• ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار

صندلی داغ ✴︎✴︎صندلی داغ شماره 25 با حضورِ لیام بنیانگذار کل بوکینو✴︎✴︎

Status
Not open for further replies.

Liza

[سرپرست بازنشسته ]
LV
0
 
Joined
Jul 22, 2024
Messages
452
سکه
3,589
:cryin_face:❤

خب خب وایستا چندتا سوال قشنگ برات پیدا کنم زینب جونمم

1. اگر می‌توانستی فقط یک لحظه از زندگی‌ات را دوباره تجربه کنی، کدام لحظه را انتخاب می‌کردی؟


2. اگر قرار بود تمام خاطراتت به جز یکی پاک شود، کدام را نگه می‌داشتی؟


3. اگر بهت یک فرصت داده بشه که حقیقت یک راز بزرگ رو بفهمی، چه چیزی رو انتخاب می‌کنی؟


4. اگر می‌توانستی در یک دنیای خیالی زندگی کنی، کدام دنیا را انتخاب می‌کردی و چرا؟


5. کدام تصمیم زندگی‌ات را اگر به گذشته برگردی، تغییر می‌دهی؟


6. اگر می‌توانستی یک ویژگی شخصیتی را به خودت اضافه کنی، چه چیزی انتخاب می‌کردی؟


7. اگر می‌توانستی یک روز از زندگی‌ات را با یک شخصیت مشهور یا داستانی عوض کنی، چه کسی را انتخاب می‌کردی؟


8. بزرگ‌ترین آرزویی که هنوز جرئت نکردی برایش قدمی برداری، چیست؟


9. اگر قرار بود به کسی نامه‌ای بنویسی و هیچ وقت ارسالش نکنی، به چه کسی و درباره چه چیزی می‌نوشتی؟


10. اگر یک شانس برای شروع دوباره در جایی دیگر داشتی، کجا و با چه هدفی می‌رفتی؟
 

ZEINAB.S

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Feb 17, 2023
Messages
940
سکه
6,993
از کدوم ویژگیت بیشتر خوشت میاد؟
خلاقیت و ابتکارم
قشنگ ترین روزی که توی زندگیت بوده کی بوده؟
روز بدنیا اومدن خواهر کوچولوم:Red_heart:
دقیقاً ۴ سال و ۴ ماه و ۱۲ روز پیش:joy:
وقتی مامانم رو بردن بیمارستان، پامو توی یه کفش کردم که منم برم اونجا کنارش بمونم و عمه برگرده خونشون
بابام هم دید مرغم یه پا داره به عمه‌ام گفت برگرده خونه و منو برد اونجا
شب رو موندم و کل شب خواهر کوچولوم بغلم بود و باهام بیدار بود و با اون چشمای درشتش زل زده بود به صورت منی که توی گوشی با دوستام چت می‌کردم و همزمان با خواهر کوچولو هم حرف می‌زدم:joy:
اونم جوری زل زده بود اون لحظه احساس کردم داره به یه آدم فضایی نگاه می‌کنه، پلک هم نمیزداااا
منم چه چرت و پرتایی که براش نگفتم
هیچوقت اون چند ساعت رو فراموش نمی‌کنم:joy:
 
امضا : ZEINAB.S

Liza

[سرپرست بازنشسته ]
LV
0
 
Joined
Jul 22, 2024
Messages
452
سکه
3,589
خلاقیت و ابتکارم

روز بدنیا اومدن خواهر کوچولوم:Red_heart:
دقیقاً ۴ سال و ۴ ماه و ۱۲ روز پیش:joy:
وقتی مامانم رو بردن بیمارستان، پامو توی یه کفش کردم که منم برم اونجا کنارش بمونم و عمه برگرده خونشون
بابام هم دید مرغم یه پا داره به عمه‌ام گفت برگرده خونه و منو برد اونجا
شب رو موندم و کل شب خواهر کوچولوم بغلم بود و باهام بیدار بود و با اون چشمای درشتش زل زده بود به صورت منی که توی گوشی با دوستام چت می‌کردم و همزمان با خواهر کوچولو هم حرف می‌زدم:joy:
اونم جوری زل زده بود اون لحظه احساس کردم داره به یه آدم فضایی نگاه می‌کنه، پلک هم نمیزداااا
منم چه چرت و پرتایی که براش نگفتم
هیچوقت اون چند ساعت رو فراموش نمی‌کنم:joy:
خدای مننن😭
گوگولی ترین جواب دنیااا😭
خدا برای همه نگهتون داره عزیز دلم ❤
 
Status
Not open for further replies.

Who has read this thread (Total: 0) View details

Top Bottom