جدیدترین‌ها

بزرگترین مرجع تایپِ کتاب | انجمن رمان نویسی بوکینو

انجمن فرهنگی بوکینو، مکانی‌ برای انتشار و تایپ آثارِ شما عزیزان بوده و طبقِ قوانین جمهوری اسلامی ایران اداره می‌شود. هدف ما همواره ایجاد یک محیط گرم و صمیمانه است. برای دسترسی به امکانات انجمن و تعامل در آن، همین حالا ثبت نام کنید.

سوالات متداول

آموزش کار با انجمن را از این لینک مطالعه کنید.

ایجاد موضوع

برای شروع موضوعی در تالار مورد نظر خود بفرستید.

کسب مقام

به خانواده‌ی بزرگ بوکینو بپیوندید!
  • ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

شعر🖋 اشعار سنایی

Saghar ✿

[مدیر آزمایشی سرگرمی]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
1403٫12٫7
نوشته‌ها
633
پسندها
1,092
زمان آنلاین بودن
1d 16h 31m
امتیازها
88
محل سکونت
☁️
سکه
3,339
  • #11
احسنت و زه ای نگار زیبا
آراسته آمدی بر ما
امروز به جای تو کسم نیست
کز تو به خودم نماند پروا
بگشای کمر پیاله بستان
آراسته کن تو مجلس ما
تا کی کمر و کلاه و موزه
تا کی سفر و نشاط صحرا
امروز زمانه خوش گذاریم
بدرود کنیم دی و فردا
من طاقت هجر تو ندارم
با تو چکنم به جز مدارا
 

Saghar ✿

[مدیر آزمایشی سرگرمی]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
1403٫12٫7
نوشته‌ها
633
پسندها
1,092
زمان آنلاین بودن
1d 16h 31m
امتیازها
88
محل سکونت
☁️
سکه
3,339
  • #12
تا نسیم روی و مویت پرده از رخ بر نداشت
نه ظلم از نور پیدا بود نه نور از ظلم
عالمی بیمار غفلت بود اندر راه لا
حق ترا از حقهٔ تحقیق فرمودش: نعم
 

Saghar ✿

[مدیر آزمایشی سرگرمی]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
1403٫12٫7
نوشته‌ها
633
پسندها
1,092
زمان آنلاین بودن
1d 16h 31m
امتیازها
88
محل سکونت
☁️
سکه
3,339
  • #13
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راهنمایی
همه درگاه تو جویم، همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
تو حکیمی، تو عظیمی، تو کریمی، تو رحیمی
تو نماینده فضلی، تو سزاوار ثنایی
بری از رنج و گدازی، بری از درد و نیازی
بری از بیم و امیدی، بری از چون و چرایی
بری از خوردن و خفتن، بری از شرک و شبیهی
بری از صورت و رنگی، بری از عیب و خطایی
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
نبد این خلق و تو بودی، نبود خلق و تو باشی
نه بجنبی، نه بگردی، نه بکاهی، نه فزایی
همه عزی و جلالی، همه علمی و یقینی
همه نوری و سروری، همه جودی و جزایی
همه غیبی تو بدانی، همه عیبی تو بپوشی
همه بیشی تو بکاهی، همه کمی تو فزایی
ل*ب و دندان «سنایی» همه توحید تو گوید
مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی
 

Saghar ✿

[مدیر آزمایشی سرگرمی]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
1403٫12٫7
نوشته‌ها
633
پسندها
1,092
زمان آنلاین بودن
1d 16h 31m
امتیازها
88
محل سکونت
☁️
سکه
3,339
  • #14
ای سنایی چو تو در بند دل و جان باشی
کی سزاوار هوای رخ جانان باشی
دُرّ دریا تو چگونه به کف آری که همی
به ل*ب جوی چو اطفال هراسان باشی
چون به ترک دل و جان گفت نیاری آن به
که شوی دور ازین کوی و تن آسان باشی
تا تو فرمانبر چوگان سواران نشوی
نیست ممکن که تو اندر خور میدان باشی
کار بر بردن چوگان نبود صنعت تو
تو همان به که اسیر خم چوگان باشی
به عصایی و گلیمی که تو داری پسرا
تو همی خواهی چون موسی عمران باشی
خواجه ما غلطی کردست این راه مگر
خود نه بس آنکه نمیری و مسلمان باشی
 

