جدیدترین‌ها

Welcome to انجمن رمان نویسی بوکینو

Join us now to get access to all our features. Once registered and logged in, you will be able to create topics, post replies to existing threads, give reputation to your fellow members, get your own private messenger, and so, so much more. It's also quick and totally free, so what are you waiting for?

سوالات متداول

آموزش کار با انجمن را از این لینک مطالعه کنید.

ایجاد موضوع

برای شروع موضوعی در تالار مورد نظر خود بفرستید.

کسب مقام

به خانواده‌ی بزرگ بوکینو بپیوندید!
  • ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار

آینازفرزندماه

مدیر آزمایشی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-24
نوشته‌ها
13
پسندها
25
امتیازها
53
سن
19
محل سکونت
ناکجا آباد (:
سکه
62
  • #1
نام اثر: آنتروس
ژانر: عاشقانه فانتزی تراژدی
نویسنده: @آینازفرزندماه (آیناز اولادی)
ناظر: @Blueberry
خلاصه:
این اولین بار است که فردی برای عشق شیطانی‌اش با همگان می‌جنگد! داستان عشق‌ بین او و معشوقش شهره‌ی شهر گشته!
اهریمنان سدی برای آن دو ساخته‌اند!
اما خداوند هم می‌داند که شیطان‌هم روزی عاشق می‌شود.
سرانجام ستیز آن دو برای سرنوشت عشق بی پایانشان چه خواهد شد؟ زئوس همه چیز را می‌داند!
مقدمه:
خداوند حذف می‌کند، جایگزین می‌کند، هدیه می‌دهد، چیزی را در عوض می‌گیرد؛ اما هرگز یادش نمی‌رود جبران کند!
آن‌چه در آینده برایت مقرر کرده، بزرگ‌تر از چیزی است که از دست داده‌اید.
تقدیم به مادرم و عزیزانم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو]
کادر مدیریت بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
5,248
پسندها
7,756
امتیازها
418
سکه
31,940
  • #2
1681550318664-2_sfmn.jpg

نویسنده‌ی گرامی، از شما متشکریم که انجمن رمان نویسی بوکینو را جهت انتشار رمان خود انتخاب کرده‌اید!
از شما می‌خواهیم قبل از تایپ آثرتان، قوانین را مطالعه کنید:



‌برای بی‌جواب نماندن سوالات و مشکلات‌ خود، به تایپک زیر مراجعه فرمایید:
‌‌




بعد از قرار دادن ۱۰ پست در این تایپک درخواست دهید:​


برای بهتر شدن و بالا بردن کیفیت آثارتان و تگ‌دهی به آن، بعد از قرار دادن ۲۰ پست، به تالار نقد مراجعه کنید:​


بعد از قرار دادن ۱۰ پست، برای کاور تبلیغاتی در تایپک زیر اقدام فرمایید:



برای درخواست تیزر، می‌توانید بعد از ۲۰ پست در تایپک زیر درخواست دهید:



پست‌های اثرتان به تعداد منصوب رسیده و پایان یافته؟!
پس در تایپک زیر اعلام کنید:​


برای انتقال اثر خود به متروکه و یا بازگردانی آن، وارد تایپک زیر شوید:



‌و برای آموزش‌های بیشتر درباره‌ی نویسندگی به تالار آموزشگاه مراجعه نمایید.​


با آرزوی موفقیت برای شما!

