• ✵ انجمن رمانِ بوکـــیــنــو✵

    بزرگترین انجمن فرهنگی و کتابخانه‌ی مجازی ایران!

  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار
  • تصاویر لینک‌دار

BITA

کاربر بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-12-25
نوشته‌ها
35
سکه
271
«به نام خدا»



نام مجموعه اشعار: بر بام خانه‌ی دل ویرانگی می‌رقصد.

نام شاعر: محدثه رستگار.

قالب: قطعه.

ژانر: #تراژدی #اجتماعی #عاشقانه

ناظر: @Narin ✿



مقدمه؛


ویرانه‌ی شهر دل من
مثال یک افسانه بود

خموش گشت دیاری که
سرشار از ترانه بود

زمانی زمستان نگاهم
سرزمین لیلی دلداده بود

مخروبه‌ی این دل خونین
روزی قصر یک شهزاده بود

رفتنش را نگاه می‌کردم
التماسی که بدون واژه بود

دلم ز کبریت‌‌های آشِنا
همیشه در حصار شعله بود

زمانی که رسیدم به خِرَد
احساسم زخمی شده از گلوله بود​
 
آخرین ویرایش:
امضا : BITA

mahban

بابا مَهِ کدوم بان؟
کادر مدیریت بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
1,955
سکه
33,815
1733465430433.png
شاعر گرامی، از شما متشکریم که انجمن بوکینو را جهت انتشار آثار خود انتخاب کرده‌اید.

خواهشمندیم قبل از تایپ اثرتان، قوانين تایپ شعر را مطالعه نمایید:





شما می‌توانید در صورت نیاز به راهنمایی و بهبود بخشیدن قلم خود، درخواست ناظر دهید.



بعد از قرار دادن حداقل ۱۰ پست، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست طراحی جلد دهید:



برای بهبود و افزایش کیفیت آثارتان و دریافت تگ‌‌های با ارزشتر، بعد از قرار دادن ١۵ پست، می‌توانید درخواست نقد و تگ دهید.

درخواست نقد آثار



بعد از حداقل ٢٠ پست، می‌توانید جهت اعلام اتمام اثرتان، به تاپیک زیر مراجعه نمایید:



برای درخواست انتقال اثر خود به متروکه و یا بازگردانی آن، از لینک زیر استفاده کنید:



با آرزوی موفقیت برای شما؛
[کادر مدیریت تالار ادبیات
 

BITA

کاربر بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-12-25
نوشته‌ها
35
سکه
271
***
بخت شیرین دل من
گم شده در خاطره‌هاست

بغضِ نفس‌گاهم ابدی
لبخند از لبان من جداست

یادآوری می‌کُشد هردم مرا
نمکِ روی تمام زخم‌هاست

مگر می‌‌‌تواند تسکین یابد؟
قلبی که سرای رنج‌هاست

من حسرت به‌دوش عالمم
بُطنم گورستانی از آرزوهاست

گریه‌ها در سینه‌ام حبس شدند
کمرم خم شده از خنجرهاست​
 
آخرین ویرایش:
امضا : BITA

BITA

کاربر بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-12-25
نوشته‌ها
35
سکه
271
***
اینجا آبادی ویرانه‌ای‌ست
مملو ز بغض‌های بی‌شمار

اینجا گورستان کهنی‌ست
مزار آن همه قول و قرار

عهدهای پر مهر دروغ!
خانه‌‌ای‌ست ز غم‌ها سرشار

آبشار درد اینجا جاری‌ست
اینجا شهری‌ست به نام دل‌فگار

جنازه‌‌ای اسیر آخرین نفس‌
در این وادی سرد بی‌بهار

جنازه کم‌کم جان می‌دهد
این شهر برایش گشته داغدار

به همراه آرزوهایم مُردم
آری! کالبد من است این دیار​
 
آخرین ویرایش:
امضا : BITA

BITA

کاربر بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-12-25
نوشته‌ها
35
سکه
271
***
در هر کجای تقدیرم
تنها، بی‌وفایی بود

