• ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار

جیـــلان

[مدیر گرافیک + طراح سایت]
LV
0
 
Joined
Jan 1, 2025
Messages
296
سکه
1,481
با اولین حرکت، صدای سوزناکی در فضا پخش شده و لبریزم می‌کند؛
از حرف، دلتنگی و دلنگرانی.
جلوگیری از برهم خوردن لبانم به یکدیگر غیر قابل کنترل شده.
گویی بجای نوای موزیک؛ شبح‌ای سیاه حرکت می‌کند و چون هیولایی بر سرم سایه می‌اندازد.
تاریک است؛
مردمک‌هایم نمی‌توانند انعکاس نور بر اشیا را ببینند. تصاویر از مقابل دیدگانم محو؛ اشک‌های نریخته‌ام غم باد شده‌ و گلویم از شدتِ فشارِ زیادش درد می‌کند.
کلید در قفل می‌چرخد. صدای خش‌خش پلاستیک‌هایی که به همراه دارد با هر قدم واضح‌‌تر شده و جرعت ندارم سرم را بالا بگیرم.
حرکت آرشه کند و کند‌تر می‌شود، اما متوقف نه!
از ساز صدای رقت انگیزی در می‌آید و آبروی هرچه استادِ موسیقیست با این ترکی که داشتم مقابلِ میهمانِ ناخوانده‌‌ی آقاجون اجرایش می‌کردم، برده‌ام.
دلم غم دارد. دستانم دچارِ تیکِ عصبی شده و ناموزون تکان می‌خورند!
آنقدر با آن لرزش کوفتی نواختن آهنگِ مزخرفم را ادامه می‌دهم که خودم سرم از شنیدنش درد می‌گیرد، تماشاچیِ ساکت و صبورم را نمی‌دانم!
دیگر نمی‌توانم وزنِ ویالون را تحمل کنم و این ناتوانی به اجزای تنم منتقل می‌شود.
شاید دلِ ساز هم می‌گیرد که ناله‌اش در آمده و خرناس می‌کشد.
پاهایم خم می‌خورند و سرم روی زانوانم فرود می‌آید.
گوشه‌ی ویالونِ محبوبم به زمین برخورده و ترک می‌خورد.
صدای گریه‌ام بلند و چون کود‌کی تازه متولد شده، بی آنکه بتوانم جلوی خود را بگیرم، هق می‌زنم.
اشک می‌ریزم و بوی گلِ ملایمی که زودتر از صاحبش، به ایوان رسیده را می‌بلعم‌
تماشایم در ورژنِ شکست خورده‌ام را به چشمانش بدهکار بودم و حالا طلبش با من صاف شد.
شاید هم نه! از نظر او جنایتکار‌ها مستحقِ بدتر از این‌ها هستند.
می‌شنومش که نزدیک می‌آید؛ نزدیک و نزدیک‌تر و بالاخره قدم‌هایش روی آخرین پله‌ی ایوان متوقف می‌شود.
مغموم، آرام و پر از حسرت با چاشنی‌ای از حرص غر می‌زنم:
- ویالونم خراب شد... اینو بابا برام خریده بود، اولین ویالونی بود که خریدم... خراب شد ویالونم...
جوابی نمی‌دهد. به زمین خیره شده و چون همیشه، نفس‌هایش صدا دار شده‌اند.
- همیشه اولینام رو خیلی دوست داشتم... ولی می‌بینی؟ هرچی که دوست دارم خراب میشه... یجوری حواسم پرت میشه، میفته و تصویرِ صاف و صوف و بدون خط و خشش یه ترک بزرگ برمی‌داره!
لعنتی جوابم را نمی‌دهد.
پر از خواهش و ناله‌ به او می‌نگرم:
- چرا حرف نمی‌زنی؟
دم می‌گیرد. می‌خواهد راه کج کند که نفسش در سینه می‌ماند وقتی نامش را زمزمه می‌کنم:
- صدرا...
 
امضا : جیـــلان

Who has read this thread (Total: 4) View details

Top Bottom