[کادر مدیریت تالار کتاب]​
 

آینازفرزندماه

مدیر آزمایشی
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-09-24
نوشته‌ها
13
پسندها
25
امتیازها
53
سن
19
محل سکونت
ناکجا آباد (:
سکه
62
  • #3
«7:30 دقیقه‌ی صبح، سال 2021 میلادی، سئول، منطقه گانگنام.»
دخترک درحالی که بر روی‌ نیمکت‌های زوار در رفته و سبز رنگ پارک‌‌ نشسته بود‌‌، دست‌هایش‌ را سایه‌‌بان‌ چشم‌های آبی‌ رنگش قرار داد.
به آسمان آبی خیره شد؛ آسمانی که زیر سقف نیلوفری آن، هرچیزی جای داشت، جز جایی برای پناه گرفتن دختر!
زیبا بود، لبخندی هم‌چون تبسم گل‌های لاله داشت.
گونه‌هایش به گلگونی‌گل‌های رز قرمز فرانسوی، چشم‌های درشت و کشیده و آبی‌ رنگش هم‌چون امواج دریا، سفیدی پوستش همانند برق درخشنده‌ی برف زمستان‌های سرد روسیه، قرمزی ل*ب‌هایش که سرخی دانه‌های انار را به سخره گرفته بودند، موهایش بلند و مشکی، همرنگ شب‌‌های‌ دلگیر مسکو.
نیم‌ ساعتی میشد که از خانه بیرون زده بود؛ دیگر برایش‌ عادی شده، هر روز و هر روز؛ این وضعیت تمامی نداشت.
خیلی وقت بود که می‌خواست خانه‌اش‌ را ترک کند؛ خانه‌ی بچگی‌اش را.
متاسفانه از دست بر قضا دو برادر بزرگ‌تر از خودش داشت؛ اما در حال حاضر هر دو در آن خانه سکونت داشتند.
نفس‌هایش به نفس‌های‌ برادرهایش وصل است.
اگر آن خانه را ترک می‌کرد، به این معنا بود که نامردی را در حق برادرانش تمام کرده؛ موهای مشکی و چشم‌های‌ آبی‌ میان هر سه نفر آن‌ها ارثی‌ است؛ ارثی که از مادرشان به آن‌ها رسیده بود.
پدرشان صاحب بیمارستانی بزرگ در سئول بود؛ او قد کوتاهی داشت و چهره‌ی‌ خشن و سردش‌ او را جدی‌تر می‌کرد.
مادرشان اهل روسیه بود، قاعدتاً عادی است که با پدرشان متفاوت هستند.
پدر آنها اختلال‌ روانی داشت، کسی نمی‌دانست دقیقاً چه مشکلی!
زمانی که شروع به کتک زدن فردی می‌کرد، دیگر رهایش نمی‌کرد.
هر زمان که از حالت عادی خارج میشد به سراغ دخترش می‌رفت و او را کتک می‌زد؛‌ جین و استیون جلویش را می‌گرفتند.
حالا برادرهایش جین و استیون، هرکدام بعد از تحصیلات در کالج پا به عرصه مغز و اعصاب و قلب گذاشتند؛ آن دو در این راه به نوبه‌ خودشان بهترین در کشور شده بودند.
اما دخترک در حال تحصیل در دبیرستان بود.
یک دختر دبیرستانی هفده ساله، تصویر قشنگی از دنیا در‌ ذهنش‌ جای نداشت.
دیگر تصمیم خودش‌ را گرفته، امشب از آن جهنم نکبتی فرار می‌کرد؛ حالا هرطور که شده!
《ساعت دوازده شب》
چمدان‌هایش‌ را‌ در تاریکی اتاقش بسته بندی کرده.
ان‌ها را از پنجره پایین انداخت.
با ریسمانی که از ملافه‌های تخت درست کرده بود؛ از پنجره پایین رفت.
تا سرجاده تنهایی رفت، چند ساعتی‌ میشد که آن‌جا ایستاده بود.
ماشینی‌ نقره‌ای رنگی‌‌ جلوی او نگه داشت؛ شیشه‌ را پایین داد.
دختر به شیشه نزدیک شد.
پسر جوانی پشت‌ آن نشسته بود، به عقب ماشین نگاه کرد، چند نفری‌ هم عقب نشسته بودند؛ ترسید، عقب رفت.
دو نفر از آن‌ها پیاده شدند‌ تا او را به‌ زور سوار ماشین کنند.
دختر جوان آن‌قدر ترسیده بود‌ که حتی نمی‌توانست فریاد کمک سر دهد.
#آنتروس
#آینازفرزندماه
 
  • متحیر گشتم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban
shape1
shape2
shape3
shape4
shape5
shape6
بالا پایین