Saghar ✿

[مدیر آزمایشی سرگرمی]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
1403٫12٫7
نوشته‌ها
633
پسندها
1,092
زمان آنلاین بودن
1d 16h 31m
امتیازها
88
محل سکونت
☁️
سکه
3,339
  • #15
گفتی که «نخواهیم تو را گر بت چینی!»
ظنم نه چنان بود که با ما تو چنینی
بر آتش تیزم بنشانی، بنشینم
بر دیده خویشت بنشانم ننشینی
ای بس که بجویی و مرا باز نیابی
ای بس که بپویی و مرا باز نبینی
با ما به زبانی و به دل با دگرانی
هم دوستتر از من نبود هر که گزینی
من بر سر صلحم تو چرا بر سر جنگی؟
من بر مهرم تو چرا بر سر کینی؟
 

Saghar ✿

[مدیر آزمایشی سرگرمی]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
1403٫12٫7
نوشته‌ها
633
پسندها
1,092
زمان آنلاین بودن
1d 16h 31m
امتیازها
88
محل سکونت
☁️
سکه
3,339
  • #16
با او دلم به مهر و مودت یگانه بود
سیمرغ عشق را دل من آشیانه بود
در راه من نهاد نهان دام مکر خویش
آدم میان حلقه آن دام دانه بود
می‌خواست تا نشانه لعنت کند مرا
کرد آنچه خواست آدم خاکی بهانه بود
بودم معلم ملکوت اندر آسمان
امید من به خلد برین جاودانه بود
هفصد هزار سال به طاعت ببوده‌ام
وز طاعتم هزار هزاران خزانه بود
آدم ز خاک بود من از نور پاک او
گفتم یگانه من بوم و او یگانه بود
گفتند مالکان که نکردی تو سجده‌ای
چون کردمی که با منش این در میانه بود
جانا بیا و تکیه به طاعات خود مکن
کاین بیت بهر بینش اهل زمانه بود
دانستم عاقبت که به ما از قضا رسید
صد چشمه آن زمان زد و چشمم روانه بود
ای عاقلان عشق مرا هم گناه نیست
ره یافتن به جانب‌شان بی رضا نبود
 

Saghar ✿

[مدیر آزمایشی سرگرمی]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
1403٫12٫7
نوشته‌ها
633
پسندها
1,092
زمان آنلاین بودن
1d 16h 31m
امتیازها
88
محل سکونت
☁️
سکه
3,339
  • #17
رازی ز ازل در دل عشاق نهانست
زان راز خبر یافت کسی را که عیانست
گر ماه هلال آید در نعت کسوفست
ور تیر وصال آید بر بسته کمانست
کاین کوی دو صد بار هزار از سر معنی
گشتست کز ایشان تف انگشت نشانست
قاف از خبر هیبت این خوف به تحقیق
چون سین سلامت ز پی خواجه روانست
این چیست چنین باید اندر ره معنی
آن کس که چنین نیست یقین دان که چنانست
نظم گهر معنی در دیده دعوی
چون مردمک دیده درین مقله نهانست
در راه فنا باید جانهای عزیزان
کاین شعر سنایی سبب قوت جانست
 

Saghar ✿

[مدیر آزمایشی سرگرمی]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
1403٫12٫7
نوشته‌ها
633
پسندها
1,092
زمان آنلاین بودن
1d 16h 31m
امتیازها
88
محل سکونت
☁️
سکه
3,339
  • #18
غریب و عاشقم بر من نظر کن
به نزد عاشقان یک شب گذر کن
ببین آن روی زرد و چشم گریان
ز بد عهدی دل خود را خبر کن
ترا رخصت که داد ای مهر پرور
که جان عاشقان زیر و زبر کن
نه بس کاریست کشتن عاشقان را
برو فرمان بر و کار دگر کن
سنایی رفت و با خود برد هجران
تو نامش عاشق خسته جگر کن
ولیکن چون سحرگاهان بنالد
ز آه او سحرگاهان حذر کن
 

Saghar ✿

[مدیر آزمایشی سرگرمی]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
1403٫12٫7
نوشته‌ها
633
پسندها
1,092
زمان آنلاین بودن
1d 16h 31m
امتیازها
88
محل سکونت
☁️
سکه
3,339
  • #19
عاشقی گر خواهد از دیدار معشوقی نشان
گر نشان خواهی در آنجا جان و دل بیرون نشان
چون مجرد گشتی و تسلیم کردستی تو دل
بی گمان آنگه تو از معشوق خود یابی نشان
چون ز خود بی‌خود شدی معشوق خود را یافتی
ذات هستی در نشان نیستی دیدن توان
چون تو خود جویی مر او را کی توانی یافتن
تا نبازی هر چه داری مال و ملک و جسم و جان
آنگهی چون نفی خود دیدی و گشتی بی‌ثبات
گه فنا و گه بقا و گه یقین و گه گمان
گه سرور و گه غرور و گه حیات و گه ممات
گه نهان و گه عیان و گه بیان و گه بنان
حیرت اندر حیرتست و آگهی در آگهی
عاجزی در عاجزی و اندهان در اندهان
هر که ما را دوست دارد عاجز و حیران بود
شرط ما اینست اندر دوستی دوستان
 

Saghar ✿

[مدیر آزمایشی سرگرمی]
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
1403٫12٫7
نوشته‌ها
633
پسندها
1,092
زمان آنلاین بودن
1d 16h 31m
امتیازها
88
محل سکونت
☁️
سکه
3,339
  • #20
منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا
زین هر دو مانده نام چو سیمرغ و کیمیا
شد راستی خیانت و شد زیرکی سفه
شد دوستی عداوت و شد مردمی جفا
گشته‌ست باژگونه همه رسم‌های خلق
زین عالم نبهره و گردون بی‌وفا
هر عاقلی به زاویه‌ای مانده ممتحن
هر فاضلی به داهیه‌ای گشته مبتلا
آنکس که گوید از ره معنی کنون همی
اندر میان خلق ممیز چو من کجا
دیوانه را همی نشناسد ز هوشیار
بیگانه را همی بگزیند بر آشنا
با یکدگر کنند همی کبر هر گروه
آگاه نه کز آن نتوان یافت کبریا
هرگز بسوی کبر نتابد عنان خویش
هرکه آیتی نخست بخواند ز هل اتی
با این همه که کبر نکوهیده عادتست
آزاده را همی ز تواضع بود بلا
گر من نکوشمی به تواضع نبینمی
از هر خسی مذلت و از هر کسی عنا
با جاهلان اگرچه به صورت برابرم
فرقی بود هرآینه آخر میان ما
آمد نصیب من ز همه مردمان دو چیز
از دوستان مذلت و از دشمنان جفا
قومی ره منازعت من گرفته‌اند
بی‌عقل و بی‌کفایت و بی‌فضل و بی‌دها
بر دشمنان همی نتوان بود موتمن
بر دوستان همی نتوان کرد متکا
من جز به شخص نیستم آن قوم را نظیر
شمشیر جز به رنگ نماند به گندنا
 

بازدید کنندگان موضوع (تعداد: 4) مشاهده جزئیات

shape1
shape2
shape3
shape4
shape5
shape6
بالا پایین