جدیدترین‌ها

Welcome to انجمن رمان نویسی بوکینو

Join us now to get access to all our features. Once registered and logged in, you will be able to create topics, post replies to existing threads, give reputation to your fellow members, get your own private messenger, and so, so much more. It's also quick and totally free, so what are you waiting for?

سوالات متداول

آموزش کار با انجمن را از این لینک مطالعه کنید.

ایجاد موضوع

برای شروع موضوعی در تالار مورد نظر خود بفرستید.

کسب مقام

به خانواده‌ی بزرگ بوکینو بپیوندید!
  • ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار

دنباله دار جرئت حقیقت

مهوین؛

بنیانگذار سایت
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-17
نوشته‌ها
983
پسندها
12,923
امتیازها
415
محل سکونت
Qom
سکه
6,978
  • #271
شما را به یک اسکرین وا می‌گذارم:joy::ROFLMAO:
مشاهده فایل‌پیوست 4047

طی یک یادداشت مفصل یکی از مدیران را خلع بفرمایید:smiley:
ج
داره انجام میشه...:stuck_out_tongue:ensive::joy:

خب حالا نوبت منه:cool::devilish:
تا یک ماه مدیر یک تالار یا سرپرست یک بخش بشید:grin:

ازونجایی که زیادی مهربونم اینو گفتم بهتون سید خان??

ج
 

rifledark

کاربر بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-17
نوشته‌ها
0
پسندها
2,218
امتیازها
0
سکه
0
  • #272
داره انجام میشه...:stuck_out_tongue:ensive::joy:

خب حالا نوبت منه:cool::devilish:
تا یک ماه مدیر یک تالار یا سرپرست یک بخش بشید:grin:

ازونجایی که زیادی مهربونم اینو گفتم بهتون سید خان:stuck_out_tongue:ensive::joy:

ج
بهم بگو عاشقتم:relaxed:?

ح
 

COOKiE

[سرپرست بخش عمومینو]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-18
نوشته‌ها
2,558
پسندها
4,427
امتیازها
322
محل سکونت
🎇شهربازی🎇
سکه
13,048
  • #274
  • بغض
واکنش‌ها[ی پسندها]: سید

سید

Guest
  • #275
ح
عاشق شدی ؟ (مهران مدیری هستم):joy:
راستش قصه‌اش طولانی است. وقتی که خیلی کوچک‌تر بودم؛ یک آینه‌ی تمام قد داشتیم که روزی چند ساعت، یک گوشه از خانه لم می‌داد و به بقیه خیره می‌شد. یک‌بار که با توجه به اقتضائات سنی مشغول بالا و پایین پریدن بودم و سوار بر الاغ خیالی‌ام داشتم به جنگ تایلانگ اهریمنی می‌رفتم؛ از اتاقم خارج شدم و عربده کشیدم. پس از یک جهش بلند و خیلی خفن درست روبروی آینه فرود آمدم. این جهش ناگهانی و فرود بی‌مهابا باعث شد آینه از ترس خود را جمع کند. و یکهو من او را دیدم!
دختر همسایه‌مان را...
آمده بود یک سری به مادرم بزند و این‌ چیزها دیگر...

البته آن بی‌وفا چند وقت بعدش ازدواج کرد و من را تا آن آینه و الاغم و تایلانگ اهریمنی میان رویاهای کودکانه‌ام تنها گذاشت. آن‌جا بود که فهمیدم ذات عشق بی‌وفایی‌ست و زیبارویان همه بی‌وفایند...

البته بزرگ‌تر که شدم خانواده آمدند و گفتند بیا دختر خاله‌ات را برایت نشان کنیم ولی از آن‌جایی که من مشکل گردن دارم؛ گردن‌گیرم مدتی‌ است خراب شده?? نمی‌توانم کسی را گردن بگیرم???


همان?

