متفرقه اشعار تک بیتی

[لولوعک مهربان]

بگذر از ناز و برون آی ز پیراهن شرم
که عجب تنگ در آغوش نیاز آمده‌‌ای

صائب تبریزی

 

[لولوعک مهربان]

ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم
تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم

صائب تبریزی

 

[لولوعک مهربان]

تویی که عزت ما می‌بری به کم‌محلی
وگرنه خواریِ عشقت هلاکِ صحبت ماست

وحشی بافقی

 

[لولوعک مهربان]

تن سپر کردیم پیش تیر باران جفا
هرچه زخم آید ببوسیم و ز مرهم فارغیم

خاقانی

 

[لولوعک مهربان]

خوش آن‌زمان که برای گلایه وقت نبود
‏هزار شِکوه به یک بوسه مختصر می‌شود

سجاد سامانی

 

[لولوعک مهربان]

نیامد دامن وصلت به دستم هر چه کوشیدم
ز کویت عاقبت با دامنی خون جگر رفتم

هوشنگ ابتهاج

 

[لولوعک مهربان]

حرفِ دلم آن بود که با خلق نگفتم
بغضی‌ست در این ابر که باران شدنی نیست...

حسین دهلوی

 

[لولوعک مهربان]

امروز مرا در دل، جز یار نمی‌گنجد
تنگ است، از آن در وی اغیار نمی‌گنجد.

عراقی

 

[لولوعک مهربان]

صبری صبری دلا ! که این شام فراق
هرچند شب من است ، روزی دارد ...

محوی همدانی

 

[لولوعک مهربان]

گر برون آرند جانم را زِ خلوت‌گاهِ دل
نیست ممکن جانِ من، کَز دل برون آرم تو را

هلالی جغتایی