• ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار

جیـــلان

[مدیر گرافیک + طراح سایت]
LV
0
 
Joined
Jan 1, 2025
Messages
336
سکه
1,681
تا حالا سیر ترشی هفت ساله خوردین؟
دیدین مامان بزرگا سیر ترشی‌های هفت سالشون رو قایم می‌کنن؟
توی وی ای پی‌های زندگیشون میزارن و هرکی به اون معجون ارزشمند دست بزنه واویلاست!

منم سیر ترشیمو سالِ نودوهش انداختم...
خیلی دلم میخواست یروز جا افتادنشو ببینم...
اصلا دوست داشتم بجای هفت سال یه سیرترشی هفت هزارساله داشته باشم...
چون عاشق سیرام بودم...
همیشه فکر میکردم چون من، غزاله، صاحب هفت قلمرو!
توی اون سال واردِ یجایی شدم اسم اون مکان رو به افتخار ورودم اینجوری ثبتش کردن!
من ادم بزرگی بودم
ادم رویاهای بزرگ...
بزرگ و رنگی...
توی اون همه رویا، سیر ترشی‌هامو خیلی دوست داشتم میدونید؟ خیلی بیشتر از خیلی...
اونا اولین آدم‌های خیالی و قلابی زندگیم بودن، قلابی که میگم یعنی من یه سایه‌ی خیالی رو جاشون گذاشته بودم‌.
هرسال تولدشون دعوت شدم و با سایه‌های خیالیم هرشب حرف زدم،رقصیدم، خوابیدم، بغلشون کردم... پارتی گرفتیم...
سالای اولش خیلی خوش گذشت...
با قهر بود، با هرچی که بود، خوش گذشت.
بالاخره حتی اگر دعوا هم می‌کردیم باعث نمی‌شد چیزی از عیارِ سیرهام کم بشه.
من همه‌ی سیرامو چه بد اخلاق، چه قهرقهرو و نازنازی دوست داشتم!
اوایل برای تولد هر سیر ترشیم کلی زحمت می‌کشیدم... ذوق میکردم و دوست داشتم کلی الات مالات، عکس، ویدئو و... براشون حاضر کنم، هرچی گذشت دیدم هیچ عکسی نمیتونه جای اینکه من به سیر ترشی‌هام میزان علاقمو نشون بدم بگیره پس،
سیر ترشیِ لوسِ هفت ساله‌ام میخام بجای عکس برات قصه بگم...
از تویی که قهر کردی و رفتی، ولی... یه روزایی دلم نخاست باور کنم تو ادم بدی هستی و با اکانتای فیک یواشکی بهت سر زدم...
یه روزایی دلم برات تنگ شد و با خودم گفتم درسته سیر ترشی لوسی داشتم، ولی خواهرم بود...
سیسی‌های بعد من سو تفاهم بودن! تو اولین خواهرم بودی، اولین سیسیِ خیالیِ هم بودیم...
خواهری که به بهونه‌ی نقاشی بهم نزدیک شدیم.
خواهری که دلش رنجید و من میدونستم اشتباه کردم که رنجوندمش...
خیلی وقتا به ادما گفتم سیر ترشیم ادم بدیه، ولی وقتی یادم میومد که چی گفتم و چیکار کردم...
دیدم من دلش رو واقعا شکستم...
قیافه‌ی مظلومت تو ذهنم میومد نارین... قیافه‌ای که انگار داده بودمش به هوش مصنوعی ذهنم تا ل*ب و لوچه‌اش رو اویزون کنه و خودمو باهاش ناراحت کنم.
که یادم بیاد چقدر بهت توهین کردم و حرفای نابجا به دمت بستم...
تا عذاب وجدان بیاد سراغم...
از سیر ترشیم ناراحت بودم... سیر ترشیمو رنجونده بودم، ولی بعدش اونم منو رنجوند...
مهم؟ مهم بود که از یادم نرفت...
گذشت و قهر بودیم...
ولیکن هرچی ازون قهر گذشت جا افتادیم،
یه سیر جا افتاده که مونده توی روزای پونزده سالگی... مونده تو خاهر گفتای یکی...

