از من نپرس «چه خبر؟»
جز تو چیزی مهم نیست
چون تو شیرین ترین خبرم هستی
و گنجینه های دنیا بعد از تو
ذرات غبارند
از وقتی تو را شناختم
رؤیای سپیده دم
و سیمای گل و رنگ درختان را به یاد ندارم
صدای دریا و نوای موج
و آوای باران را به یاد ندارم
ای تقدیری که در روحِ روح خانه کرده
ای و شکل زمان را ترسیم می کنی
و روزم را با تار و پود عشق می بافی
از من نپرس که «چه خبر؟»
جز تو چیزی مهم نیست
چون تو شیرین ترین خبرم هستی
و گنجینه های دنیا بعد از تو
ذرات غبارند
از وقتی تو را شناختم
رؤیای سپیده دم
و سیمای گل و رنگ درختان را به یاد ندارم
صدای دریا و نوای موج
و آوای باران را به یاد ندارم
ای تقدیری که در روحِ روح خانه کرده
ای و شکل زمان را ترسیم می کنی
و روزم را با تار و پود عشق می بافی
از من نپرس که «چه خبر؟»