به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

مسابقه عکس از من متن از تو | تالار مسابقات بوکینو

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

worning.f

ب تو چ
سطح
11
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-08-16
نوشته‌ها
1,067
مدال‌ها
31
سکه
6,045
سلام به بوکینویی‌های عزیز!
به
مسابقه عکس از من متن از تو خوش اومدید!
خب شرایط مسابقه اینجوریِ که من یه عکس می‌فرستم و شما به دلخواه خودتون و با هر سبک و ژانری اون عکس رو توصیف می‌کنید.
برای شرکت در مسابقه فقط کافیه تا
۷تیرماه متن مورد نظرتون رو تو همین تایپک ارسال کنید.
مسابقه که بدون جایزه نمیشه:eyes:
و اما جوایز!!

جایزه نفر اول، مدال🥇طلای مسابقات بوکینو!
جایزه نفر دوم مدال🥈 نقره‌ای مسابقات بوکینو!
جایزه نفرسوم مدال🥉برنز مسابقات بوکینو!
*می‌تونید برید تو بخش مدال‌ها و مدال‌های مورد نظر رو مشاهده بفرمایید^^
*فقط لطفا متن بیشتر از۷۰ خط و کمتر از۲۰خط نباشه.^

عکس مورد نظر👇
porofayl-1401-03-12.jpg
 
آخرین ویرایش:

worning.f

ب تو چ
سطح
11
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-08-16
نوشته‌ها
1,067
مدال‌ها
31
سکه
6,045
دستان‌اش را درون جیب‌های هودی‌اش فرو برده و سرش را پایین انداخت.
با گام‌هایی آهسته شروع به قدم زدن کرد.
آهسته‌آهسته داشت از آنجا فاصله می‌گرفت بی‌آنکه به عقب نگاه کند و چاقوی فرو رفته درون قلب دخترک توجه‌اش را جلب کند.
گویا برایش مهم نبود که آن صورت معصوم داشت به پهنای صورت اشک می‌ریخت..
قلب‌اش خود را دیوانه‌وار به قفسه‌ی سینه‌اش می‌کوباند ولی او خود را به بی‌خیالی زده و داشت به‌راهش ادامه می‌داد، حتی دست‌های مشت شده درون جیب‌هایش‌هم نمی‌‌توانستد او را به عقب بازگردانند.
صدای ضعیف دخترک با فاصله چندمتری هنوز به گوش می‌رسید که با درد و بریده‌بریده داد می‌زد:

- فر..ید...ف..ری..د!
به قدم‌هایش سرعت بخشید و چشم‌هایش را محکم برهم نهاد.
لحظه‌‌ی صحنه‌ی چند دقیقه قبل جلوی چشمانش رژه رفت.
***
مرد هیکلی با تیپ سر تا پا مشکی‌اش به مهسا نزدیک شده و همان‌طور که او قدم به عقب برمی‌داشت او نزدیک‌تر می‌رفت.
فرید فقط نظاره‌گر بود و به چشم‌های پر از اشک و خواهش مهسا بی‌توجه!
مرد خنجر مشکین‌اش را جلو برد و قدمی دیگر به مهسا نزدیک شد، با لحنی ترسناک رو به او گفت:

- هه، فکر کردی می‌تونی از دست من فرار کنی؟ هان؟!
مهسا اشک از گوشه‌ی چشمانش سرازیر شده و فقط با بغض ل*ب گشود:

- توروخدا نیما! التماست می‌کنم بذاری برم!
غلط کردم توروخداا!

نیما فقط پیچش ابروهایش را بیشتر کرده و فریاد زد:

- هه بذارم بری؟ فکر کردی یادم رفته چه بلایی سرم آوردی؟!
فرید تماشاگر بود و در دل به خود و وجدانش می‌گفت که این حق مهسا است زیرا اون گناه‌کار بود!
او کسی بود که زندگی نیما تنها برادرش را نابود کرده بود!

***
چشمانش را باز کرده و از قدم زدن باز ایستاد..
چراغ‌های مترو و نوری که از آن‌طرف مترو سوسو میزد خبر از نزدیک شدن قطار را می‌داد.
و مهسایی که روی ریل بی‌جان افتاده بود..
 

worning.f

ب تو چ
سطح
11
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-08-16
نوشته‌ها
1,067
مدال‌ها
31
سکه
6,045
چون انجمن یه روز قطع بود مسابقه تا امروز ادامه داشت.
متاسفانه به جز خودم هیچ شرکت‌کننده‌ای نداشتیم برای همین تنها برنده‌ای مسابقه خودم هستم.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا