نقد دلنوشته فردای بی تو
اثر: @ARNICA
سلام و خسته نباشید
منتقد: @Liza
1403.7.28
نقد کلی:
*فردای بیتو*یه دلنوشته قشنگ و احساسی هست که پر از تصویرهای زیبا و عمیق دربارهی درد عشق و جداییه. از لحاظ احساسات و بار عاطفی خیلی قویه و میتونه خواننده رو به عمق احساسات نویسنده ببره. اما از طرف دیگه، به نظر میاد نویسنده توی بیان این احساسات یه جاهایی زیادهروی کرده و همین باعث میشه که بعضی از بخشها تکراری و طولانی بشن. در کل، این نوشته نیاز داره یه کم فشردهتر بشه و از توصیفات تکراری خودداری بشه تا تأثیر عاطفیش بیشتر بشه.
عنوان دلنوشته:
**"فردای بیتو"** عنوان خوبیه چون با محتوای دلنوشته همخوانی داره و حس ددلتنگی رو مخصوصا در بخش هایی که عنوان در متن دلنوشته استفاده شده به طور فوق العاده جذابی بیان میکنه.
این عنوان در همون لحظه اول توجه مخاطب رو جلب میکنه و بهش نشون میده که با یه داستان غمانگیز و تراژیک طرفه.
دیباچه دلنوشته:
دیباچه خوب شروع شده، با تصاویر زندهای از خستگی، زخمهای قلبی و روحی، و همینطور ناامیدی. این حس خیلی خوب منتقل میشه که نویسنده توی اوج ناامیدی و دلشکستگیه. اما یه کم طولانیه. مثلا جملاتی مثل «به قلب تکهتکه شدهام نگاه کن» و «به روح خستهام نگاه کن» میتونستن یه کم کوتاهتر و فشردهتر بشن تا تاثیر بیشتری داشته باشن. بهتره دیباچه خلاصهتر بشه تا خواننده از همون اول توی دل داستان فرو بره و از ورود طولانی خسته نشه.
توصیفات و پردازش:
توصیفات خیلی خوبن، اما یه جاهایی احساس میشه که از حد میگذرن و به ورطه تکرار میفتن. مثلا چند بار از تیغه و زخمی شدن قلب صحبت شده که همون بار اول تاثیرش رو میذاره و نیازی نیست دوباره هم تکرار بشه. این نوع از تکرارها یه مقدار از جذابیت متن کم میکنه. به جای تکرار، میشد از تصاویر جدیدتر و متفاوتتر استفاده کرد. مثلا وقتی از زخمها و درد صحبت میکنی، میتونی در ادامه اون رو با نشونههای دیگهای مثل «چشمان خسته» یا «ل*بهای خشکیده» همراه کنی تا نوشته تنوع بیشتری داشته باشه یا حتی میتونی هربار که چنین کلمات و اصطلاحاتی رو تکرار میکنی در ادامه اون رو به یک چیز خاص، متفاوت و جدید ربط بدی نه تکراری.
انتقال احساسات:
احساسات توی این دلنوشته با وجود همه چی واقعا خوب و قابل قبوله.
حس دلتنگی و ناامیدی به شدت به خواننده منتقل میشه و حتی ممکنه خیلیها باهاش همذاتپنداری کنن. اما یه مشکلی که هست، اینه که حسها یه جاهایی خیلی سنگین و عجیب یا به عبارت دیگه(در حالت زیاده روی و حالتی که انگار دارین سعی میکنن یه چیز خاص بنویسین) بیان میشن و ممکنه خواننده نتونه باهاشون ارتباط برقرار کنه. مثلا جملههایی مثل «آخرین پروازم را بهخاطر بسپار این پرنده به زودی خواهد مرد» خیلی دراماتیکه و شاید توی یه دلنوشته عاشقانه اینقدر غم و اندوه زیاد به نظر بیاد. بهتر بود حسها رو یه کم سادهتر و ملموستر بیان میکردی تا خواننده راحتتر باهاشون ارتباط بگیره.
یا درست یادم نمیاد اما یه جایی فکر کنم نوشته بودید من رو دفن غم هایم کنید؟! یه همچین چیزی.
که واقعا یکمی برای دلنوشته ای که امکان روان نویسی درش به شدت وجود داره یکمی نامناسب و عجیب غریبه.
