به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
نمایشنامه

ژانر : هیجانی

⚫️آقا⚪️خانوم🔴آقا

⚡️⚡️موقعیت⚡️⚡️ یک زن و شوهر به نام مونا و بابک هر دو با چشم بند... دست و پاها بسته ...در حال به هوش اومدن روی دو صندلی پشت به هم گروگان گرفته شده توسط شخصی ناشناش🔴

⚫️(سرفه کنید) ...(با بیحالی) اخ خ سرم..

⚪️(احساس تنگی نفس بعد سرفه) اخ...آی....

⚫️مونا ؟ مونا حالت خوبه؟ (سرفه کنید)

⚪️آخ درد دارم بابک ...تو تو حالت خوبه؟

⚫️آی دستام ...دستام چرا بسته است...عه چرا رو چشمام چشم بنده؟...

⚪️(سرفه کنید) دستام دستای منم بستس ...وای خدا این چشم بند چیه؟...

⚫️آهااااای...کسی اینجا نیست ...اینجا کجاست ...چرا دست و پای ما رو بستین؟

⚪️کممممک کممممک (برای آزاد سازی زور بزنید) اوووووم اینجا کجاست چی از جون ما میخوایین؟

⚫️هرچی میخوایین بردارین من یه خیلی پول دارم ....کممممک هیشکی نیست اونجااا؟

⚪️یعنی چی ...کمممک..... بابک چیشده ما کجاییم چه بلایی سرمون اومده؟

⚫️نمیدونم آخرین چیزی که یادم میاد سر میز شام بودیم دوتایی ...دیگه چیزی یادم نیست... (برای رهایی زور بزنید) اوووووم ... اخ‌خ نمیشه...

🔴زیاد خودتونو خسته نکنین ..

⚫️چی ؟؟؟ آهای‌تو کی هستی؟

⚪️خدایا کممممک آهااااای کسی نیست به داد ما برسه؟

🔴(خنده های مرموز ) سرو صدا نکنین کسی صداتونم نمیشنوه...

⚫️میگم تو کی هستی آشغال چرا دست و پای مارو بستی؟ چرا چشم بند گذاشتی؟ دزدی ؟؟؟

⚪️(با استرس و نگرانی) بابک ...این کیه؟ میخواد چیکار کنه باهامون؟

⚫️نمیدونم...

🔴چه زن و شوهر خوشبختی چقدرم بهم دیگه می آیین (هه هه هه) عجله نکنین وقت زیاده ما کلی کار باهم داریم...

⚪️آشغااال خونه ی ما پر از دوربین مداربسته است گیر میفتی مطمئن باش

⚫️هی بیا دست منو باز کن هر چی بخوای بهت میدم...

🔴آهان ... اول جواب خانومو بدم ...خانوم شما اصلا توی خونه ی خودتون نیستین ..البته دوربین های مداربسته ی خونتون هم موقع حا به جایی تون به اینجا جمع آوری شده ...دوم هم جواب آقا رمز گاوصندوقت پیچیده نبود با کمی دقت پیداش کردم..هه..

⚪️پس اینجا کجاست ؟ تو کی هستی؟ تو که پولا رو برداشتی دوربین ها رو هم جمع کردی ما رو ول کن که بریم

⚫️من نمیدونم تو چه روانی ایی هستی حرو** بیا دستای ما رو باز کن

🔴آهااای آروم مراقب حرف زدن هاتون باشین زوج خوشبخت و عاشق بیایید صادقانه بگم من مقداری حوصله ام سر رفته بود اومدم تا باهاتون یه بازی کوچولوی عاشقونه راه بندازم...

⚪️خواهش میکنم ازت ما تازه نامزد کردیم بخدا هر چی بخوای غیر از اون پولا بهت میدیم بزار بریم التماس میکنم...

⚫️ببین گوش کن اگه همین الان آزادمون کنی قول میدم نه به پلیس چیزی بگیم نه کاری کنیم بزار ما بریم خواهش میکنم

🔴(خنده های مرموز ) هاهاها ها چه جالب ولی‌من نمیخوام شما رو به همین راحتی ول کنم که برین شما باید اول‌ بازی منو انجام بدید بعد میزارم که گورتون و گم کنین هاهاها

⚫️آشغال پس فطرت مگه ما چیکار کردیم ...با ما چه مشکلی داری؟

⚪️اگه بلایی سر ما بیاد خانواده هامون دق میکنن خواهش میکنم ...توروخدا من کلی طلا دارم ...همش واسه خودت

🔴(با عصبانیت ) خفه شید ... گفتم اول بازی من....و بازی منم خیلی ساده است شما باید نشون بدین به من که چقدر فداکارین و عاشق همدیگه ایید اگر دروغ بگید یا کلک بزنین با فشار دادن یک دکمه ضامن نارنجکی که به صندلی تون وصل کردم عمل میکنه و بعد بوووووم هاهاهاها

⚫️مونا از جات تکون نخور خواهش میکنم انقد تقلا نکن شنیدی چی گفت ؟ بهمون نارنجک وصل‌ کرده...

⚪️من میترسم بابک خیلی میترسم
 
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: Elora

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,160
مدال‌ها
10
سکه
18,012
🟡قسمت دوم🟡

⚫️آقا⚪️خانوم🔴آقا

🔴خب اول از شاه داماد شروع میکنم علت ازدواجت با این خانوم چی‌بوده اگه دروغ بگی ضامن نارنجک صندلی زنتو جدا میکنم...

⚫️یعنی چی چون دوسش داشتم این حرفا چیه اصلا به تو چه مربوطه؟

🔴دروغ میگی آشغال کث*افت دروغ میگی ...تا سه میشمارم ...وگرنه ضامن و جدا میکنم ...۱...۲....

⚪️بااااااابک ....

⚫️(پشت سرهم دیالوگ بگویید) صبر کن صبرکن صبرکن... باشه وایسا ... (گریه کنید) یعنی چی من الان چی باید بگم؟

🔴حرف بزن زود باش ...

⚫️پدر مونا تاجر فرشه ..وقتی یه شب واسه دزدی اتفاقی رفته بودم حجره اش توی بازار ...یهو پدرش سر رسید من خیلی ترسیده بودم فهمید کسی اومده داخل حجره زنگ زد پلیس من که پشت فرش ها قایم شده بودم از پشت بهش حمله کردم و باهم درگیر شدیم ...

⚪️چی داری میگی بابک؟ این حرفا چیه؟ (گریه کنید) یعنی میگی پدر من بخاطر تو رفته کما؟ هااااااا؟؟؟؟

🔴اوووم پس میبینم که غیر از خودم آدمای آشغال دیگه ایی هم پیدا میشن....عجب ...

⚪️بااااابک باتوام چرا خفه خون گرفتی؟

⚫️چی میگی ؟ هااا؟ همش اتفاقی بود ...من من نمیخواستم این اتفاقا بیفته....

⚪️پس اونی که با یه خط تلفن دیگه تماس گرفته بود با اورژانس تو بودی

⚫️آره متاسفم مونا من اصلا چنین چیزی و نمیخواستم...

⚪️خفه شو آشغال عوضی من فکر کردم تو یه آدم جنتلمنی که عاشقت شدم عاااااشق میفهمی؟؟؟؟

🔴عروس خانوم بگو چیشد که باهاش آشنا شدی..

⚪️وقتی رفته بودم بیمارستان این آشغال خودشو بهم معرفی کرد به عنوان کسی که رهگذر بوده وقتی اورژانس اومد خودشو بزور قاطی ماجرا کرد تا کمک کنه پدرمو سوار آمبولانس کنه بعدم بهم گفت تا بیمارستان اومده اونجا اولین برخورد ما بود

⚫️بخدا من عاشقت شدم مونا باور کن بعدش خیلی پشیمون شدم از کارم از کار دزدی ... بعدش توبه کردم...

⚪️خفه شو احمق کث*افت دروغگووو خفه شو پدر بیچاره ی من بخاطر توی آشغال مثل یه تیکه گوشت رو تخت بیمارستانه بعدشم بهم گفتی مهندس برقی نگو که دزدی بیش نیستی...

🔴هاهاها چه ماجرای دراماتیک پر از دروغی آقای شاداماد یه دزد کلاهبردار و قاتل از آب دراومد عجب ...فکر کنم تورو باید به رئیسم معرفی کنم...پس فطرت...

⚫️دستای منو باز کن دهنتو ببند ...ببین مونا .... بخدا جبران میکنم...

⚪️اسم منو به دهنت نیار آشغال دروغگو مجتبی بیا دستای منو باز کن...

🔴چشم الان میام...

⚫️چی؟؟ یعنی چی ؟ اینجا ...اینجا چخبره...

🔴(با مشت محکم به شکم بابک میزند) عوضی آشغااااال به مونا گفته بودم تو یه کاسه ایی زیر نیم کاسه اته اما مونا باورش نمیشد از بس عاشقت بود ...

⚪️مجتبی جان زنگ بزن پلیس بیاد اینو باخودش ببره ...

⚫️یعنی چی بیایین دست منو باز کنین این کارا چیه این مجتبی کیه؟...!

🔴هه ...من کسی هستم که همیشه هوای مونا رو داشته ...من پسر عموی مونا هستم...

⚫️چی؟؟؟ مونا بهم گفت که از طرف پدری فقط یه عمه داره ؟ من متوجه نمیشم....

⚪️من خیلی عاشقت بودم بخاطر پیگیری های اون شبت برای حال پدرم به خودم گفتم این مرد یک فرشته است ... با اینکه غریبه است اما بخاطر انسان دوستی اش داره کمک میکنه چه میدونستم خودت باعث این بلا هستی ... ماجرا رو برای مجتبی تعریف کردم اونم بهم گفت یه جای کار میلنگه اما منه احمق پافشاری میکردم که نه محاله ....

🔴اما حالا بهت ثابت شد....

⚫️توروخدا زنگ نزنین پلیس من سابقه دارم ...

🔴رگتو میزنم بی شرف عموی عزیزم بخاطر تو رفته تو کما یعنی تو قاتلی به حضرت عباس اگه مونا میذاشت همینجا گردنتو میشکستم...

⚪️چراااااا چرااااااا بهم دروغ گفتی تو یه قاتلی بیش نیستی می کشونمت پای دار فهمیدی ؟ صندلی زیر پاتم خودتم میکشم (گریه کنید)

🔴الو پلیس ۱۱۰ ...ما اینجا یه قاتل و دستگیر کردیم....

⚫️(گریه کنید) من غلط کردم مونا غلط کردم...


مصطفی_ساروی
 
بالا