به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

-هوژیـن

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-17
نوشته‌ها
34
سکه
175

IMG_20230916_142349_817.jpg
عاقبت از زهر مأمون، پاره شد قلب رضا
در میان حجرۀ در بسته، می‌زد دست و پا
گه، جوادش را، گهی معصومه، را می‌زد صدا
داغ او تا صبح محشر، بر دل سوزان ماست

شهادت امام رضا(علیه السلام) تسلیت باد.

54.gif

دیدم کسی تاپیک نزده، امام رضا غریب مونده! خودم دست به کار شدم : )
 
امضا : -هوژیـن

Sara

[مدیر ارشد بازنشسته]
سطح
8
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-03
نوشته‌ها
602
مدال‌ها
18
سکه
2,049


جز به دیدار حریمت دگرم مرهم نیست
هیچکس غیر شما بر دل من محرم نیست



امام رضا «ع»:
کسیکه مصائب ما رابه یاد آورد، پس بگرید و بگریاند در روزی که چشم ها گریانند «روز حساب»؛ گریان نخواهد شد.
 

-هوژیـن

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-17
نوشته‌ها
34
سکه
175
ای غریب خراسان سیدی یا رضاجان
داغ تو بر دل ما چشم ما بر تو گریان
سینه‌ ات پر شراره دیده‌ات پر ستاره
هم غمت بی‌ شماره هم جگر پاره پاره

:Black_heart:
 
امضا : -هوژیـن

Sara

[مدیر ارشد بازنشسته]
سطح
8
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-03
نوشته‌ها
602
مدال‌ها
18
سکه
2,049
آخرین طواف
راوی: موفّق (یکی از خادمان امام علیه السلام )


حضرت جواد علیه السلام پنج ساله بود. آن سفر، آخرین سفری بود که همراه با امام رضا علیه السلام به زیارت خانه خدا می رفتیم. خوب به یاد دارم... حضرت جواد را روی شانه‌ام گذاشته بودم و به دور خانه خدا طواف می کردیم. در یکی از دورهای طواف، حضرت جواد خواست تا در کنار «حجرالاسود» بایستیم. اوّل حرفی نزدم، امّا بعد هرچه سعی کردم از جا بلند نشد. غم، در صورت کوچک و قشنگش موج می زد. به زحمت امام رضا علیه السلام را پیدا کردم و هر چه پیش آمده بود، گفتم. امام، خود را به کنار حجرالاسود رساند. جملات پدر و پسر را خوب به یاد دارم.

«پسرم! چرا با ما نمی آیی؟»

«نه پدر! اجازه بدهید چند سؤال از شما بپرسم، بعد به همراه شما می آیم».

«بگو پسرم!»

«پدر! آیا مرا دوست دارید؟»

«البته پسرم!»

«اگر سؤال دیگری بپرسم، جواب می دهید؟»

«حتما پسرم».

«پدر!... چرا طواف امروز شما با همیشه فرق دارد؟ انگار امروز آخرین دیدار شما با کعبه است».

سکوت سنگینی بر ل*ب های امام نشست. یاد سفر امام به خراسان افتادم. به چهره امام خیره شدم. اشک در چشم امام جمع شده بود. امام فرزندش را در آغوش گرفت. دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و... .



بیایید امشب رو همه عزاداری کنیم عزیزان:disappointed::Black_heart:
 

-هوژیـن

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-17
نوشته‌ها
34
سکه
175

پ.ن: پیاده روی تا حرم : )
لحظه‌ای که چشمت به گنبد و گلدسته‌ها میوفته همه خستگی از تنت در میره:blue_heart:
 
آخرین ویرایش:
امضا : -هوژیـن

حاجی

[حاجی انجمن]
پرسنل مدیریت
سطح
8
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-06-03
نوشته‌ها
853
مدال‌ها
17
سکه
4,300

ای مـن فـدای پنجره فولاد چشمهات
از بغـض من چرا گرهی وا نمی‌شود؟​
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا