اولین کتاب امیر ارسلان نامدار و ملکه فرخ لقا
توضیح کوتاه
میشه گفت اولین رمان فارسی است که در ژانر تخیلی نوشته شده و میشه گفت سن بالایی داره
نکات مثبت
دایره لغات بالا✅
نویسنده دایره لغات غنی و فارسی داشته، کلماتی استفاده کرده که لازم نیست بخوای حتما لیسانس ادبیات داشته باشی خیلی روان و قابل فهم هست.
فارسی نویسی ✅
همچنین بیشتر کلمات فارسی هستند بیشتر نوشته های ادبی در روزگار قدیم از کلمات عربی یا ترکی ناشناخته استفاده میکردند تا اشعار و نثر نوشته شون موزونی خودش را حفظ کنه اما نویسنده تماما فارسی نوشته و موزونی خوش کلامی جمله رو حفظ کرده فقط دو کلمه ترکی که فحش بود دیده شد
موزونی جملات ✅
ترکیب جملات زیبا بود، من خودم به شخصه عاشق توصیفات نویسنده از طلوع خورشید هستم مثال « خورشید گلرنگ به امر ملک با فرهنگ از پس کوهای پر پلنگ و دریاهای پر نهنگ بیرون آمد» اصلا حال میکنی این موزونی جملات رو؟
روایت داستان بر اساس واقعیت ✅
ایده الهام گرفتن از شخصیت واقعی تاریخی برام خیلی جالبه مثل فیلم شیاطین داوینچی که زندگی نقاش معروف رنسانس رو امیخته به تخیل به تصویر کشیده بود و هم داستان زیبایی ساخته بود و هم داخل فیلم به خوبی دوره رنسانس رو به تصویر کشیده بود حتی فیلم ابراهام لینکن شکارچی خون آشام هم این فرمول رو داشت و اینگونه از یک شخصیت تاریخی یک شخصیت اسطورهای ساخته بود. این فرمول مورد علاقه من هست اما نیاز به اطلاعات عمیق از تاریخ داره.
کری خونی دیس و دیس بک دادن✅
کری خونی چیز جدیدی نیست توی شاهنامه پهلوان ها اول یه دور برا هم کری میخونند بعد دست به یقه میشن اما الان، متأسفانه کلکل فقط توی رمانای آبکی که توسط کودکان ۱۲ نوشته شدن و فقط و فقط بین یک دختر احمق لوس با پسر لوس تر از خودش سر چیزهای سطحی مزه میپروندن اما اینجا قشنگ کری خونی بین دو پهلوان و دعوا لفظی رخ میده دیالوگ ها خیلی هیجانی هستند خوندن این دیالوگ ها خیلی باحال بود
نکات ضعف
دیدگاه نویسنده به علم :x:
در رمان ما شاهد شخصیت های باهوش و باخرد زیادی بودیم مثل خواجه نعمان شمس وزیر و قمر وزیر و... اما تنها علمی که اونا بهش واقف بودن فقط و فقط رمل بود. جز رمال ما نه طبیبی نه آهنگری هیچ علمی جز رمال نبود. درسته توی رمان فانتزی حضور رمال و جادگر عادیه اما دیگه این رمان شورش رو در آورد از ۱۰ نفر ۷ نفر رمال بود.
نویسنده جز رمالی هیچی بلد نبود؟ جز رمال هیچکس نمیتونه تو رو نصیحت کنه؟
شخصیت اصلی بسیار مزخرف :x:
شخصیت اصلی که قراره قهرمان باشه و مخاطب اون رو دوست داشته باشه، موجود بسیار منحوس و رومخی بود. نویسنده فقط تلاش کرده بود سه ویژگی مثبت براش بنویسه اولی خوب بود اما دو مورد بعدی توان این رو دارن که طرف رو تبدیل به ویلن کنند
اولیش رها کردن فرمانروایی و رفتن به کام مرگ به خاطر عشق
دومیش قدرت بدنی داشت، اما هرچی داشت ارثی بود، هیچوقت ندیدیم امیر ارسلان تمرین کنه همیشه میخورد میخوابید همیشه هم بدنش مثل سهراب و رستم یل هست.
سومی هوش بالا!
ما دو تکنیک هوشمندانه از امیر ارسلان دیدیم
که جفتشون برای آدمای لا*شی هستند
اولین تکنیک که امیر ارسلان سعی میکرد با اون هویتش رو مخفی کنه این بود که قسم دروغ میخورد اسم خدا براش ذره ای اهمیت نداشت هعی به دروغ خدا رو عین آب خوردن قسم میداد. بعدش هر وقت دعا میکرد خدا دعای آدمی که قسم دروغ میگفت رو برآورده میکرد جز قسم دروغ هیچ تکنیک هوشمندانه ای ندیدیم
دومیش همیشه خدا میرفت پشت سپاه میایستاد اول نبرد تن به تن دشمن با چندتا از دلاوران نگاه میکرد چندتا سردار که و به خاطر اون کشته میشدند آخرش این یارو میاومد دشمن رو شکست بده بعد که دشمن خسته میشه و امیر ارسلان به فوت فنش آشنا شد بعد میره اون رو میکشه.
واقعا فردی که ادعای قدرت میکنه چرا بره پشت سپاه قایم بشه شاهد مرگ همرزمانش باشه؟ این یعنی طرف در مورد قدرتش زر مفت میزنه.
کلا امیر ارسلان بدون عشق میتونست یه ویلن باشه از بس که شخصیت لا*شی و مزخرفی داشت.
درس اخلاقی اشتباه :x:
هر رمانی حتی تخیلی و دور از ذهن باشه ولی با استفاده از چند تکنیک ماهرانه میتونه درسهای خوبی برای زندگی بده یکی از این تکنیک ها تکرار پی در پی یک سناریو تکراری هست.
همون طور که دیزنی تونست با ساخت انیمیشن های مثل دیو و دلبر سفید برفی سیندرلا زیبای خفته و... که همهشون سناریو شبیه هم داشتند ((یعنی یه دختر فوق العاده بدبخت با ازدواج خوشبخت میشه)) تونست سندروم سیندرلا رو بسازه.
لاوکرافت توی داستان های کوتاهش با تکرار یک سناریو واحد تونست دیدگاه جدیدی برای خداشناسی ارائه کنه.
اینجا هم نویسنده هی این سناریو رو تکرار میکنه که امیر ارسلان قصد کار مهمی داره برای همین اول میره پیش رمال.
تخته رمل نگاه میکنه بهش میگه برو بیست روز سی روز چهل روز صبر کن بعد اون کار رو انجام بده و میره انجام میده موفق میشه.
همیشه هم کار تخته رمل خیلی درسته و وقتی بهش عمل نکرد آسیب بدی دید.
حضور رمال و جادوگر توی رمان فانتزی باعادی هست اشکالی نداره اما اگه بخوای با تکنیک های خاص توی ذهن مخاطب این رو جا بندازی که رمل کمک حالت هست بحثش جداست.
واقعاً نمیفهمم توکل برخدا فکر کردن مشورت کردن با یک عاقل چه مشکلی دارن که هی این سناریو تکراری رو بارها و بارها تکرار کرد و طوری که خسته کننده و کلیشه ای شد.