دنباله دار یک فنجان چای و غیبت☕️🌱

[Narin ✿]

از نظر من که غیبت بدون چای اصلا نمی‌چسپه، کنارش تخمه هم باشه که واقعا کامل میشه
در فرهنگ کل جهان غیبت یک رسم بسیار بسیار قدیمی هست؛ فرقی نداره انگلیسی باشی یا افغانی یا ایرانی، غیبت غیبته و همه جای دنیا هم رایجHappy2
اینجا هر چی غیبته می‌ریزم براتان
📛چون تاپیک غیبت با چاییه ☕️ اسپم و این چیزا هم آزاده.

 

[Narin ✿]

سایتی بنام ویکی پدیا (جای فونت نازنین ۱۸ به شددت حس می‌شود) نجات‌دهنه‌ی زندگیِ هر دانش آموز و دانشجو و بدبختیِ که پروژه داشته باشه.
بعد کافی‌ست چیزی خلاف شرع، نیاز به اطلاعات داشته باشید، دوستان ویکی شیعه می‌بینید.
من نمی‌دونم محتوای این سایت باید چی باشه... اما به گفته‌ی دوستان سایت بسیار زیبا و آموزنده‌ای هست.

 

[Narin ✿]

من واقعا بقیه رو نمی‌دونم اما من اولین بار که عضو سایت رمان نویسی شدم ۱۳ سالم بود شایدم ۱۲ نمی‌دونم دقیق
اما من بَن رو بِن می‌خوندم و خیلی حس می‌کردم شاخم معنی این کلمه رو می‌دونم؛ اما دوستان من واقعا خنگ و بچه بودمتازه دختر خالم از منم بدتر بود، اونم بُن می‌خوند.
تازه توی پروفایل با خودم حرف می‌زدم، گاها اکانت فیک می‌زدم و خودم رو لایک می‌کردم. اوایل انگار توی یه لوپ گیر افتادم و راه نچات ندارم.
حتی انقدر باحال بودم، استاتوس می‌زدم
من تنهایی می‌پرم، اینجوری خیلی بهترم
گاها حس می‌کردم موسس سایت ربات هستش یا خیلی چیز خفنیه.
عکس پروفایلامم یه دختر با محتوای دختر هنرمند گوگولی مگولی بود.

 

[Narin ✿]

دقت کردم و تحقیق بسیار، تمام دخترایی که می‌گن نجات دهنده داخل آیینه‌ست، نجات دهنده‌شون یا ددیای پولدارشونه، یا بابا شکرای مانی مانی دارشون، یا زیدای ایفون بخر بعد با همون ایفونم عکس می‌گیرن کپشن می‌زنن:
نجات دهنده همونیه که تو آیینه‌ست.
آره قشنگم ادامه بده بیا منم نجات بده تو رو خدا

 

[Blueberry]

من واقعا بقیه رو نمی‌دونم اما من اولین بار که عضو سایت رمان نویسی شدم ۱۳ سالم بود شایدم ۱۲ نمی‌دونم دقیق
اما من بَن رو بِن می‌خوندم و خیلی حس می‌کردم شاخم معنی این کلمه رو می‌دونم؛ اما دوستان من واقعا خنگ و بچه بودم
تازه توی پروفایل با خودم حرف می‌زدم، گاها اکانت فیک می‌زدم و خودم رو لایک می‌کردم. اوایل انگار توی یه لوپ گیر افتادم و راه نچات ندارم.
حتی انقدر باحال بودم، استاتوس می‌زدم
من تنهایی می‌پرم، اینجوری خیلی بهترم
گاها حس می‌کردم موسس سایت ربات هستش یا خیلی چیز خفنیه.
عکس پروفایلامم یه دختر با محتوای دختر هنرمند گوگولی مگولی بود.

حالا تو خوبی، من که مولتی رو مُوَلَتی میخوندم چییی؟؟؟؟!!!!
وای فکرشو بکن تاپیک رو میگفتم تایپیک:cryin_face::joy: تباه تر از من هیچ جا نبود، ولی استاتوس‌های تو واقعا افتضاح بود یه مدت میخوندم غلتک میزدم از خنده:joy::cryin_face::cryin_face::cryin_face:
بعد جدای از اون پشتیبانی همون سایت دستم بود، تا ساعت چهار صبح فکرشو بکن من یه مریضی وحشتناک گرفته بودم، تا خود ساعت چهار صبح جواب یکی رو میدادم نمیدونم این پدر صلواتی ساعت چهار صبح چرا اینقدر سوال میپرسید🤦‍♀️

 

[Narin ✿]

یه سری سیسیا هستن راه به راه میان به همه میگن پیک‌می پیک‌می، بعد حتی معنیشم نمی‌دونن از همه بدترن
وای من فقط یه تینت می‌زنم
وای شما چقد آرایش دارید
وای ها ها دوستم کلا خنگه
عه پسرا گناه دارن باید پول آب معدنیتم بدی
وای شما چجوری از پسرا کادو می‌گیرید
وای
عای
های
خب کوفت، زهرمار، بیشعور، خفه شو دیگه.

 

[Narin ✿]

یه دوستی دارم، بعد دوست اون تو شهر توسط تمام عزیزان خانه گردان شناخته می‌شوند زیرا که اینان همه در یک جناح قرار دارند.
بعد این دوستِ دوست من دوست پسرش فوت می‌کنه، برای خاکسپاری برگشتن شهرستان، اونم چه مدلی؟ موی اتو کرده، ارایش کرده، عینک افتابی زده، بعد زار زارم گریه می‌کرد، اونم به دروغ!
صبح روز بعد با رفیق من و زید رفیقم رفتن بیرون دختره ناراحته بردنش بیرون، مثلا دختره یکم از غمش کم بشه، وای سیسیا چشتون روز بعد نبینه انقد چراغ سبز به دوست پسر رفیقم داده بود همون‌جا می‌خواسته... اره.
خلاصه دوستان درس عبرت بگیرید، رفیقای لاشیتون رو با زیدتون آشنا نکنید، پسر دخترم نداره

 

[AVA]

من واقعا بقیه رو نمی‌دونم اما من اولین بار که عضو سایت رمان نویسی شدم ۱۳ سالم بود شایدم ۱۲ نمی‌دونم دقیق
اما من بَن رو بِن می‌خوندم و خیلی حس می‌کردم شاخم معنی این کلمه رو می‌دونم؛ اما دوستان من واقعا خنگ و بچه بودم
تازه توی پروفایل با خودم حرف می‌زدم، گاها اکانت فیک می‌زدم و خودم رو لایک می‌کردم. اوایل انگار توی یه لوپ گیر افتادم و راه نچات ندارم.
حتی انقدر باحال بودم، استاتوس می‌زدم
من تنهایی می‌پرم، اینجوری خیلی بهترم
گاها حس می‌کردم موسس سایت ربات هستش یا خیلی چیز خفنیه.
عکس پروفایلامم یه دختر با محتوای دختر هنرمند گوگولی مگولی بود.

اوکی ولی منم اوایل بَن رو بُن میخوندم...
(سبزی به جای چایی میتونه باشه ها)

 

[GiGi]

یجا بودم یه کاربر بود مکالمه میزد بعد که جوابشو میدادم
این برای جوابِ اون پیامم یه مکالمه دیگه میزد:)))))
نمیدونست باید گزینه نمایش بیشتر رو بزنه تا گم نکنه گفتگو رو

بعد این اوایلش یه باگ دیگه داشت.
اف میشد وقتی ان میشد اکانتش جدید بود چون بلد نبود دوباره با همون اک بیاد

 

[Narin ✿]

حالا قرائت خونه‌ای که من اونجام و درس می‌خونم، داخل یه پارکه.
حالا توی پارک کیا هستن؟ معتادا و پیر مردا
چشتون روز بد نبینه یه روز یه داد و هواری بود
رفتم ببینم چخبره
اینا داشتن بازی می‌کردن(مردا، اعم از پیر و میان سال) والا نمی‌دونم تو فارسی این بازی هست یا نه اما تو فرهنگ ما کُردا بهش می‌گن 《مێشێن 》با یه سنگ دایره‌ی طور بازی می‌کنن شبیه فیتیله.
هی گوش دادم ببینم چرا انقد داد و بیداده، اقا اینا سر یه ۵هزار تمنی شرط بسته بودن😂خدا شاهده ۵ هزار تمن. کم مونده بود همو خفت کنن.
حالا با معتادای داخل پارکم ماجراها داریم😂مورد داشتیم ظرفی که توش غذا می‌ریختیم واسه گربه‌ها و سگای قرائت خونه رو دزدیدن🥲