What's new

بزرگترین مرجع تایپِ کتاب | انجمن رمان نویسی بوکینو

انجمن فرهنگی بوکینو، مکانی‌ برای انتشار و تایپ آثارِ شما عزیزان بوده و طبقِ قوانین جمهوری اسلامی ایران اداره می‌شود. هدف ما همواره ایجاد یک محیط گرم و صمیمانه است. برای دسترسی به امکانات انجمن و تعامل در آن، همین حالا ثبت نام کنید.

سوالات متداول

آموزش کار با انجمن را از این لینک مطالعه کنید.

ایجاد موضوع

برای شروع موضوعی در تالار مورد نظر خود بفرستید.

کسب مقام

به خانواده‌ی بزرگ بوکینو بپیوندید!
  • ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

Dark dreamer

نویسنده از تبریز
LV
0
 
Joined
Sep 14, 2024
Messages
106
Reaction score
358
Time online
21h 56m
Points
123
Age
20
Location
عمارت امپراطور اگوست دی اعظم پادشاه بر حق نارنگیان
سکه
755
  • #1
اگه داخل رمان فانتزی و عاشقانه بودی

رقم اول شارژ گوشیت نژادت

۱ پری

۲ خون‌آشام

۳ جادوگر

۴گرگینه

۵ جن

۶ جنگیر

۷ فرشته

۸ شیطان

۹ خدا

۰ الهه

رقم دوم گوشیت نوع خانواده‌ات

۱ تو شاهزاده خاندان سلطنتی هستی

۲ پدرت یک نظامی بوده و تو توی خانواده ای که تعصب زیادی به نژادت داره بزرگ شدی

۳ توی یک خانواده از جامعه طرد شدن

۴ خانواده انسانی ولی شما تبدیل به یک موجود ماورایی خواهید شد

۵ مادر از دنیا رفته و پدر یک دانشمند دیوانه که تو رو تبدیل کرده به موجود ماورایی

۶ یتیم

۷ یه داداش یا یک خواهر بزرگ‌تر که باهزار بدبختی بزرگ کرده

۸ پدرت مرده مادرت نزدیک ۲۰ سال تو داخل یک غا رو مخفی می‌کنه و با ولیعهد ازدواج کرده اما بعداز چند سال وقتی قدرتهای تو فعال میشن مادرت تو رو از مخفیگاه بیرون میاره تا به برادر ناتنی کوچیک کمک کنی شاه بشه

۹ وقتی ده سالت بود نشونه های شومی در اطراف تو پدیدار میشه برای همین طرد شدی بی کس کار هستی

۰ شما مستقیماً توسط خدا خلق شدید همتایی ندارید

فصل تولدت هدف

بهار برای انتقام می‌جنگیدی

تابستان برای رسیدن به معشوقه ات میجنگی

پاییز برای جلوگیری از نابودی قوم قبیله‌ات در برابر یک ارتش ایستادگی می‌کردی

زمستان برای تغییر تقدیرت می‌جنگی



ماه تولد نژاد معشوقه ات

فروردین از نژاد خودت هست و بهش راحت می‌رسی



اردیبهشت از فرزند طائفه دشمن که قرار بود بکشی ولی عاشقشی به خودت میگی که قراره ازش استفاده کنم تا به هدفم برسم ولی یهو می‌بینی که به خاطرش شمشیر به دست داری با قبیله خودت می‌جنگی



خرداد پری دریایی که از دریا تبعید شده از طرفی داره زمان تبعیدش تموم میشه ولی به خاطر تو عاشق خشکی شده



تیر دورگه ای که از مادری که همنژاد تو هست به دنیا اومده ولی پدرش از طائفه دشمن هست. هیچ کدوم از قبایل قبولش ندارن برای همین اوایل ازت می‌ترسید که باهاش مثل طرد شده ها رفتار کنی ولی بعدها باهات گرم می‌گیره



مرداد شیردالی که هزاران سال از یک عطیقه که از دوران پیشدادیان محافظت می‌کرده ولی عطیقه نابود میشه و اون هدفش رو از دست میده وقتی که فکر می‌کنه دیگه وجودش ارزش نداره با تو آشنا میشه



شهریور کیمیاگری که به دنبال علوم خفیه و ممنوعه هست ولی سر راه به تو می‌خوره و هوش حواسش کاملا پرت میشه از فردی دانشمند منطقی به یک فرد عاشق کله شق تبدیل میشه



مهر انسان عادی که تونسته به چشمه جاودانگی برسه و از آب اون بنوشه و به زندگی جاودانه‌ای برسه اما همین جاودانگی باعث تنها شدنش شد اون چندین بار شاهد مرگ طبیعی همسرانش و پیر شدن بچه‌هاش رو دیده و میاد پیشت که کمکش کنی بمیره ولی بازم اون اشتباه رو تکرار میکنه و عاشق میشه (اگه خون آشام باشید مشکلی نیست باهاش حال خواهید کرد)



آبان یک قاتل که معقتده وجود موجودات ماورایی و جادوگرا باعث میشه که پادشاهان و امپراتور ها به سلاح های قدرتمندی برای جنگ با یک دیگر داشته باشند و جنگ ها به شدت ویرانگر باشند همه موجودات ماورایی رو شکار می‌کنه اونا رو زنده زنده بدون هیچ نوع دارویی بی‌حسی سلاخی و کالبد شکافی می‌کنه تا در موردشون اطلاعات کسب کنه تو باهاش دست به یکی می‌کنی و آدرس دشمنانت رو توی قبیله میدی تا از شرش خلاص بشه اون عاشقت نمی‌شه ولی تلاش های زیادی می‌کنه تا تو رو انسان کنه تا بتونه دوستت داشته باشه اما به عنوان یک هیولا نمی‌تونه بهت حس داشته باشه



