What's new

بزرگترین مرجع تایپِ کتاب | انجمن رمان نویسی بوکینو

انجمن فرهنگی بوکینو، مکانی‌ برای انتشار و تایپ آثارِ شما عزیزان بوده و طبقِ قوانین جمهوری اسلامی ایران اداره می‌شود. هدف ما همواره ایجاد یک محیط گرم و صمیمانه است. برای دسترسی به امکانات انجمن و تعامل در آن، همین حالا ثبت نام کنید.

سوالات متداول

آموزش کار با انجمن را از این لینک مطالعه کنید.

ایجاد موضوع

برای شروع موضوعی در تالار مورد نظر خود بفرستید.

کسب مقام

به خانواده‌ی بزرگ بوکینو بپیوندید!
  • ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

Nargess86

کاربر بوکینو
LV
0
 
Joined
Aug 24, 2024
Messages
216
Reaction score
1,081
Time online
3d 9h 16m
Points
88
Location
مشهد
سکه
1,144
  • #31
نفس کلافه‌ای از دهانش سر داد و به قامت بلند علی خیره شد که هم‌چنان محکم و مردانه قدم برمی‌داشت که دل‌اش می‌خواست همین حالا او را در آغوش بگیرد و در کنار او آرامش یابد.
ناگهان پشت پلک‌اش پرید و باعث شد که یک چشم خود را بمالاند تا دیگر این اتفاق رخ ندهد. دو عدد چشمان قهوه‌ای تیره‌اش را را باز و بسته کرد که چشم‌اش اندکی بهتر شد؛ اما هم‌چنان پلک پریدن چشم‌اش امتداد داشت.
آب دهانش را بلعید و نیز با صدای زن که می‌گفت:
- ایستگاه آخر، فردوسی.
پیاده شد و سپس از خیابان که گذر کرد به کوچه‌ای تنگ و کوچک رسید. با دیدن مدرسه، نفس عمیقی کشید و راه مدرسه را در پیش گرفت.
وارد که مدرسه که شد، با دیدن همهمه‌ای که جمعیت مدرسه به راه انداخته بودند، تعجب نمود و سپس به جلو مشایعت شد و با دیدن فرد روبه‌رویش، هاژ ماند.
مگر او به طرف بلوار فردوسی حرکت ننموده بود؟ علی این‌جا چه‌کار می‌کرد؟ شاید می‌خواست داخل مدرسه‌اش اجرا کند که خودش خبر نداشت؟
چشم‌اش به پوستر خورد و با دیدن عکس عکس علی و عوامل مدیریت مدرسه، لبش را به دندان گرفت و خود را مورد مورد لعنت عنایت نمود.
چرا نفهمیده بود که هم‌اکنون یک خواننده‌ی معروف و مذهبی در مدرسه‌شان است که قرار است اجرا خود را همین‌جا انجام دهد؟
پوفی کشید و به علی خیره شد. علی میکروفون را در دست راستش تنظیم کرد و نیز با کفشش سیم میکروفون را کمی عقب داد.
صدای دختران اطراف که به گوش نرگس به پژواک می‌آمد، روی اعصاب نرگس متخلخل می‌گشت.
- اِ، این همون خواننده بود که توی تهران اجرا داشت و مدام به درخواست مردم می‌اومد و می‌خوند؟
دختر کناری با ناز خندید تا بلکه صدای خنده‌اش به گوش علی هم بپیچد.
- آره، ببین چه‌قدر خوشگله؟ کث*افت!
- میگم ثنا، تو برو تورش کن این خیلی خوشگله!
سپس خندید و نگاه‌اش را به علی ثابت کرد.
بغض نرگس از بین حرف‌های دختران در مدرسه فراوان گشته بود. به سمت سالن مدرسه رفت و به سمت پله‌ها حرکت کرد تا بلکه به دست‌شویی برود.
در دست‌شویی را که گشود، آغاز گریه و غصه‌هایش سر رسید.
__________________________________
هاژ: حیران.
 

Who has read this thread (Total: 2) View details

shape1
shape2
shape3
shape4
shape5
shape6
Top Bottom