• ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار

ZEINAB.S

[نابغه ثروت - کیبی بایت ¹⁰²⁴]
Staff member
LV
0
 
Joined
Feb 17, 2023
Messages
970
سکه
7,142
1000054790.png
مجموعه رمان: دنیای صفر و یک‌ها
جلد اول: کلاه نقره‌ای
ژانر: جنایی، اجتماعی، عاشقانه
نویسنده: زینب.س
ناظر: @آینازاولادی
خلاصه:

در دنیایی که همه چیز صفر و یک است، سایان، هکری نابغه با گذشته‌ای تاریک، وارد بازی‌ای می‌شود که هیچ قانون و رحمی ندارد. یک انتقام، یک راز، و یک عشق غیرمنتظره، همه چیز را به هم می‌ریزد. دنیای صفر و یک‌ها، جایی که هر کد می‌تواند مسیر زندگی را تغییر دهد..!​
 
Last edited by a moderator:
امضا : ZEINAB.S

Ayli🌙

[مدیر ارشد بخش کتاب+مدیرتالار رمان+کتابخوان انجمن]
Staff member
Top Poster Of Month
LV
0
 
Joined
Apr 22, 2025
Messages
174
سکه
831
IMG_20250725_202236_092 (3) (1).png
نویسنده‌ی گرامی، از شما متشکریم که انجمن رمان نویسی بوکینو را جهت انتشار رمان خود انتخاب کرده‌اید!


از شما می‌خواهیم قبل از تایپ آثرتان، قوانین را مطالعه کنید:
‌‌‌


‌‌‌
برای بی‌جواب نماندن سوالات و مشکلات‌ خود، به تایپک زیر مراجعه فرمایید:
‌‌


‌‌
بعد از قرار دادن ۱۰ پست در این تایپک درخواست دهید:




برای بهتر شدن و بالا بردن کیفیت آثارتان و تگ‌دهی به آن، بعد از قرار دادن ۲۰ پست، به تالار نقد مراجعه کنید:




بعد از قرار دادن ۱۰ پست، برای کاور تبلیغاتی در تایپک زیر اقدام فرمایید:



برای درخواست تیزر، می‌توانید بعد از ۲۰ پست در تایپک زیر درخواست دهید:


‌‌
پست‌های اثرتان به تعداد منصوب رسیده و پایان یافته؟!
پس در تایپک زیر اعلام کنید:




برای انتقال اثر خود به متروکه و یا بازگردانی آن، وارد تایپک زیر شوید:



و برای آموزش‌های بیشتر درباره‌ی نویسندگی به تالار آموزشگاه مراجعه نمایید.



با آرزوی موفقیت برای شما!

[کادر مدیریت تالار کتاب]
 
امضا : Ayli🌙

ZEINAB.S

[نابغه ثروت - کیبی بایت ¹⁰²⁴]
Staff member
LV
0
 
Joined
Feb 17, 2023
Messages
970
سکه
7,142
مقدمه:
کلاه نقره‌ای روی سرش کمی به سمت عقب متمایل شده بود و نور کم لپ‌تاپ، خطوط چهره‌اش را تیز و مرموز کرده بود. انگار خودش یک رمز بود؛ انسانی که زندگی‌اش به یک الگوریتم بی‌رحم تبدیل شده بود.
هر حرکت دستش روی کیبورد، برنامه‌ای بود برای انتقام، برای بازگرداندن آنچه از دست رفته بود، برای اثبات اینکه حتی در تاریک‌ترین نقاط، می‌تواند همه چیز را کنترل کند.
او یاد گرفت که حتی نزدیک‌ترین انسان‌ها هم نمی‌توانند محافظ او باشند، و از آن روز به بعد، هیچ کس و هیچ چیز ارزش احساس واقعی ندارد.
او آماده بود. آماده برای عملیاتی که هیچ خطایی در آن جایز نبود. آماده برای نفوذ به دنیای دیگران، جایی که می‌توانست قدرت، کنترل و بی‌رحمی خود را نشان دهد.
اما او نمی‌دانست که این تنها یک آغاز است. دنیا هنوز پر از صفر و یک است، اما برخی کدها، آنهایی که هنوز ندیده، قرار است مسیر او را تغییر دهند.​
 
امضا : ZEINAB.S

ZEINAB.S

[نابغه ثروت - کیبی بایت ¹⁰²⁴]
Staff member
LV
0
 
Joined
Feb 17, 2023
Messages
970
سکه
7,142
•°• فصل اول •°•
سایه‌های صفر و یک (نفوذ سرد)

باد سرد شبانه از میان کوچه‌های سرد و تاریک می‌گذشت و صدای سوتش با لرزش بدنه ون مشکی رنگی که انتهای خیابان پارک شده بود، ترکیب عجیبی ساخته بود. روی سقف ون، چند لکه باران خشک‌شده برق می‌زد و چراغ‌های خاموشش به عمد در دل تاریکی حل می‌شد.
سکوت سنگینی داخل ون جریان داشت؛ فقط صدای ثابتِ فنِ سرور و ضرب‌آهنگ منظم کیبورد، فضا را زنده نگه می‌داشت. نور آبی‌ و سرد مانیتورها خطوط تیز صورتش را روشن می‌کرد. با کلاه همیشه نقره‌ای‌اش که نور صفحه‌نمایش را کمی بازتاب می‌داد، روی صندلی مخصوصش نشسته بود؛ دو لپ‌تاپ مقابلش، سه مانیتور روی دیوار ون، و ده‌ها کابل که مثل ریشه‌های یک هیولای سایبری دورش پخش شده بودند!
بر فراز نمایشگرها، نقشه‌ی شبکه شرکت، مثل یک کالبد باز شده، تپش‌های امنیتی‌اش را با ریتمی مشخص ارسال می‌کرد.
دو نفر از اعضای تیم در عقب ون با تجهیزات آماده نشسته بودند. یکی داشت ماسک‌ سیاهش را محکم می‌کرد، و دیگری اسلحه‌اش را چک می‌کرد، اما هیچ‌کدام جرأت نمی‌کردند چیزی بگویند. وقتی سایان روی صندلی‌ مخصوص هک می‌نشست، همه سکوت می‌کردند. این قانون نانوشته تیم بود.
سایان بدون اینکه نگاهش را از مانیتور بردارد، زیر ل*ب گفت:
- پروتکل نفوذ تا سی ثانیه دیگه فعال میشه. اگه اشتباه کنین، سنسورهای داخلی کل طبقه رو قفل می‌کنن. خروج از اون وضعیت با هیچ معجزه‌ای ممکن نیست.
صدایش سرد، بی‌حس و دقیق بود. مثل یک گزارش‌گر که دارد هواشناسی می‌خواند، بدون ذره‌ای احساس.
یکی از آن دو مرد در عقب ون گفت:
«بازی با مرگه پسر. مطمئنی این شرکت رو درست رصد کردی؟»
سایان آرام سرش را کمی کج کرد، بدون این‌که نگاه از مانیتور بردارد و به مرد نگاه کند، گفت:
- تو بازی نمی‌کنی! فقط از روی اسکریپتی که من نوشتم اجرا می‌کنی. اشتباه نکنی، نمی‌میری.
کوتاه، دقیق و قاطع؛ مثل همیشه بود!
صدای تک خنده کوتاهِ یکی از اعضا بلند شد، اما سریع خاموش شد. همه می‌دانستند که وقتی سایان وارد مود هکری می‌شود، بهتر است بی‌صدا بمانند؛ در غیر این صورت مورد حمله سخنان پر تمسخر و بی‌رحمانه سایان قرار خواهد گرفت.
سایان انگشتان دست چپش را روی کیبورد گذاشت و دکمه مورد نظر را فشرد و کد را اجرا کرد. همزمان هدفون که دور گردنش بود را با دست راستش روی گوش‌هایش تنظیم کرد.
سیستم‌ها روی مانیتورها یکی‌یکی فعال شدند. نقشه حرارتی ساختمان، وضعیت دوربین‌ها، آمار افراد حاضر، پورت‌های باز شبکه، و یک خط کد سبزرنگ که با سرعت وحشیانه‌ای در حال اجرا بود. و زمزمه آرام اما محکم سایان که سکوت ون رو شکست:
- شروع شد.
 