آذر فرزند سیمرغ که بال های سیاه مثل کلاغ رو داره وقتی که بیماری و جنگ شیوع پیدا میشه اون سرکله‌اش پیدا میشه برای همین بهش ننگ شوم بودن زدن کسی بهش نمیگه ممنونم که تو روزهای سخت به کمکمون میای مردم عاشق برادر کوچکش که یک طاووس خوشگذران هست و همیشه وقتی عروسی و جشن هست پیداش میشه ولی تو توی این جامعه‌ که همه همچین سطح دید کمی دارن تو ذات پاک و واقعی اون رو می‌بینی



دی جادوگری که یک مار ویرانگر رو کنترل می‌کنه که هزاران سال زیر زمین زندانی شده، توسط دشمن از خواب بیدار میشه شهرت رو بهم می‌ریزه ولی تو اون رو که دستگیر می‌کنی متوجه میشی که ذهنش بیدار نشده و تحت تاثیر یک نوع شیطان هست ذهن اون رو از بند شیطان آزاد می‌کنی در کتب باستانی میفهمی که اون در گذشته جادوگر خوبی بوده و این مار رو برای محافظت از شهر ساخته ولی ذهنش توسط شیطان تسخیر شده از اعدامش جلوگیری می‌کنی و میگی در ازای جونت باید برای من بجنگی



بهمن از طرف رییس قبیله ات بهت یک مأموریت میده تا بری اون رو بکشی ولی وقتی بیشتر در موردش تحقیق می‌کنی میفهمی که اون بچه مخفی رییس قبیله هست که از به خاطر اینکه یک راز مهم از پدرش می‌دونه برای همین می‌خوان بکشنش



اسفند شما نیازی به معشوقه ندارید



رقم اول سنت پایان

۱ به هدف می‌رسی اما از معشوقه رکب می‌خوری

۲ به خاطر هدف کشته میشی اما همیشه ازت به نیکی یاد میشه

۳ دشمن شهرت رو تصرف می‌کنه اما تو ناامید نمیشی یک مرد جعلی برای خودت میسازی و فرار می‌کنی تا فصل بعدی انتقام بگیری

۴ متوجه میشی که عشق داره جلوت رو می‌گیره و عدم کارایی تو باعث شده که شاهد مرگ زیادی در قبیله خودت باشی و دشمن قوی بشه. معشوقه ات رو برای رسیدن به قدرت بیشتر قربانی می‌کنی و قدرت شیطانی میگیری و فصل دوم هم ادامه دار هست

۵ با معشوقه ات عروسی می‌کنی گیلی گیلی گیلی

۶ میری عروسی عشقت که داره با دشمنت ازدواج می‌کنه اونجا هم خودی و هم دشمن رو از پا در میاری

۷ در اثر رکب عشقی کشته خواهی شد

۸خرابکاری بزرگی انجام میدی و تو فصل بعدی میری که جبران کنی

۹ به تاج و تخت می‌رسی

۰ نویسنده نصفه نیمه داستان رو ول می‌کنه
 
Last edited:

Dark dreamer

نویسنده از تبریز
LV
0
 
Joined
Sep 14, 2024
Messages
106
Reaction score
358
Time online
21h 56m
Points
123
Age
20
Location
عمارت امپراطور اگوست دی اعظم پادشاه بر حق نارنگیان
سکه
755
  • #2
خب اول از همه داستان خودم رو میگم
من یکی از خدایانم که وقتی ده سالم بود به خاطر پدیدار شدن نشانه های شوم من رو از مقامم خلع کرده و از سرزمین خدایان تبعید شدم.
برای تغییر تقدیرم جنگیدم اما نویسنده گشاد نصفه نیمه گذاشته

شما هم بگید
 

Atrisa1235

نویسنده بـــرتر
LV
0
 
Joined
Dec 9, 2024
Messages
398
Reaction score
1,205
Points
138
سکه
2,301
  • #3
من یه خون آشامم
که مادرمازدنیا رفته پدرم یه دانشمند دیوانه که منوتبدیل کرده به موجودماورایی و
جادوگری که یک مار ویرانگر رو کنترل می‌کنه که هزاران سال زیر زمین زندانی شده، توسط دشمن از خواب بیدار میشه شهرت رو بهم می‌ریزه ولی منو اون رو که دستگیر می‌کنم متوجه میشم که ذهنش بیدار نشده و تحت تاثیر یک نوع شیطان هست ذهن اون رو از بند شیطان آزاد می‌کنم در کتب باستانی میفهم که اون در گذشته جادوگر خوبی بوده و این مار رو برای محافظت از شهر ساخته ولی ذهنش توسط شیطان تسخیر شده از اعدامش جلوگیری می‌کنم و میگه در ازای جونم باید برای من بجنگی وبعد
به خاطر هدفم کشته میشم اما همیشه ازم به نیکی یاد میشه
 

Who has read this thread (Total: 12) View details

shape1
shape2
shape3
shape4
shape5
shape6
Top Bottom