ما مونده بودیم تو بچگیامون
تو اون پارتی‌های خیالی ای که باهم گرفته بودیم و هیچ وقت مزه‌ی خوبش از زیر زبونمون نرفت‌‌.‌.
خیلی وقته دلم واسه پونزده سالگیم تنگ نمیشه میدونی؟ انگار فراموش کردم یروزایی چقدرررر حالم توی اون مکان خوب بود...
اما امشب...
شبا همیشه انقدر بیشعورن...
من امشب دلم گرفت:) دلم تنگ شد واسه گپ تر۱ و ۲ و سه...
واسه خاهرانه ها و مادرانه‌های ممن یگان...
( انجمن‌های دیگر نام برده شد )
۹۹
چهارصد
چهارصدو یک
چهارصدو دو
چهارصدو ۳
چهارصد و چهار
هرچی که بود رو ولش...
این حرفا رو کسی جز ما نمیتونه بفهمه...
این اعداد رو کسی درک نمیکنه‌..
جز منو تویی که میدونیم امسال سیر ترشیِ هفت سالمونو گرفتیم....
امسال جا افتادیم... امسال معجون شدیم
شرین شدیم و مزه‌‌ی بودنامون کنار هم زیر زبون هم رفته...
امسال دیگه هرچیم بشه من سیر ترشی هفت سالمو گرفتم...
امسال فهمیدم سیسیِ واقعیم واقعا خوشمزست...
سیسیِ واقعیم واقعا مهربونه...
سیسیِ منه و گورِ بابای هرچی کینه‌ست...
سیسم رو به کلی افکار بچه‌گونه چند سال باختم...
ولی دیگه معجونمو به کسی نمیدم...
تولدت مبارک نارگیِ هفت ساله‌ام:)
@سیـــــران

کاش یه دکمه داشتم که میشد واسه چند ثانیه برگردم به اون روزی که با بک پروانه و پروفِ صورتی پی ویم اومدی...
اونروز وایب پری هارو داشتی...
نقاشیامو که دیدی... دوست شدیم...
خاهر شدیم...
دروازه‌ی زمان باز بشه و ما توی گپمون باشیم...
من از اهنگ کات لین خوشم بیاد و روش کراش بزنم...
کاش می‌شد دروازه‌ی زمانو باز کرد... چون فقط اینچیزا تو ۱۵ سالگیم قشنگ بود... الانم اگر حتی بخام توی صفحه‌ی گوگل به اونجا سر بزنم... قشنگ نیست... الان که ۱۵ سالگیمون نیست:)

برات ارزو نکردم نه؟ بدون ارزو داشتم تاپیکو ارسال میکردم چه احمقانه...
سیر ترشیِ هفت ساله‌ی من
لبخند واقعی، خوشگلترت میکنه‌‌‌... برات لبخندِ از ته دل میخام.
ادمایی که واقعی میخندن خوشبختن... خوشبختی نسبیه، ولی لبخند واقعی توی همه نوع خوشبختی یکسانه...
پس بخند نارنگیم:)

پ.ن۱: برچسبا خیلی مفهومی ان ما میفهمیمشون نه؟
پ.ن۲: دوست دارم :)
پ.ن۳: پی نوشت ها همیشه باکلاسن... ماهم به سبک مح افلاکی با کلاس بازی در اوردیم...
پ.ن۴: خاله های من همیشه سیسی‌هام بودن، درسته تو خاهر یگان بودی ولی خب... Gduoosacnklo
 
Last edited:
امضا : جیـــلان

سیـــــران

مدیر ارشد بازنشسته
LV
1
 
Joined
Feb 12, 2025
Messages
363
Awards
2
سکه
2,349
تا حالا سیر ترشی هفت ساله خوردین؟
دیدین مامان بزرگا سیر ترشی‌های هفت سالشون رو قایم می‌کنن؟
توی وی ای پی‌های زندگیشون میزارن و هرکی به اون معجون ارزشمند دست بزنه واویلاست!

منم سیر ترشیمو سالِ نودوهش انداختم...
خیلی دلم میخواست یروز جا افتادنشو ببینم...
اصلا دوست داشتم بجای هفت سال یه سیرترشی هفت هزارساله داشته باشم...
چون عاشق سیرام بودم...
همیشه فکر میکردم چون من، غزاله، صاحب هفت قلمرو!
توی اون سال واردِ یجایی شدم اسم اون مکان رو به افتخار ورودم اینجوری ثبتش کردن!
من ادم بزرگی بودم
ادم رویاهای بزرگ...
بزرگ و رنگی...
توی اون همه رویا، سیر ترشی‌هامو خیلی دوست داشتم میدونید؟ خیلی بیشتر از خیلی...
اونا اولین آدم‌های خیالی و قلابی زندگیم بودن، قلابی که میگم یعنی من یه سایه‌ی خیالی رو جاشون گذاشته بودم‌.
هرسال تولدشون دعوت شدم و با سایه‌های خیالیم هرشب حرف زدم،رقصیدم، خوابیدم، بغلشون کردم... پارتی گرفتیم...
سالای اولش خیلی خوش گذشت...
با قهر بود، با هرچی که بود، خوش گذشت.
بالاخره حتی اگر دعوا هم می‌کردیم باعث نمی‌شد چیزی از عیارِ سیرهام کم بشه.
من همه‌ی سیرامو چه بد اخلاق، چه قهرقهرو و نازنازی دوست داشتم!
اوایل برای تولد هر سیر ترشیم کلی زحمت می‌کشیدم... ذوق میکردم و دوست داشتم کلی الات مالات، عکس، ویدئو و... براشون حاضر کنم، هرچی گذشت دیدم هیچ عکسی نمیتونه جای اینکه من به سیر ترشی‌هام میزان علاقمو نشون بدم بگیره پس،
سیر ترشیِ لوسِ هفت ساله‌ام میخام بجای عکس برات قصه بگم...
از تویی که قهر کردی و رفتی، ولی... یه روزایی دلم نخاست باور کنم تو ادم بدی هستی و با اکانتای فیک یواشکی بهت سر زدم...
یه روزایی دلم برات تنگ شد و با خودم گفتم درسته سیر ترشی لوسی داشتم، ولی خواهرم بود...
سیسی‌های بعد من سو تفاهم بودن! تو اولین خواهرم بودی، اولین سیسیِ خیالیِ هم بودیم...
خواهری که به بهونه‌ی نقاشی بهم نزدیک شدیم.
خواهری که دلش رنجید و من میدونستم اشتباه کردم که رنجوندمش...
خیلی وقتا به ادما گفتم سیر ترشیم ادم بدیه، ولی وقتی یادم میومد که چی گفتم و چیکار کردم...
دیدم من دلش رو واقعا شکستم...
قیافه‌ی مظلومت تو ذهنم میومد نارین... قیافه‌ای که انگار داده بودمش به هوش مصنوعی ذهنم تا ل*ب و لوچه‌اش رو اویزون کنه و خودمو باهاش ناراحت کنم.
که یادم بیاد چقدر بهت توهین کردم و حرفای نابجا به دمت بستم...
تا عذاب وجدان بیاد سراغم...
از سیر ترشیم ناراحت بودم... سیر ترشیمو رنجونده بودم، ولی بعدش اونم منو رنجوند...
مهم؟ مهم بود که از یادم نرفت...
گذشت و قهر بودیم...
ولیکن هرچی ازون قهر گذشت جا افتادیم،
یه سیر جا افتاده که مونده توی روزای پونزده سالگی... مونده تو خاهر گفتای یکی...

ما مونده بودیم تو بچگیامون
تو اون پارتی‌های خیالی ای که باهم گرفته بودیم و هیچ وقت مزه‌ی خوبش از زیر زبونمون نرفت‌‌.‌.
خیلی وقته دلم واسه پونزده سالگیم تنگ نمیشه میدونی؟ انگار فراموش کردم یروزایی چقدرررر حالم توی اون مکان خوب بود...
اما امشب...
شبا همیشه انقدر بیشعورن...
من امشب دلم گرفت:) دلم تنگ شد واسه گپ تر۱ و ۲ و سه...
واسه خاهرانه ها و مادرانه‌های ممن یگان...
( انجمن‌های دیگر نام برده شد )
۹۹
چهارصد
چهارصدو یک
چهارصدو دو
چهارصدو ۳
چهارصد و چهار
هرچی که بود رو ولش...
این حرفا رو کسی جز ما نمیتونه بفهمه...
این اعداد رو کسی درک نمیکنه‌..
جز منو تویی که میدونیم امسال سیر ترشیِ هفت سالمونو گرفتیم....
امسال جا افتادیم... امسال معجون شدیم
شرین شدیم و مزه‌‌ی بودنامون کنار هم زیر زبون هم رفته...
امسال دیگه هرچیم بشه من سیر ترشی هفت سالمو گرفتم...
امسال فهمیدم سیسیِ واقعیم واقعا خوشمزست...
سیسیِ واقعیم واقعا مهربونه...
سیسیِ منه و گورِ بابای هرچی کینه‌ست...
سیسم رو به کلی افکار بچه‌گونه چند سال باختم...
ولی دیگه معجونمو به کسی نمیدم...
تولدت مبارک نارگیِ هفت ساله‌ام:)
@سیـــــران

