به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

NaRvꪖꪀ

کاربر بوکینویی
سطح
4
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-17
نوشته‌ها
239
مدال‌ها
2
سکه
-6
در این تاپیک اشعارِ شاعرِ عزیز، سهراب سپهری قرار خواهد گرفت.
از فرستادن اسپم و شعر غیر مربوط خودداری کنید.
 

NaRvꪖꪀ

کاربر بوکینویی
سطح
4
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-17
نوشته‌ها
239
مدال‌ها
2
سکه
-6
به سراغ من اگر می آیید
نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من​
 

NaRvꪖꪀ

کاربر بوکینویی
سطح
4
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-17
نوشته‌ها
239
مدال‌ها
2
سکه
-6
نگاه مرد مسافر به روی زمین افتاد:
چه سیب‌های قشنگی!
حیات نشئه تنهایی است.
و میزبان پرسید:
قشنگ یعنی چه؟
– قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
و عشق، تنها عشق ترا به گرمی یک سیب می‌کند مأنوس.
و عشق، تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی‌ها برد،
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن.
ـ و نوشداری اندوه؟
ـ صدای خالص اکسیر می‌دهد این نوش
حال، شب شده بود.
چراغ روشن بود.
و چای می‌خوردند.
- چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی.
ـ چقدر هم تنها!
ـ خیال می‌کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ‌ها هستی.
ـ دچار یعنی…
ـ عاشق.
ـ و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک، دچار آبی دریای بی کران باشد.
ـ چه فکر نازک غمناکی!
ـ و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است.
و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست.
- خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه آنهاست.
ـ نه، وصل ممکن نیست،
همیشه فاصله‌ای هست.​
 

NaRvꪖꪀ

کاربر بوکینویی
سطح
4
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-17
نوشته‌ها
239
مدال‌ها
2
سکه
-6
صبح یعنی پرواز...
قد کشیدن در باد،چه کسی می گوید!
پشت این ثانیه ها
تاریک است؟!
گام اگر برداریم
روشنی نزدیک است
 

NaRvꪖꪀ

کاربر بوکینویی
سطح
4
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-17
نوشته‌ها
239
مدال‌ها
2
سکه
-6
من به آمار زمین مشکوکم تو چطور؟
اگر این سطح پر از آدمهاست
پس چرا این همه دلها تنهاست؟
بیخودی می گویند هیچ کس تنها نیست
چه کسی تنها نیست؟ همه از هم دورند
همه در جمع ولی تنهایند
من که در تردیدم تو چطور؟
نکند هیچکسی اینجا نیست
گفته بود آن شاعر :
هر که خود تربیت خود نکند حیوان است
آدم آنست که او را پدر ومادر نیست
من به آمار،به این جمع
و به این سطح که گویند پر از آدمهاست
مشکوکم
 

NaRvꪖꪀ

کاربر بوکینویی
سطح
4
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-17
نوشته‌ها
239
مدال‌ها
2
سکه
-6
از دریاها و اسب ها
هم از قساوت سنگ خبر دارم
هم از بیرحمی آتش .
هم از باران های سرب
هم از درازای روزهای گرسنگی .
هم از خودکشی نهنگ ها خبر دارم
هم از ترک برداشتن تخم کبوترها
از خزیدن مار
زیر شیروانی های ساکت
با این همه باید از گل ها حرف بزنم
از دریاها
اسب ها
پرنده ها
و رودخانه ها
که از باغ های دوردست
سیب و گل سرخ می آورند
باید از زیبایی حرف بزنم
وظیفه من دعوت به زندگی ست !
 

NaRvꪖꪀ

کاربر بوکینویی
سطح
4
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-17
نوشته‌ها
239
مدال‌ها
2
سکه
-6
خانه دوست کجاست
در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به ل*ب داشت به تاریکی شن‌ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
«نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
می‌روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سر به در می‌آ رد
پس به سمت گل تنهایی می‌پیچی،
دو قدم مانده به گل،
پای فواره جاوید اساطیر زمین می‌مانی
و تو را ترسی شفاف فرا می‌گیرد
در صمیمیت سیال فضا، خش خشی می‌شنوی:
کودکی می‌بینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور
و از او می‌پرسی
خانه دوست کجاست
 

Soheil

مدیر بازنشسته
سطح
8
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-06-07
نوشته‌ها
388
مدال‌ها
17
سکه
2,046
مثل کبریت کشیدن در باد
زندگی دشوار است
من خلاف جهت آب شنا کردن را
مثل یک معجزه باور دارم
آخرین دانه کبریتم را
می‌کشم در این باد
هرچه بادا باد
 

Soheil

مدیر بازنشسته
سطح
8
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-06-07
نوشته‌ها
388
مدال‌ها
17
سکه
2,046
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی‌ها داد
زندگی شاید آن لبخندی‌ست، که دریغش کردیم
 

Soheil

مدیر بازنشسته
سطح
8
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-06-07
نوشته‌ها
388
مدال‌ها
17
سکه
2,046
نه تو میمانی،
نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران ل*ب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی که فقط خاطره‌ای خواهد ماند
لحظه‌ها عریانند؛ به تن لحظه.ی خود جامه اندوه مپوشان هرگز...
 
بالا