شعر🖋 اشعار مهدی سهیلی

[Saghar ✿]

در این تاپیک اشعار مهدی سهیلی
قرار داده می‌شود.
*اسپم ممنوع*​

 

[Saghar ✿]

کجايي تو ، اي گرمي جان من ؟
که شد زندگي بي تو زندان من
کجايي تو اي تک چراغ شبم ؟
به هر جا گلي ديده ، بو کردم
ز گلها تو را جستجو کرده ام
شب آمد ، سياهي جهان را گرفت
غم تو ، گريبانِ جان را گرفت
بيا اي درخشنده مهتاب من
که عشق تو برد از سرم خواب من
رهايم مکن در غمِ بي کسی
کنم ناله ، شايد به دادم رسی
خطاکارم ، اما ز من گوش کن
بيا رفته ها را فراموش کن

 

[Saghar ✿]

ای آنکه شب از سپیده نشناخته ای
وز کثرت جهل خود به حق تاخته ای
گر منکر آفریدگاری بر گوی:
از پیکر خود چه چیز را ساخته ای؟

 

[Saghar ✿]

تو ای دزد بغدادی گرگ خوی
گروهی زن خسته جان را مکش
به ایلام ما پاره آتش مریز
چو دد مردم اصفهان را مکش
به دزفول ویرانه موشک مزن
دل افسرده ی ناتوان را مکش
به خمپاره ها دختران را مسوز
بسی مادر مهربان را مکش
یتیمان ما پریشان مخواه
غریبان بی آشیان را مکش
به پیران درمانده خصمی مکن
به یک شعله صد نوجوان را مکش
اگر می زنی مادران را مزن
وگر می کشی کودکان را مکش

 

[Saghar ✿]

مسیح صبح به عطر نفس ز راه رسید
به مژده گفت که مرگ شب سیاه رسید
صفیر مرغ برآمد ملک ندا در داد
که لحظه لحظه ی آمرزش گنـ*ـاه رسید

 

[Saghar ✿]

پیام عشق را آغاز کردی
نیازم را چو دیدی ناز کردی
تو بودی کفتر خوشبختی من
ولی زود از برم پرواز کردی

 

[Saghar ✿]

مرا هرگز نباشد بیمی از مشت
برادر جان مرا نامردمی کشت
فتوت پیشه خنددروی در روی
زند نامرد ناکس خنجر از پشت

 

[Saghar ✿]

ای خواجه که روز وشب پی سیم و زری
دنیا طلبانه هر طرف در به دری
گنجت به پسر رسد غذابش بر تو
بالله که ز دیوانه تو دیوانه تری

 

[Saghar ✿]

شبی در عالم تنهایی خویش
در دل را به غم ها باز کردم
در آن خلوتسرای بی کسیها
خدا را دم به دم آواز کردم
به یاد مادرم اشکی فشاندم
غم دیرینه را آغاز کردم
شنیدم مادرم با ناله میگفت
تورا با گریه ها دمساز کردم
چو قدرم را ندانستی ز دستت
به سوی آسمان پرواز کردم

 

[Saghar ✿]

تورا شمع و مرا پروانه کردند
به جرم عاشقی دیوانه کردند
ز من در عشق شیرین کارتر نیست
چرا فرهاد را افسانه کردند؟