• ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار

Liza

[سرپرست بازنشسته ]
LV
0
 
Joined
Jul 22, 2024
Messages
452
سکه
3,589
چوپان شده تا شاعر ذاتی شده باشد
آواره آن ماه دهاتی شده باشد

چوپان شده در جنگل بادام بچرخد
تا م*س*ت چهل چشم هراتی شده باشد

شاید اثر جنگل بادام و کمی بغض
منجر به غزلواره آتی شده باشد

سخت است ولی می‌گذرم از نفسی که
جز با نفس گرم تو قاطی شده باشد

از بین ده انگشت یکی قسمتش این نیست
در لیقه موهات دواتی شده باشد

تو چایی بی‌ قندی… و یک عالمه زنبور
شاید ل*ب فنجان شکلاتی شده باشد
 

Liza

[سرپرست بازنشسته ]
LV
0
 
Joined
Jul 22, 2024
Messages
452
سکه
3,589
قیچی رو برداشتی که تقسیم کنی
عکسی که یادگار یک جنونه

هرجوری ورمی‌ری بازم نمی‌شه
دستِ تو دور گردنم می‌مونه

به دفترم خیلی علاقه داره
شومینه اشتهاش بی حد و مرزه

می‌ندازمش بفهمه دوستت دارم
یه مشت غزل مگه چه قدر می‌ارزه؟

دارم میرم شبیه برگ زردی
که داره از شاخه جدا می‌افته

یکی همیشه سرجاش می‌مونه
یکی نمیدونه کجا می‌افته

کوچ همین جوری خودش شکنجه اس
بیچاره‌ای اگه پرت بشکنه

پرم شکسته کاش می‌شد بمونم
جاده الهی کمرت بشکنه

ببین تو تازه اول بهاری
یه چیزی می‌گم واسه یادگاری

تورو خدا با هرکی عکس گرفتی
دستتو دور گردنش نذاری
 

Liza

[سرپرست بازنشسته ]
LV
0
 
Joined
Jul 22, 2024
Messages
452
سکه
3,589
اصلاً قبول حرف شما، من روانی‌ام
من رعد و برق و زلزله‌ام، ناگهانی‌ام

این بیت‌های تلخِ نفس‌گیرِ شعله‌خیز
داغ شماست خیمه زده بر جوانی‌ام

رودم، اگر چه بی‌تو به دریا نمی‌رسم
کوهم، اگر چه مردنی و استخوانی‌ام

من کز شکوه روسری‌ات کم نمی‌کنم
من، این من غبار، چرا می‌تکانی‌ام؟

بگذار روی دوش تو باشد یکی دو روز
این سر که سرشکسته نامهربانی‌ام

کوتاه شد سی و سه پل و دو پلش شکست
از بعد رفتنت گل ابروکمانی‌ام

شاعر شنیدنی است ولی دست روزگار
نگذاشت این که بشنوی‌ام یا بخوانی‌ام

این بیت آخر است، هوا گرم شد؛ بخند
من دوست‌دار بستنی زعفرانی‌ام
 

Liza

[سرپرست بازنشسته ]
LV
0
 
Joined
Jul 22, 2024
Messages
452
سکه
3,589
گریه نمی‌کنم نه اینکه سنگم
گریه غرورم رو به هم می‌زنه

مرد برای هضم دلتنگی‌هاش
گریه نمی‌کنه، قدم می‌زنه

گریه نمی‌کنم، نه اینکه خوبم
نه اینکه دردی نیست، نه اینکه شادم

یک اتفاق نصفه نیمه‌ام که
یهو میون زندگی افتادم

یک ماجرای تلخ ناگزیرم
یک کهکشونم ولی بی ستاره

یک قهوه که هرچی شکر بریزی
بازم همون تلخی ناب رو داره

اگر یکی باشه من رو بفهمه
براش غرورم رو به هم می‌زنم

گریه که سهله، زیر چتر شونش
تا آخر دنیا قدم می‌زنم
 

Who has read this thread (Total: 0) View details

Top Bottom