گریه‌های خاموشم
ز اندوه شیدایی بود

هر آرزوی قلب من
واقعه‌ی رسوایی بود

سرگذشت زیستنم
هم‌خانه‌ی تنهایی بود

وادی ویران بُطن من
روزی پر از زیبایی بود

هرچه را دوست داشتم
حکمتش در رهایی بود​
 
آخرین ویرایش:
امضا : BITA

BITA

کاربر بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-12-25
نوشته‌ها
35
سکه
271
***
در این آبادی ویران
طوفانی از راه رسید

وادی این دل خونین
اندوه زمستان‌ها کشید

بغض‌‌ دیرین نیمه‌شب
آخرش نفس‌گاهم را برید

کبوتر سعادت پر زد و
تا ابد از بام خانه‌ دلم پرید

هر آرزویی که در سینه بود
خنجری شد و قلبم را درید​
 
آخرین ویرایش:
امضا : BITA

BITA

کاربر بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-12-25
نوشته‌ها
35
سکه
271
***
انقدر خنجر خوردم از پشت
که درد رسید به استخوانم

پشت لبخند خویش
ویرانه‌ای در گوشه‌ جهانم

هنوز هم نفس می‌کشم اما
نمی‌توانم خود را زنده بخوانم

دلم اسیر یوسف‌رویی گشت
ز غم عشقش تا همیشه پریشانم

یا رب تو که خود آگاه بودی
که من به وصال او ناتوانم

پس چرا و به چه حکمت
عشقش را انداختی به جانم

برای هربار دل‌بستن‌ خویش
به اندازه‌ قرن‌ها پشیمانم

انقدر بغض درون گلو دارم
که به یغما رفته تمام تاب و توانم

دگر هرگز آرزویی ندارم
فقط مرا از این دنیا برهانم​
 
آخرین ویرایش:
امضا : BITA

BITA

کاربر بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-12-25
نوشته‌ها
35
سکه
271
***
عاقبت جبر این زمانه
نابود کرد آشیانه‌ام را

بغضی هدیه داد به وجودم
آغاز کرد گریه‌های شبانه‌ام را

قطار رنگین کودکی رفت
دنیا کُشت شادی بی‌بهانه‌ام را

کسی هرگز ندید و نفهمید
زخم واژه‌به‌واژه‌ی ترانه‌‌ام را

دگر چه شوقی آباد خواهد کرد؟
سرزمین این دل ویرانه‌ام را

برای هرکه سرای عشق ساختم
در نهایت خراب کرد خانه‌ام را​
 
آخرین ویرایش:
امضا : BITA

BITA

کاربر بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-12-25
نوشته‌ها
35
سکه
271
***
آدمی گر به سعادت نرسد
در میان اندوه شاعر می‌شود

آنقدر رنج می‌بَرَد در بُطن خود
که ز درس غم، استاد ماهر می‌شود

چنان در پس خنده می‌گیرد عزا
که غمگین‌ترین شاد متظاهر می‌شود

در قطار بی‌وقفه‌ی روزهای او
تا همیشه حسرت تک مسافر می‌شود

در غیاب همیشگی مسرت و خوشی
بغض تا ابد بر کلاس دل حاضر می‌شود​
 
آخرین ویرایش:
امضا : BITA

BITA

کاربر بوکینو
سطح
0
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-12-25
نوشته‌ها
35
سکه
271
***
لبخند می‌زنم هردم ولی
رنجی در سینه پنهان دارم

انگارنه‌انگار که بر دوش خود
غمی به وسعت جهان دارم

نه دگر می‌خواهم بجنگم
و نه دگر ذره‌ای توان دارم

من ساحلی‌ام که در پس خود
یک دریا اندوه خروشان دارم

عاشق شدم به خیال سعادت اما
حالا یک درد دگر بی‌درمان دارم

از تمام آرزوهای حسرت شده‌ام
در کوله‌بارم یک دل پشیمان دارم

چه کنم که من بداقبالی‌ خود را
از کودکی و از آشیان دارم


*منظور نویسنده از آشیان، خانه‌ و محفلی‌ست که در آن به دنیا آمده و رشد کرده. به عبارتی؛ به معنی سپری شدن دوران کودکی میان زخم‌های خانوادگی‌ست.
 
آخرین ویرایش:
امضا : BITA

بازدید کنندگان موضوع (تعداد: 7) مشاهده جزئیات

بالا پایین