جملات و سخنان فروغ فرخزاد| تالار ادبیات

[KHUSHE]

در ظاهر روی پاهایم ایستاده‌ام گاهی می‌خندم و گاهی گریه می‌کنم، اما حقیقت این است که خسته هستم می‌خواهم فرار کنم می‌خواهم بروم و ناپدید شوم...

 

[KHUSHE]

دلم دارد می‌ترکد، هیچ وقت این طوری نشده بودم، این قدر تلخ و بیهوده
یک چیزی را از من گرفته‌اند، نمی دانم چه کسی و کجا و چرا!

 

[KHUSHE]

نه آرامشت را به چشمی وابسته کن نه گرمای دستت را به دستی دلخوش کن
چشم ها بسته می‌شوند و دست ها مشت و تو می‌مانی و یک دنیا تنهایی...

 

[KHUSHE]

میان این همه آدم های جور واجور آنقدر احساس تنهایی می‌کنم که گاهی گلویم می‌خواهد از بغض پاره شود...

 

[Veratrum]

پشت شیشه برف می بارد
پشت شیشه برف می بارد
در سکوت سینه ام دستی
دانه اندوه می کارد......

 

[Veratrum]

هیچ چیز راحتم نمی کند ؛ نه دریا،
نه آفتاب
نه درخت ها،نه آدم ها،نه فیلم ها
نه لباس هایی که تازه خریده ام
نمی دانم چه کار کنم
بروم و سرم را به درخت ها بکوبم
داد بزنم،گریه کنم ؛ نمی دانم....

 

[Veratrum]

فروغ فرخزاد:

از دردهای کوچک است
که آدم ها می نالند ،
ضربه اگر سهمگین باشد ،..
درد اگر بزرگ باشد ،..
آدم خودش لال می شود ...!...

 

[Veratrum]

تو میدمی و
آفتاب می شود...

 

[Veratrum]

نگاه کن
تمام هستیم خراب میشود
شراره ای مرا به کام میکشد
مرا به اوج میبرد
مرا به دام میکشد
نگاه کن
تمام آسمان من
پر از شهاب میشود..

برشی از شعر آفتاب می شود...

 

[Veratrum]

از این سوزنده تر هرگز نخواهی یافت آغوشی...