mahban
[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بینالملل]
پرسنل مدیریت
مدیریت ارشد
مدیر رسمی تالار
عکاس انجمن
برترین کاربر ماه
ارسالکنندهی برتر ماه
سطح
6
قسمت دهم .....
نیک رفت بیرون. در را که میبست اله اندرسن را دید که با لباس روی تختخواب دراز کشیده بود و داشت به دیوار نگاه میکرد. پایین که رفت زن صاحبخانه گفت: «از صبح تا حالا تو اتاقش بوده. به نظرم حالش خوش نیست. بهش گفتم آقای اندرسن، توی روز پاییزی به این قشنگی پاشین برین بیرون یه قدمی بزنین، ولی هیچ خوشش نیومد».
«نمیخواد بره بیرون».
«میدونم».
زن گفت: «هیچ معلوم نمیشه، اِلّا از صورتش».
توی درگاه ورودی ساختمان ایستاده بودند و حرف میزدند. «خیلی هم مهربونه».
نیک گفت: «خب، شب بهخیر، خانم هِرش».
زن گفت: «من خانم هرش نیستم. اون مالک اینجاست. من فقط از این خونه نگهداری میکنم. من خانم بِل هستم».
نیک گفت: «خب، شب بهخیر، خانم بِل».
زن گفت: «شب بهخیر».
نیک توی خیابان تاریک راه افتاد تا رسید سر نبش زیر چراغ، بعد کنار خط تراموا را گرفت و رفت به رستوران هِنری. جورج آن تو پشت پیشخوان بود.
نیک رفت بیرون. در را که میبست اله اندرسن را دید که با لباس روی تختخواب دراز کشیده بود و داشت به دیوار نگاه میکرد. پایین که رفت زن صاحبخانه گفت: «از صبح تا حالا تو اتاقش بوده. به نظرم حالش خوش نیست. بهش گفتم آقای اندرسن، توی روز پاییزی به این قشنگی پاشین برین بیرون یه قدمی بزنین، ولی هیچ خوشش نیومد».
«نمیخواد بره بیرون».
«میدونم».
زن گفت: «هیچ معلوم نمیشه، اِلّا از صورتش».
توی درگاه ورودی ساختمان ایستاده بودند و حرف میزدند. «خیلی هم مهربونه».
نیک گفت: «خب، شب بهخیر، خانم هِرش».
زن گفت: «من خانم هرش نیستم. اون مالک اینجاست. من فقط از این خونه نگهداری میکنم. من خانم بِل هستم».
نیک گفت: «خب، شب بهخیر، خانم بِل».
زن گفت: «شب بهخیر».
نیک توی خیابان تاریک راه افتاد تا رسید سر نبش زیر چراغ، بعد کنار خط تراموا را گرفت و رفت به رستوران هِنری. جورج آن تو پشت پیشخوان بود.