ساختار دلنوشته:
ساختار دلنوشته از نظر ترتیب و پیوستگی خوبه، اما همونطور که قبلا هم گفتم نیاز به یه کم سادهسازی داره. گاهی متن زیادی کش پیدا میکنه و خواننده احساس میکنه که نویسنده داره به جای اینکه به سمت پایان بره، دوباره به نقطه شروع برمیگرده. این نوع از چرخشهای تکراری باعث میشه متن کشدار به نظر بیاد. بهتره بعد از هر اوج عاطفی، یه مقدار پایین بیای و به خواننده فضای استراحت بدی تا دوباره به احساسات سنگین برگردی این کار علاوه بر ایجاد تعادل و ریتم جذابی که در اثر به وجود میاره باعث افزایش ذوق و هیجان خواننده برای مطالعه اثر میشه.
ایده اصلی دلنوشته:
ایدهی اصلی دلنوشته کاملا مشخصه که حول محور عشق و جدایی و قالیباف دلتنگی و حسرت میگرده. این یه موضوع فراگیر و قابل درکه که هر کسی میتونه باهاش ارتباط برقرار کنه. اما این ایده باید توی متن به شکلی منحصربهفرد پرداخته بشه، منظورم اینه که حالا که اینقدر برای شما قابل لمس و سرشار از سرزندگی و احساسات واقعیه یه جورایی باید شخصی سازی قلم شما بشه. درحالی که بعضی جاها ایده کمی تکراری میشه و خیلی از تصاویر و استعارههایی که استفاده کردی، در دلنوشتهها و شعرهای دیگه هم زیاد دیده میشه. سعی کن برای هر مفهوم، تصویری جدید و متفاوت پیدا کنی تا نوشته خاصتر بشه. مثلا به جای گفتن «چشمانم عشق و نفرت را توامان دارند» میشد یه تصویر دیگه بیاری که حس همزمان عشق و نفرت رو با یه توصیف جدید نشون بده.
انتخاب واژگان:
واژهها و کلمات استفاده شده به طور کلی خوبن، اما یه جاهایی میشه سادهترشون کرد یا برعکس بعضی جاها هم کلمه ای که انتخواب شده برای این حجم از احساس زیادی دم دستی و روزمرست. مثلا جملاتی مثل «به پای بیجانم نگاه کن» یا «با سر آستین لباسم دانههای مرواریدی چشمانم را پاک کردم» میتونستن کوتاهتر و روشنتر بیان بشن. زبان ساده و شفاف کمک میکنه که حسها بهتر و قویتر منتقل بشن.
[زمانی که ناظر یکی از آثار دلنوشتتون هم بودم چندین بار به این نکته اشاره کردم که لازم نیست تلاش خاصی برای نوشتن یک جمله محشر بکنید.
ساده نوشتن درحالی که نهایت احساس و علایق و اتفاقات واقعی درش به کار رفته همیشه خودش به تنهایی یک اثر محشر و بدون حرف و حدیث رو رقم میزنه عزیزم]
همینطور بعضی از واژهها مثل «سلاخ» یا «فغان» ممکنه خیلی قدیمی یا سنگین به نظر برسن. سعی کن از زبان روزمره(اما مناسب) بیشتر استفاده کنی تا نوشته طبیعیتر و روانتر بشه.
نگارش دلنوشته:
نگارش کلی خوبه، اما بعضی جاها نیاز به ویرایش داره. بعضی از جملهها خیلی طولانیان و میتونن با چند تا جمله کوتاهتر و جذابتر بیان بشن. همینطور استفاده از علامتهای نگارشی مثل ویرگول یا نقطه گاهی در متن درست انجام نشده که باعث میشه خواننده گم بشه. مثلا توی جملههایی مثل «بارها رفتی و به رفتنت عادت نکردم، اما حال به نبودنت عادت کردهام، میشود بروی و دیگر درب خانهام را نکوبی؟» میشد از ویرگولها و نقطهها به شکلی بهتر استفاده کرد تا متن روانتر خونده بشه.
اگر ایرادی در نقد اثر زیباتون وجود داره من (منتقد تازه کار) رو به بزرگی خودتون ببخشید و واقعا خوشحال میشم جواب و واکنشتون رو بدونم