه‌مان را...
آمده بود یک سری به مادرم بزند و این‌ چیزها دیگر...

البته آن بی‌وفا چند وقت بعدش ازدواج کرد و من را تا آن آینه و الاغم و تایلانگ اهریمنی میان رویاهای کودکانه‌ام تنها گذاشت. آن‌جا بود که فهمیدم ذات عشق بی‌وفایی‌ست و زیبارویان همه بی‌وفایند...

البته بزرگ‌تر که شدم خانواده آمدند و گفتند بیا دختر خاله‌ات را برایت نشان کنیم ولی از آن‌جایی که من مشکل گردن دارم؛ گردن‌گیرم مدتی‌ است خراب شده:joy::ROFLMAO: نمی‌توانم کسی را گردن بگیرم:ROFLMAO::ROFLMAO::ROFLMAO:


همان:sweat _smile:

ح
حال بر خلاف تمام قصه های شما...
گویی من هیچوقت عاشق نشده ام
عشق چیزی فرای بازی های کودکانه ی (آقایی و خانومی) این روز هاست

تا حالا از کسی بدت اومده؟
 
  • بابا خفن
واکنش‌ها[ی پسندها]: سید
س

سید

Guest
حال بر خلاف تمام قصه های شما...
گویی من هیچوقت عاشق نشده ام
عشق چیزی فرای بازی های کودکانه ی (آقایی و خانومی) این روز هاست

تا حالا از کسی بدت اومده؟
آری...
همان مردی که آمد و دختر همسایه را بُرد??
البته او را بخشیدم. هر چه ظلم به من رانده را فراموش کردم. دنیا دار مکافات است. او دختر همسایه ما را بُرد. بی‌شک یک‌نفر هم پیدا می‌شود که دختر همسایه خودشان را می‌برد و انتقام مرا می‌گیرد.
مهم این است که کینه‌های لجن‌آلود را از قلب خود خارج کرده و با دلی صاف گذران حیات کنیم ??


همان!


ح
 

COOKiE

[سرپرست بخش عمومینو]
پرسنل مدیریت
سطح
9
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-18
نوشته‌ها
2,603
مدال‌ها
23
سکه
13,099
آری...
همان مردی که آمد و دختر همسایه را بُرد?:Pensive:
البته او را بخشیدم. هر چه ظلم به من رانده را فراموش کردم. دنیا دار مکافات است. او دختر همسایه ما را بُرد. بی‌شک یک‌نفر هم پیدا می‌شود که دختر همسایه خودشان را می‌برد و انتقام مرا می‌گیرد.
مهم این است که کینه‌های لجن‌آلود را از قلب خود خارج کرده و با دلی صاف گذران حیات کنیم :blush::blush:


همان!


ح
حال اگر من بخاهم جوابی بر این مطلب بنویسم...
میگویم هیچوقت از کسی متنفر نبودم و نخاهم بود
زیرا مخالف دوست داشتن بدت آمدن نیست
هر زمانی که حسی بر دیگری داری یعنی او نیز هنوز برای تو مهم است
ولی من افرادی برایم وجود دارند ک نسبت ب ان ها بی حس هستم پس بی حسی و بی اهمیتی از نظر من مخالف دوست داشتن است
از سمت دیگر بنظرم در قلب و روح من جایی برای عواطف مالیخولیایی های سیاه و خاکستری همچون نفرت و حسادت وجود ندارد

بزرگترین ترست؟
 
  • لاولی
واکنش‌ها[ی پسندها]: سید
س

سید

Guest
حال اگر من بخاهم جوابی بر این مطلب بنویسم...
میگویم هیچوقت از کسی متنفر نبودم و نخاهم بود
زیرا مخالف دوست داشتن بدت آمدن نیست
هر زمانی که حسی بر دیگری داری یعنی او نیز هنوز برای تو مهم است
ولی من افرادی برایم وجود دارند ک نسبت ب ان ها بی حس هستم پس بی حسی و بی اهمیتی از نظر من مخالف دوست داشتن است
از سمت دیگر بنظرم در قلب و روح من جایی برای عواطف مالیخولیایی های سیاه و خاکستری همچون نفرت و حسادت وجود ندارد

بزرگترین ترست؟

به به?
خوب است. کسی ارزشش را ندارد که کینه را بخاطرش وارد وجودتان کنید.

راستش را بخواهید بزرگ‌ترین ترسم از زلزله است. قبل‌ترها که طبقه همکف بودیم یک راهی برای فرار و نجات پیش پای خود می‌دیدیم ولی اکنون که طبقه سوم نشسته‌ام و پاسختان را تایپ می‌کنم هیچ راه نجاتی مگر خواست خدا پیش روی خودم نمی‌بینم?? نه می‌شود به راه پله‌ها فرار کرد. نه آسانسور کار می‌کند. اگر ساختمان نریزد که عیبی ندارد. ولی اگر قرار بر ریزش باشد تیکه تیکه هایمان سال‌های سال آن زیر خواهد ماند?

پس بهترین راه کار صرفا پیشگیری است. باید به درگاه الهی التماس کرد? همین??

همان!

ح
 
  • ترکیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: Liam

COOKiE

[سرپرست بخش عمومینو]
پرسنل مدیریت
سطح
9
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-18
نوشته‌ها
2,603
مدال‌ها
23
سکه
13,099
به به:heart_eyes:
خوب است. کسی ارزشش را ندارد که کینه را بخاطرش وارد وجودتان کنید.

راستش را بخواهید بزرگ‌ترین ترسم از زلزله است. قبل‌ترها که طبقه همکف بودیم یک راهی برای فرار و نجات پیش پای خود می‌دیدیم ولی اکنون که طبقه سوم نشسته‌ام و پاسختان را تایپ می‌کنم هیچ راه نجاتی مگر خواست خدا پیش روی خودم نمی‌بینم:joy::ROFLMAO: نه می‌شود به راه پله‌ها فرار کرد. نه آسانسور کار می‌کند. اگر ساختمان نریزد که عیبی ندارد. ولی اگر قرار بر ریزش باشد تیکه تیکه هایمان سال‌های سال آن زیر خواهد ماند:joy:

پس بهترین راه کار صرفا پیشگیری است. باید به درگاه الهی التماس کرد:joy: همین:ROFLMAO::ROFLMAO:

همان!

ح
نرسیدن به ایده آل های ذهنیم
خسته نشدید از همان؟
از چ ویژگی ای از آدم ها بدتان می آید؟
زلزله تو را نخاهد کشت اما ترسش تو را حتما:joy:
 
  • ترکیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: سید
بالا