کاش یه دکمه داشتم که میشد واسه چند ثانیه برگردم به اون روزی که با بک پروانه و پروفِ صورتی پی ویم اومدی...
اونروز وایب پری هارو داشتی...
نقاشیامو که دیدی... دوست شدیم...
خاهر شدیم...
دروازه‌ی زمان باز بشه و ما توی گپمون باشیم...
من از اهنگ کات لین خوشم بیاد و روش کراش بزنم...
کاش می‌شد دروازه‌ی زمانو باز کرد... چون فقط اینچیزا تو ۱۵ سالگیم قشنگ بود... الانم اگر حتی بخام توی صفحه‌ی گوگل به اونجا سر بزنم... قشنگ نیست... الان که ۱۵ سالگیمون نیست:)

برات ارزو نکردم نه؟ بدون ارزو داشتم تاپیکو ارسال میکردم چه احمقانه...
سیر ترشیِ هفت ساله‌ی من
لبخند واقعی، خوشگلترت میکنه‌‌‌... برات لبخندِ از ته دل میخام.
ادمایی که واقعی میخندن خوشبختن... خوشبختی نسبیه، ولی لبخند واقعی توی همه نوع خوشبختی یکسانه...
پس بخند نارنگیم:)

پ.ن۱: برچسبا خیلی مفهومی ان ما میفهمیمشون نه؟
پ.ن۲: دوست دارم :)
پ.ن۳: پی نوشت ها همیشه باکلاسن... ماهم به سبک مح افلاکی با کلاس بازی در اوردیم...
پ.ن۴: خاله های من همیشه سیسی‌هام بودن، درسته تو خاهر یگان بودی ولی خب... Gduoosacnklo
من فدای تو بشم که انقد تو با احساسی، انقد به همه چیز توجه می‌کنی انقد دلت پاکه
الان داشتم به دوستم می‌گفتم
چقدر قشنگه یک آدم، هرچقدرم بقیه زشتت کنن پیشش، دشمنت کنن، ولی بازم اون شخص بیاد سمتت و بخواد از خودت، خودتو بشنوه:)
می‌دونی که همیشه برام عزیز بودی
حتی زمان قهرمون
حتی زمانی که دلمو رنجوندی به قول خودت
تو عزیز دل منی
کل این رازها، خاطرات مشترک، خنده‌ها، دردها، سال‌های گذشته توی قلب‌هامون همیشه خواهد موند♡♡
هیچ‌وقت ته دلم تو آدم بدی نبودی، آدم خاکستری بودی، ته دلم همیشه می‌خواستم یه روز دوباره رفاقت‌مون مثل قبل بشه
اما خیلی بهتر از قبل شد خیلی
شاید گاهی فاصله لازمه
شاید لازم بود بزرگ بشیم، پخته بشیم، بشیم سیرترشی جا افتاده
پ.ن: نمیدونی چقد ذوق کردم با خوندن هر خط
پ.ن۲: اینم یه داستانه واسه خودش بخدا
پ.ن: باکلوس

خیلی دوست دارم گزالم
 

Elaheh_A

[مدیریت ارشد خدماتینو+مدیر تالار نقد+نویسنده]
Staff member
LV
3
 
Joined
Aug 6, 2024
Messages
1,380
Awards
5
سکه
8,686

YAS

[ مدیریت کل سایت + مدیریت تالار نظارت ]
Staff member
LV
0
 
Joined
Sep 4, 2024
Messages
1,100
سکه
8,409
تولدت مبارک سیران قشنگم، برات بهترینا رو آرزو میکنم قلبم.🤍💋
 
امضا : YAS

سیـــــران

مدیر ارشد بازنشسته
LV
1
 
Joined
Feb 12, 2025
Messages
363
Awards
2
سکه
2,349
تولدت مبارک نارینِ قشنگم❤️
کلی موفقیت و حال خوب بیاد تو زندگیت...
مرسی الهه‌ی عزیزم 🥹💖
تولدت مبارک سیران قشنگم، برات بهترینا رو آرزو میکنم قلبم.🤍💋
ممنونم گلِ من قوربونت برم💗
 

Who has read this thread (Total: 11) View details

Top Bottom