امضا : ZEINAB.S

ZEINAB.S

[نابغه ثروت - کیبی بایت ¹⁰²⁴]
Staff member
LV
0
 
Joined
Feb 17, 2023
Messages
970
سکه
7,142
مثل همیشه هدفش را که نیروی محرکش بود، تصور کرد. انتقام! انتقام آنچه که از دست داده بود.
یک فلش‌بک کوتاه از مرگ خانواده‌اش در ذهنش جرقه زد؛ خیلی سریع آن را به یک عدد تبدیل کرد؛ صفر!
فاجعه؟ صفر!
تمرکز؟ یک!
دوباره به مانیتورها خیره شد. یک لحظه بعد، صدای تیم از طریق بی‌سیم به گوش رسید:
- وضعیت؟
نفس عمیقی کشید و در کسری از ثانیه، دستش مثل برق روی کیبورد دوید. بدون اینکه نگاهش را از لاگ‌ها بردارد، گفت:
- فایروال بیرونی... خنثی شد.
پشت‌سر هم خطوط جدیدی روی نمایشگر ظاهر شدند.
- سنسورهای حرکتی… به حالت تست منتقل شدند.
یک مکث کوتاه، و سپس حلقه‌ی جدیدی روی فید دوربین‌ها شکل گرفت؛ تصویری که دقیقاً همان چند ثانیه قبلی را تکرار می‌کرد.
- دوربین‌های طبقه سوم… حلقه‌سازی شد.
صدای هم‌تیمی‌هایش از طریق بی‌سیمی که کنار دستش بود، به گوش می‌رسید:
- دسترسی ورودی پشتی... .
سایان بدون مکث:
- تحت کنترله، باز شد!
در لحظه‌ای که تیم از میان تاریکی وارد زیرزمین شرکت شد، یک نور قرمز کوچک روی یکی از مانیتورها چشمک زد. سایان سریع به سمت مانیتور خم شد و چشم ریز کرد؛ نیم‌ثانیه مکث، و بعد انگار ذهنش کل وضعیت را در چند میلی‌ثانیه تحلیل کرد!
- ایست!
صدایش محکم بود.
- یک سنسور پنهان فعال شده.
مرد در بی‌سیم گفت:
- کجاست؟
سایان:
- سه متر جلوتر، سمت راست. یک دوربین داخلی مخفی پشت لوله تهویه.
- لعنتی… ما ندیده بودیمش. چیکار کنیم؟
انگشتان سایان دوباره و پر سرعت روی کیبورد لغزیدند و در جا کدهای قرمز تبدیل به سبز شدند.
- هیچی. پنج ثانیه دیگه خاموشه. پنج، چهار، سه، دو، یک... خاموش! حرکت کنید.
 
امضا : ZEINAB.S

ZEINAB.S

[نابغه ثروت - کیبی بایت ¹⁰²⁴]
Staff member
LV
0
 
Joined
Feb 17, 2023
Messages
970
سکه
7,142
چند ثانیه سکوت بود و فقط صدای قدم‌های تیم را از طریق بی‌سیم می‌شنید.
سایان یک لحظه به تصویر نقشه امنیتی شرکت نگاه کرد. روی یکی از مانیتورها، مسیر حرکتی نگهبان را می‌دید. برای او، هر حرکت یک شرط بود؛ اگر نگهبان وارد محدوده شود، مسیر دوم فعال می‌شود. اگر نه، عملیات طبق مسیر نخست ادامه پیدا می‌کند.
برای او، دنیا همیشه یک دستگاه منطقی بود: شرط، حالت جایگزین، خروجی.
نگهبان ایستاد. لحظه‌ای مکث کرد. سایان آرام و با ریزبینی تمام تک‌تک حرکات نگهبان را زیر نظر داشت. نگهبان چرخید و از محدوده دور شد.
- شرط حذف شد، مسیر اصلی رو ادامه بدید.
تیم بدون حرف به داخل ساختمان نفوذ کرد.
در اضطراری، درست زمانی که باید، روی پنل سایان وضعیت جدیدی نشان داد.
- خروجی اجرا شد. مسیر اضطراری آزاد شد. سه دقیقه زمان دارید.
صدای ضربه فلز، جابه‌جایی و کسی که گفت:
- داخلیم.
سایان بی‌احساس پاسخ داد:
- زمان از همین لحظه محاسبه میشه.
انگار خودش هم بخشی از آن تایمر بود. در چشم‌هایش هیچ احساسی نبود؛ فقط برنامه بود و کد!
صدای خفه‌ی قدم‌ها، برخورد آرام ابزارها و نفس‌های کنترل‌شده‌ی تیم، در کانال بی‌سیم مثل موج‌های کوتاه و منقطع عبور می‌کرد. سایان همچنان پشت مانیتورها نشسته بود؛ تنهای تنها، در مرکز یک جنگ بی‌صدا.
سیستم‌ها یکی‌یکی رد می‌شدند، گره‌ها باز می‌شدند، مسیرها از حالت ممنوعه به مجاز تغییر می‌کردند؛ همه چیز همان‌طور پیش می‌رفت که او طراحی کرده بود. دقیق، بی‌رحم، تمیز.
روی یکی از نمایشگرها، نقشه حرارتی شرکت نشان می‌داد که تیم به مقصد نزدیک شده: اتاق گاوصندوق، جایی که فقط چند ثانیه باید در آن می‌ماندند.
یک نفر در بی‌سیم مطمئن و زیرلب گفت:
- دو دقیقه‌ای کارشو می‌سازیم.
سایان جواب نداد؛ فقط چشمش آرام بین گراف‌ها جابه‌جا شد. حجم داده‌های خروجی بالا رفت. خطوط سبز به‌جای قرمز ظاهر شدند. قفل‌ها یکی‌یکی کنار رفتند.
صدای تیک کوتاه باز شدن قفلی به گوش رسید و بعد یکی از اعضای تیم آرام گفت:
- باز شد.
 
