به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

Liam

[نابغهٔ ثروت کیبی بایت ¹⁰²⁴]
پرسنل مدیریت
سطح
8
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-17
نوشته‌ها
921
مدال‌ها
22
سکه
5,725
کد رمان: 033
عنوان: هور کبود
ژانر: فانتزی، جنایی، درام، عاشقانه
نویسنده: swnya - @swn
ناظر: @Zahra tajik
خلاصه:
طبق یک پیشگویی قدیمی در روز کبیسه زمانی که خورشید رخت خو*ن به تن می‌کند، کودکی از تبار خدایگان فتنه و مرگ در سرزمین نیف‌گارد به دنیا می‌آید. او از وادی خو*ن و تباهی آمده تا انتقام جویانه همه‌ی را قصاص کند و قتل عامی خونین به راه بیندازد؛ اما هنوز کورسویی برای مردم بی‌پناه باقی مانده... کاهن اعظم در این طالع نحس منجی‌ای را دیده است که ظرفیت نجات یا نابودی یکایک مردم نیف‌گارد را دارد...!

مقصود نویسنده از انتخاب عنوان هور کبود (خورشید سیاه) پاکی و روشنایی بوده که با تاریکی لکه‌دار شده است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : Liam

Soheil

مدیر بازنشسته
سطح
8
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-06-07
نوشته‌ها
401
مدال‌ها
17
سکه
2,046
1681550318664-2_sfmn.jpg

نویسنده‌ی گرامی، از شما متشکریم که انجمن رمان نویسی بوکینو را جهت انتشار رمان خود انتخاب کرده‌اید!

از شما می‌خواهیم قبل از تایپ آثرتان، قوانین را مطالعه کنید:
قوانین تایپ آثار
برای بی‌جواب نماندن سوالات و مشکلات‌ خود، به تایپک زیر مراجعه فرمایید:
اتاق پرسش و پاسخ تالار کتاب

برای آثار دلنشین‌تان جلد طراحی شود؟
بعد از قرار دادن ۱۰ پست در این تایپک درخواست دهید:
درخواست - جلد آثار | تالار طراحی

برای بهتر شدن و بالا بردن کیفیت آثارتان و تگ‌دهی به آن، بعد از قرار دادن ۲۰ پست، به تالار نقد مراجعه کنید:
نقد و تگ‌دهی به آثار

بعد از قرار دادن ۱۰ پست، برای کاور تبلیغاتی در تایپک زیر اقدام فرمایید:
درخواست کاور تبلیغاتی

برای درخواست تیزر، می‌توانید بعد از ۲۰ پست در تایپک زیر درخواست دهید:

درخواست تیزر آثار

پست‌های اثرتان به تعداد منصوب رسیده و پایان یافته؟!
پس در تایپک زیر اعلام کنید:
اعلام پایان تایپ آثار

برای انتقال اثر خود به متروکه و یا بازگردانی آن، وارد تایپک زیر شوید:
⚫️درخواست انتقال و بازگردانی آثار⚫️

و برای آموزش‌های بیشتر درباره‌ی نویسندگی به تالار آموزشگاه مراجعه نمایید.
تالار آموزشگاه

با آرزوی موفقیت برای شما!


[کادر مدیریت تالار کتاب]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Nefertiti

کاربر بوکینویی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2023-11-18
نوشته‌ها
41
سکه
205
مقدمه: ‌
ناسزاهای بلند مردمی که دور قتلگاهش حلقه زنده‌اند در گوش‌هایش زنگ می‌زند و دل رنج دیده‌اش از این قساوت به درد می‌آید. قطرات خون از لابه‌لای کمند موهای بلندش به سمت چشمان بی‌فروغش شره کرده و همان دید تار را هم مختل می‌کند. در این حین به جگر گوشه‌ی پنج ماهه‌اش فکر می‌کند که پس از این بلوا از حرکت افتاده و بی‌تقلا گویی تا ابد در بطن مادرش آرميده است. از این فکر که دیگر فرزندش زنده نیست، شبدر خون در حدقه چشمانش می‌جوشد و قطرات خونین اشک گونه‌اش را غسل می‌دهد.
به ناگه در دل شب سیاه، هیاهوی نیف‌گاردی‌ها به سکوت و سکونی دلهره‌آور بدل می‌شود. با این سکوت ریزش اشک‌های زن سرعت می‌گیرد. عجلش آمده است و بوسه مرگ را روی پیشانی‌اش احساس می‌کند. مردی بلند قامت و چهارشانه درحالی‌که ردایی سرخ به تن دارد با مشعل بزرگ آتیشی به سکو مرمرین نزدیک می‌شود. مردم با احترام از سر راه او کنار می‌روند و با تحسین قدم‌های محکم و استوار مرد را وجب می‌زنند. زن بی‌رمق و نالان خیره به شعله‌های سرخی شده که هی نزدیک و نزدیک‌تر می‌شوند و گنجشکک قلبش ترسیده خود را به در و دیوار قفسش می‌کوبد.
مرد در بالای سکو مشعل به دست روبه ازدحام مردم می‌ایستد. وقتی همه را مسخ خود می‌بیند، گردن افراشته و با صدای پر ابهتش می‌گوید:
- اهالی نیف‌گارد سالیان ساله که ما از گزند شیاطین در امان نیستیم؛ امروز خداوندگار در رحمتش‌و به روی ما باز کرده و ما می‌تونیم این شیطان‌و به درگاهش قربانی کنیم....
وقفه‌ای بین صحبتش می‌ندازد و برمی‌گردد... با نفرت و انزجار زن بند کشیده مقابلش را می‌نگرد. خیره در آن مردمک‌های لرزان ادامه می‌دهد:
- امیدوارم که خداوند این پیشکش‌و از بنده‌های حقیرش بپذیره.
صدای هیاهوی مردم و کوبش بلند پاهایشان را به نشانه رضایت در نظر می‌گیرد و با اخمی درهم تنیده بی‌توجه به تمنای خاموش زن مشعل را زیر پایش می‌اندازد که به یکباره کل تن او به همراه چوب‌ها گر می‌گیرد و در ظرف چند ثانیه جیغی مهیب و گوش خراش در از لابه‌لای گدازه‌های آتش به گوش می‌رسد.
اما این پایان کار نیست؛ پس از دقایقی جانکاه، در مقابل چشمان از حدقه درآمده تماشاگران دستان زنجیر کشیده‌ی وی از تیرک چوب جدا می‌شود. درحالی‌که شعله‌های آتش پوست و گوشتش را ذوب می‌کند روبه جمعیت کرده و با زجه‌ای دلخراش در بین شعله‌ها می‌گوید:
- شیطان یکایک شما هستید... سیاهی در دامان شما رشد کرده و من به درگاه اون سوگند یاد می‌کنم که همگی در آتش خشمش می‌سوزید.
در لابه‌لای جمعیت چشمانش کودکی متفکر را شکار می‌کند که در آغوش مادرش با دیدگانی مجذوب شده این پیکره درحال سوختن را تماشا می‌کند. چنان تاریکی‌ای در تیله‌های جنگلی کودک جا خوش کرده که بیننده را مسخ می‌کند.
زن با دهان از بین رفته‌اش لبخندی نثار فرزند فتنه می‌کند و با پر زدن روحش از سکو به پایین می‌افتد... ‌.
 
آخرین ویرایش:
بالا