mahban
[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بینالملل]
پرسنل مدیریت
مدیریت ارشد
مدیر رسمی تالار
عکاس انجمن
برترین کاربر ماه
ارسالکنندهی برتر ماه
سطح
6
(نمایش طنز پیرمرد پیرزن پرحاشیه)
اقا شمس الله و سکینه خانم پیرزن پیرمرده حدودا هفتاد هشتاد ساله لجباز )
پیرزن:شمس الله الهے درد نگیرے که دندون عملیاے منو باز اشتباه گذاشتے تو دهنت
پیرمرد :صدفعه بهت گفتم سکینه دندوناتو بالا سر من نزار من چشام درست نمیبینه اشتباهے میزارم تو دهنم ..میگم دهنم بوے شیوید باقالا چرا میده حالم بد شد اه اه
پیرزن: چشاے واموندتو بازکن ببین دندوناے من دو سه تاش از طلاس مگه مثل دندوناے توس معلوم نیست جنسش از فکه گرازه چیه اینقدر زشتن ..ضمنن دندوناے من بوے شیوید باقالا میده ؟ یا دندوناے تو از ده کیلومترے بوے ننه خدابیامرزتو میده که منو صبح تا شب حرص میدادو. یاد متلکاے بودارش میندازه هه.
پیرمرد:چکار به اون خدابیامرز دارے پیرزن هاف هافو کم حرصش دادی کم جیگرشو خون کردی حالام تو قبر دارے میلرزونیش.. بدبخت مے افتے میمیرے اون دنیا گیرت میندازه فلفل دلمه دهنت میکنه بسوزے
پیرزن:زرشڪ ببین خیلے دوست دارم اون دنیا گیرش بندازم. چقدر برام مادرشوهر بازے برام درآورد این عصامو وصیت کردم بزارن تو قبرم باخودم ببرم اون دنیا یکے خواهرت یکے ننه خروس جنگیتو که تا منو میدید میپرید بهم
پیرمرد:ببند اون دهنتو. بو شوید زد بیرون. باز ننه من عین خروس بود تو چے ؟ عین مار شاخ دارے که هم نیش میزنے هم شاخ
من به مادرت بے احترامے نمیکنم ادب همون ننه خروسم یادم داده
اون مادرتم ازت راضے نبود هم ننه منو دق دادے هم ننه خدابیامرز خودتو الهے بکشنت زیر خاڪ با شیلنگ بیفتن به جونت
پیرزن:الهے شمس الله مار زبونتو بزنه الهی جزه جیگر بزنے که منو میسوزونے باحرفات ایشالله میرے دستشویے همونجا جون بدے بگن مرحوم مرگ بو دارے داشت آره ..
پیرمرد: تو خودتو به زبون من نچسبون مارے که تو باشے من زبونم لال میشه از بس زهردارے
من تا تورو نکشمو یه زن دیگه نگیرم از این دنیا برو نیستم ..خدارو چے دیدے شایدم تو زنده بودنت. هوو آوردمت سرت تازه تو باید برے طبقه بالا ..ملکه طبقه همکف.. تو میشے کدبانوش آره وایسو
پیرزن:بدبخت دارے میمیری. کے میاد زن تو بشه ..زرررشڪ ملکه ..نهایت شهین دیوونرو بزنن بنامت که بهم میایید فقط یه تفاوت داره با من اون رژ ل*ب میزنه قرمیده عین جمیله
پیرمرد :آخ آخ قلبم قلبم آخ
پیرزن: آخ جون آق عزرائیل اومد سروقتت
پیرمرد:زپلشڪ خواستم ببینم عکسلعملتو
قلبم عین ساعت کار میکنه
شده شهینو بگیرم میگیرم ولے تورو طلاق میدم بے دندون آرتوریزے
پیرزن: آخرش من تورو چیزخورت میکنم میکشم
وایسوووو آره با مرگ موش .. مرگ خاموشے خواهے داشت بزودے
از الان روحت شاد شمس الله غرغرو
پیرمرد: اگه من شمسلام با این چیزا بمیر نیستم تو برو به فکر این باش که شهینو بزودے میگیرم میارمش پیشت
جلوت میگم قربده تو دق کنے از حسودی
نویسنده :مجیدتقوی✍️