امضا : ZEINAB.S

ZEINAB.S

[نابغه ثروت - کیبی بایت ¹⁰²⁴]
Staff member
LV
0
 
Joined
Feb 17, 2023
Messages
970
سکه
7,142
همه چیز داشت طبق برنامه پیش می‌رفت؛ یک دقیقه بعد، مرد پشت بی‌سیم زمزمه کرد:
- بارگیری کامل شد. خارج می‌شیم.
سایان:
- مسیر خروج امنه. تا سی ثانیه دیگه از ساختمان بیرون باشید. چهار دقیقه تا قطع خودکار حلقه‌ی دوربین‌ها. بعد از اون، سیستم دوباره راه‌اندازی میشه و جشن آتش‌بازی شروع میشه.
تیم بلافاصله به سمت مسیر خروج حرکت کردند؛ اما ناگهان، یک لرزش عجیب در یکی از فیدها پدیدار شد، یک سایه، یک حرکت اضافه! نه نگهبان بود، نه یکی از نیروهای تیم.
سایان کد تشخیص خطای تصویر را اجرا کرد. پاسخ سیستم:
- مصنوعی نیست. ورود واقعی!
شخصی بدون اینکه در سیستم ثبت شده باشد، وارد محدوده شده بود.
سایان با صدای آرام و بی‌حس گفت:
- حرکت غیرمجاز در کریدور شرقی. مسیر جایگزین شارپ‌کد فعال میشه. تغییر مسیر بدید؛ سمت راست، بعد پله اضطراری.
تیم حتی لحظه‌ای تردید نکرد و بلافاصله به سمت مسیر اعلام شده توسط سایان حرکت کردند. صدای دویدن، برخورد شانه‌ها به دیوار، تق‌تق برخورد کفش‌ها با کف سرد به گوش می‌رسید و نفس‌هایی که حالا کم‌کم بوی آرامش می‌داد.
لحظه خروج تیم، چراغ یکی از مانیتورها از سبز به زرد تبدیل شد. یک هشدار خفیف، بدون آژیر. نه آن‌قدر خطرناک که عملیات شکست بخورد، نه آن‌قدر بی‌اهمیت که نادیده گرفته شود.
سایان انگشتش را روی فرمان خاموشی کامل گذاشت. یک جمله خشک زیر ل*ب گفت:
- قطع اتصال.
تمام سیستم‌ها در سکوت فرو رفتند. درون ون، بدون هیچ صدایی، فقط چند ثانیه به گوشه‌ای نامعلوم خیره ماند. یک خستگی عجیب در چهره‌اش نشست. شاید شبیه کسی که با دشمنی جنگیده که هیچ‌کس نمی‌بیند.
اما درست وقتی داشت کیس لپ‌تاپ را می‌بست، گوشی‌اش روی میز لرزید و صفحه‌اش روشن شد. یک پیام ناشناس و فقط یک جمله:
«هدف پیدا شد.»
سایان ثابت ماند؛ نه لبخند زد، نه نفسش را بیرون داد، نه حتی پلک زد. فقط زیر نور کم‌رنگ مانیتورها چشم‌هایش کمی تنگ شد؛ می‌دانست که این پیام از طرف کیست و به‌معنی قدمی جدید به سوی هدفش و شروع یک فصل جدید است. فصلی که در آن هیچ چیز، ساده و قابل پیش‌بینی نخواهد بود.
 
امضا : ZEINAB.S

Who has read this thread (Total: 6) View details

Top Bottom