نام اثر: لنگه کفشهای موت
نویسنده: زهرامحمدی.
ژانر: جنایی_معمایی.
خلاصه:
بی رحمانه میکشت و لنگهِ کفشی از خود به جا میگذاشت!
چرا که او یک سیندرلای مظلوم نبود، او زیبا نبود، او حتی زشت هم نبود!
باطنش مجهول و چشمانش بی نفوذ بود! چشمان او به شفافیت آسمان روز نبود... .
چشمانش به سردی شبهای درون اقیانوسی بود، که درگیر گردبادی مهمان بود!
مقدمه:
سیندرلا ناگاه قصر را ترک کرد، اما کفش کریستالیاش را جا گذاشت تا شاهزادهاش او را دریابد!
او هم کفش سیاهش در قصر تاریک من جا گذاشت، بی من این مهمانی را تمام کرد و قصد رفتن کرد.
او قبل از اینکه چهره وحشتناکش را پدیدار کند ناپدید شد! او رفت اما... .
این پرنسس تنها را جا گذاشت، تا لنگه دیگر کفش را پیدا کند!
ناظر: @IVI
نویسنده: زهرامحمدی.
ژانر: جنایی_معمایی.
خلاصه:
بی رحمانه میکشت و لنگهِ کفشی از خود به جا میگذاشت!
چرا که او یک سیندرلای مظلوم نبود، او زیبا نبود، او حتی زشت هم نبود!
باطنش مجهول و چشمانش بی نفوذ بود! چشمان او به شفافیت آسمان روز نبود... .
چشمانش به سردی شبهای درون اقیانوسی بود، که درگیر گردبادی مهمان بود!
مقدمه:
سیندرلا ناگاه قصر را ترک کرد، اما کفش کریستالیاش را جا گذاشت تا شاهزادهاش او را دریابد!
او هم کفش سیاهش در قصر تاریک من جا گذاشت، بی من این مهمانی را تمام کرد و قصد رفتن کرد.
او قبل از اینکه چهره وحشتناکش را پدیدار کند ناپدید شد! او رفت اما... .
این پرنسس تنها را جا گذاشت، تا لنگه دیگر کفش را پیدا کند!
ناظر: @IVI
آخرین ویرایش توسط مدیر: