دلــنوشته دلنوشته تعشق| توکا راد _ کاربر انجمن بوکینو

[SULLIVAN]

بسم رب

اثر: تعشق
ژانر: عاشقانه
نویسنده: توکا
ناظر: @VORTEX
دیباچه:
تو همان نور رجایی که در زندگی‌ام می‌تابی.
تو همان دعایی هستی که دادار مقبول کرده است.
تو هور روزهای سرد منی!
تو همان ستاره‌ای هستی که خوردسالی‌ام در اسمان می‌گشتم؛
اما بر روی زمین یافتم!
این‌ها را بیخیال شویم می‌خواهم کامل‌تر بگویم…
تو خود منی اما در جسمی دیگر!​

 

[KHUSHE]

---

نویسنده‌ی عزیز، از این‌که انجمن بوکینو را برای انتشار آثارتان برگزیدید، خرسند و سپاسگزاریم.

لطفا قبل از تایپ دلنوشته‌ی خود، قوانین مربوطه‌ به تایپ دلنوشته را مطالعه کنید.​

---

᯽ [ قوانین تایپ دلنوشته ] ᯽​

---

همچنین شما می‌توانید در صورت نیاز به راهنمایی و بهبود بخشیدن قلم خود، درخواست ناظر دهید.​

---

᯽ [ تعیین ناظر دلنوشته ] ᯽​

---

پس از تایپ حداقل ۱۵ پست، می‌توانید درخواست نقد
و تگ دهید.​

---

᯽ [ درخواست نقد آثار ] ᯽
᯽ [ درخواست تگ آثار ] ᯽​

---

شما می‌توانید پس از تایپ ١٠ پست برای اثر خود درخواست طراحی جلد دهید‌.​

---

᯽ [ درخواست جلد اثر ] ᯽​

---

بعد از ۲۰ پست می‌توانید پایان دلنوشته‌تان را اعلام کنید.​

---

᯽ [ اعلام پایان آثار ادبی ] ᯽​

---

در صورت تصمیم به عدم ادامه‌ی تایپ دلنوشته، شما می‌توانید درخواست انتقال به متروکه دهید و همچنین در صورت تصمیم به ادامه‌ی تایپ دلنوشته و انتشار اثرتان می‌توانید درخواست بازگردانی اثر از متروکه را دهید.​

---

᯽ [ انتقال و بازگردانی دلنوشته از متروکه ] ᯽​

---

𖡼 با سپاس از توجه شما 𖡼

[کادر مدیریت تالار ادبیات]​

 

[SULLIVAN]

***
تو!
تو باران بعد از کلی بغض خفه‌ای،
تو بوی خاکی بعد از بارش ذهابی!
تو همان طعم ترش آلوچه‌ای
تو همان طعم شیرین شکلاتی!
تو شروع اتفاق خوبی…
کنارم بمان و مرا از نو بساز!​

 

[SULLIVAN]

***
تویی!
می‌دانی تو در اطرافم پرسه می‌زنی حتی وقتی نیستی!
به آسمان نگاه می‌کنم، در گوش‌های تو را نجوا می‌کند.
به دریا می‌نگرم، امواج تو را به رخ می‌کشد.
به هور آسمانی خیره می‌شوم، گرمای آن همانند گرمای آغوش توست.
بمان، تا اسمان ببیند هور من تو هستی
بمان تا شب ببیند ماه من تو هستی
بمان کنارم تا دریا ببیند چشم‌های تو همان امواج دریاست که مرا غرق زیبایی خود کرده است.
بمان و بگذار بمانم!​

 

[SULLIVAN]

***
تو!
اگر دریا شوی، ماهی خواهم شد
اگر اسمان شوی، خورشید و ماه خواهم شد
اگر درخت شوی، خاک خواهم شد
اگر ماه شوی، ستاره خواهم
اگر برف شوی، ابر خواهم شد
من و تو باهم خواهیم ماند
من و تو، با هم کامل خواهیم شد
من و تو…
«ما»
و این تنها کلمه‌ی دوست داشتنی من است.​

 

[SULLIVAN]

***
تو!
تو همان تکه اخر پازلی هستی که پازل را تمام می‌کند.
تو لبوی گرم و خوشمزه‌ زمستان سردی
تو رنگین کمان بعد از بارانی
تو بوی خاک اردیبهشتی
تو اهنگ هنگام کلی بغضی
تو ارام بخش بعد از کلی سردردی
تو، تو، تو!
​

 

[SULLIVAN]

***
تو!
تو همان امیدی هستی در ناامیدی
تو همان نور و روشنایی هستی در تاریکی مطلق
تو خورشید هستی بعد از کلی ابر کرفتگی
تو همان صدای پرنده‌ای همان‌قدر خوش آوازه و زیبا
آری، تو! به تنهایی توانستی برایم همه باشی
به تنهایی توانستی کامل باشی برای من
توانستی مرا کامل کنی!​

 

[SULLIVAN]

***
تو!
تو همان بوی سوخته پوست پرتقالی در سرمای زمستان
همان بوی خوب خاکی بعد از بارش باران
تو همان صدای برفی در زمستان
تو برایم همان سردی اردیبهشتی
تو برایم یک لیوان آب خنکی در گرمای تابستان
تو برایم همان صدای خش خش برگی در پاییز!​

 

[SULLIVAN]

***
تو!
نگاهت را خوب به خاطر دارم، آن نگاه زیبا و شیرینت را!
خوب به خاطر دارم که چگونه به زیبا نگاهم می‌کردی؛
آن اخم کوچک روی پیشانی‌‌ات را
آن خجالت کوچک و قشنگت را
آری جانان! خوب تو را به خاطر دارم.
خاطرم را پر کرده‌ای از خاطرات قشنگ!​

 

[SULLIVAN]

***
تو!
از وقتی که وجودت را در زندگی دارم گویی پایی در بهشت گذاشته‌ام!
اخم‌های ریز و کوچکت
چشم‌های عسلی زیبایت
لبخند قشنگ رخسارت
چهره‌ی معصوم همانند کودکت
هر چه از تو و زیبایی تو بگویم باز کم است!
کاش می‌توانستی خود را از چشم‌های من‌ ببینی
آن‌گاه می‌فهمیدی که من چه می‌گویم!​