• ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار

Ayli🌙

[مدیریت تالار رمان+کتابخوان انجمن]
Staff member
LV
0
 
Joined
Apr 22, 2025
Messages
40
سکه
194
به نام خداوند شعر و غزل
خداوند روزی ده بی مثل

نام رمان: میان آغوش و آماج
نویسنده: آیلی فام
ناظر: @یآس
ژانر: عاشقانه، معمایی، اجتماعی
خلاصه:
وقتی نگاه‌ها در دل مه به هم گره می‌خورند، عشق آرام و بی‌صدا میانشان رخنه می‌کند، اما هر لبخند، هر سکوت، هر لمس شاید معنایی دیگر داشته باشد. در جهانِ بی‌اعتمادی و خاطراتِ زخمی، هیچ‌کس آن‌طور که نشان می‌دهد نیست و عشق… گاهی تنها پرده‌ای‌ست بر چهره‌ی حقیقت.
 
Last edited:
امضا : Ayli🌙

Ayli🌙

[مدیریت تالار رمان+کتابخوان انجمن]
Staff member
LV
0
 
Joined
Apr 22, 2025
Messages
40
سکه
194

IMG_20250725_202236_092.png
نویسنده‌ی گرامی، از شما متشکریم که انجمن رمان نویسی بوکینو را جهت انتشار رمان خود انتخاب کرده‌اید!
از شما می‌خواهیم قبل از تایپ آثرتان، قوانین را مطالعه کنید:​

◇| قوانین تایپ آثار |

‌برای بی‌جواب نماندن سوالات و مشکلات‌ خود، به تایپک زیر مراجعه فرمایید:
‌‌




بعد از قرار دادن ۱۰ پست در این تایپک درخواست دهید:​


برای بهتر شدن و بالا بردن کیفیت آثارتان و تگ‌دهی به آن، بعد از قرار دادن ۲۰ پست، به تالار نقد مراجعه کنید:​


بعد از قرار دادن ۱۰ پست، برای کاور تبلیغاتی در تایپک زیر اقدام فرمایید:



برای درخواست تیزر، می‌توانید بعد از ۲۰ پست در تایپک زیر درخواست دهید:



پست‌های اثرتان به تعداد منصوب رسیده و پایان یافته؟!
پس در تایپک زیر اعلام کنید:​


برای انتقال اثر خود به متروکه و یا بازگردانی آن، وارد تایپک زیر شوید:



‌و برای آموزش‌های بیشتر درباره‌ی نویسندگی به تالار آموزشگاه مراجعه نمایید.​


با آرزوی موفقیت برای شما!

[کادر مدیریت تالار کتاب]​
 
Last edited:
امضا : Ayli🌙

Ayli🌙

[مدیریت تالار رمان+کتابخوان انجمن]
Staff member
LV
0
 
Joined
Apr 22, 2025
Messages
40
سکه
194
مقدمه:
همه‌چیز از یک نگاه شروع شد.
نگاهی که نه وعده بود، نه تهدید، فقط سکوتی مایل به لرز.
جنگل نفس می‌کشید، انگار خودش شاهد چیزی بود که هنوز گفته نشده.
او آمد… نه با فریاد، نه با خنجر، بلکه با حضوری که شبیه آغوش بود و شاید هم آماج.
و من میان حقیقت و خیال، میان خاطره‌های پنهان و لبخندهای ناآشنا فقط ماندم.
با قلبی که نمی‌دانست به کدام سمت بتپد.
 
امضا : Ayli🌙

Ayli🌙

[مدیریت تالار رمان+کتابخوان انجمن]
Staff member
LV
0
 
Joined
Apr 22, 2025
Messages
40
سکه
194
همونطور که دست توی موهام می‌کشید که برای بافت آماده باشه زیر ل*ب می‌خوند:
- بر گیسویت ای جان کمتر زن شانه
چون در چین و شکنش دارد دل من کاشانه.
چشم از گنجشک کنار پنجره که برای بچه‌ش غذا آورده بود گرفتم و چشمام رو بستم. صداش آرامش خالص بود:
- بگشا ز مویت گرهی چند ای مه
تا بگشایی گرهی شاید ز دل دیوانه
تا بگشایی گرهی شاید ز دل دیوانه.
تیر ماه بود؛ بخاطر اینکه کنار پنجره بودیم و نزدیک ظهر بود نور خورشید روی صورتمون افتاده و گرما رو بیشتر کرده بود. دستام رو بالا بردم و با کلافگی صورتم رو باد زدم:
- دل در مویت دارد خانه
مجروح گردد چو زنی هر دم شانه
در حلقه مویت بس دل اسیر است.
همونطور که دستام رو تند جلوی صورتم بالا و پایین می‌کردم لبخند عمیقی زدم:
- بخدا تو پسر بودی خودم زنت می‌شدم! اینقدر که تو ناز من رو می‌خری.
صدای خنده آرومش گوشم رو نوازش کرد:
- من پسر بودم می‌شدم داییت دیوانه!
به حواس پرتی خودم خندیدم:
- راستی مریم... .
موهام رو از عمد به عقب کشید که صدای آخم بلند شد:
- مریم نه، خاله! نمی‌دونم کی می‌خوایی یاد بگیری.
لبخند دندون نمایی زدم. همیشه روی کلمه خاله حساس بود، اما توی گوش من نمی‌رفت:
- همش ده ساله مریمی، سخت نگیر.
همونطور که موهای بلند و بافته شدم رو روی شونه‌ام می‌انداخت ل*ب زد:
- اگر سخت می‌گرفتم که اوضاعم این نبود خانم! برات رنگ‌های جدید گرفتم.
با جیغ ذوق زده ای خودم رو تو بغلش پرت کردم:
- عاشقتم.
با اخم ساختگی خودش رو ازم جدا کرد:
- خب حالا کمتر خودت رو لوس کن. عصر نمی‌تونم همراهیت کنم، اما حواسم به مامانت هست قبل از تاریک شدن هوا خونه باش خودت می‌دونی که اونجا خطرناکه.
دست راستم رو محکم به چشمم زدم و با چشم بلندبالایی لبخند بامزه‌ای روی صورت مریم نشوندم:
- می‌خوایی فردا باهم بریم؟
سرم رو به نشونه منفی تکون دادم و با ذوق نگاهش کردم:
- صبر ندارم تا فردا با رنگ‌های جدیدم کار نکنم.
سرش رو تکون داد:
- حدس می‌زدم.
 
Last edited:
امضا : Ayli🌙

Who has read this thread (Total: 5) View details

Top Bottom