ح
 

COOKiE

[سرپرست بخش عمومینو]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-18
نوشته‌ها
2,558
پسندها
4,427
امتیازها
322
محل سکونت
🎇شهربازی🎇
سکه
13,048
  • #276
راستش قصه‌اش طولانی است. وقتی که خیلی کوچک‌تر بودم؛ یک آینه‌ی تمام قد داشتیم که روزی چند ساعت، یک گوشه از خانه لم می‌داد و به بقیه خیره می‌شد. یک‌بار که با توجه به اقتضائات سنی مشغول بالا و پایین پریدن بودم و سوار بر الاغ خیالی‌ام داشتم به جنگ تایلانگ اهریمنی می‌رفتم؛ از اتاقم خارج شدم و عربده کشیدم. پس از یک جهش بلند و خیلی خفن درست روبروی آینه فرود آمدم. این جهش ناگهانی و فرود بی‌مهابا باعث شد آینه از ترس خود را جمع کند. و یکهو من او را دیدم!
دختر همسایه‌مان را...
آمده بود یک سری به مادرم بزند و این‌ چیزها دیگر...

البته آن بی‌وفا چند وقت بعدش ازدواج کرد و من را تا آن آینه و الاغم و تایلانگ اهریمنی میان رویاهای کودکانه‌ام تنها گذاشت. آن‌جا بود که فهمیدم ذات عشق بی‌وفایی‌ست و زیبارویان همه بی‌وفایند...

البته بزرگ‌تر که شدم خانواده آمدند و گفتند بیا دختر خاله‌ات را برایت نشان کنیم ولی از آن‌جایی که من مشکل گردن دارم؛ گردن‌گیرم مدتی‌ است خراب شده:joy::ROFLMAO: نمی‌توانم کسی را گردن بگیرم:ROFLMAO::ROFLMAO::ROFLMAO:


همان:sweat _smile:

ح
حال بر خلاف تمام قصه های شما...
گویی من هیچوقت عاشق نشده ام
عشق چیزی فرای بازی های کودکانه ی (آقایی و خانومی) این روز هاست

تا حالا از کسی بدت اومده؟
 
  • بابا خفن
واکنش‌ها[ی پسندها]: سید

سید

Guest
  • #277
حال بر خلاف تمام قصه های شما...
گویی من هیچوقت عاشق نشده ام
عشق چیزی فرای بازی های کودکانه ی (آقایی و خانومی) این روز هاست

تا حالا از کسی بدت اومده؟
آری...
همان مردی که آمد و دختر همسایه را بُرد??
البته او را بخشیدم. هر چه ظلم به من رانده را فراموش کردم. دنیا دار مکافات است. او دختر همسایه ما را بُرد. بی‌شک یک‌نفر هم پیدا می‌شود که دختر همسایه خودشان را می‌برد و انتقام مرا می‌گیرد.
مهم این است که کینه‌های لجن‌آلود را از قلب خود خارج کرده و با دلی صاف گذران حیات کنیم ??


همان!


ح
 

COOKiE

[سرپرست بخش عمومینو]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-18
نوشته‌ها
2,558
پسندها
4,427
امتیازها
322
محل سکونت
🎇شهربازی🎇
سکه
13,048
  • #278
آری...
همان مردی که آمد و دختر همسایه را بُرد?:stuck_out_tongue:ensive:
البته او را بخشیدم. هر چه ظلم به من رانده را فراموش کردم. دنیا دار مکافات است. او دختر همسایه ما را بُرد. بی‌شک یک‌نفر هم پیدا می‌شود که دختر همسایه خودشان را می‌برد و انتقام مرا می‌گیرد.
مهم این است که کینه‌های لجن‌آلود را از قلب خود خارج کرده و با دلی صاف گذران حیات کنیم :blush::blush:


همان!


ح
حال اگر من بخاهم جوابی بر این مطلب بنویسم...
میگویم هیچوقت از کسی متنفر نبودم و نخاهم بود
زیرا مخالف دوست داشتن بدت آمدن نیست
هر زمانی که حسی بر دیگری داری یعنی او نیز هنوز برای تو مهم است
ولی من افرادی برایم وجود دارند ک نسبت ب ان ها بی حس هستم پس بی حسی و بی اهمیتی از نظر من مخالف دوست داشتن است
از سمت دیگر بنظرم در قلب و روح من جایی برای عواطف مالیخولیایی های سیاه و خاکستری همچون نفرت و حسادت وجود ندارد

بزرگترین ترست؟
 
  • لاولی
واکنش‌ها[ی پسندها]: سید

سید

Guest
  • #279
حال اگر من بخاهم جوابی بر این مطلب بنویسم...
میگویم هیچوقت از کسی متنفر نبودم و نخاهم بود
زیرا مخالف دوست داشتن بدت آمدن نیست
هر زمانی که حسی بر دیگری داری یعنی او نیز هنوز برای تو مهم است
ولی من افرادی برایم وجود دارند ک نسبت ب ان ها بی حس هستم پس بی حسی و بی اهمیتی از نظر من مخالف دوست داشتن است
از سمت دیگر بنظرم در قلب و روح من جایی برای عواطف مالیخولیایی های سیاه و خاکستری همچون نفرت و حسادت وجود ندارد

بزرگترین ترست؟

به به?
خوب است. کسی ارزشش را ندارد که کینه را بخاطرش وارد وجودتان کنید.

راستش را بخواهید بزرگ‌ترین ترسم از زلزله است. قبل‌ترها که طبقه همکف بودیم یک راهی برای فرار و نجات پیش پای خود می‌دیدیم ولی اکنون که طبقه سوم نشسته‌ام و پاسختان را تایپ می‌کنم هیچ راه نجاتی مگر خواست خدا پیش روی خودم نمی‌بینم?? نه می‌شود به راه پله‌ها فرار کرد. نه آسانسور کار می‌کند. اگر ساختمان نریزد که عیبی ندارد. ولی اگر قرار بر ریزش باشد تیکه تیکه هایمان سال‌های سال آن زیر خواهد ماند?

پس بهترین راه کار صرفا پیشگیری است. باید به درگاه الهی التماس کرد? همین??

همان!

ح
 

COOKiE

[سرپرست بخش عمومینو]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-04-18
نوشته‌ها
2,558
پسندها
4,427
امتیازها
322
محل سکونت
🎇شهربازی🎇
سکه
13,048
  • #280
به به:heart_eyes:
خوب است. کسی ارزشش را ندارد که کینه را بخاطرش وارد وجودتان کنید.

راستش را بخواهید بزرگ‌ترین ترسم از زلزله است. قبل‌ترها که طبقه همکف بودیم یک راهی برای فرار و نجات پیش پای خود می‌دیدیم ولی اکنون که طبقه سوم نشسته‌ام و پاسختان را تایپ می‌کنم هیچ راه نجاتی مگر خواست خدا پیش روی خودم نمی‌بینم:joy::ROFLMAO: نه می‌شود به راه پله‌ها فرار کرد. نه آسانسور کار می‌کند. اگر ساختمان نریزد که عیبی ندارد. ولی اگر قرار بر ریزش باشد تیکه تیکه هایمان سال‌های سال آن زیر خواهد ماند:joy:

پس بهترین راه کار صرفا پیشگیری است. باید به درگاه الهی التماس کرد:joy: همین:ROFLMAO::ROFLMAO:

همان!

ح
نرسیدن به ایده آل های ذهنیم
خسته نشدید از همان؟
از چ ویژگی ای از آدم ها بدتان می آید؟
زلزله تو را نخاهد کشت اما ترسش تو را حتما:joy:
 
  • ترکیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: سید
shape1
shape2
shape3
shape4
shape5
shape6
بالا پایین