به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

در حال ترجمه The Peacock and the Tortoise|مترجم Liza

  • نویسنده موضوع Liza
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 17

Liza

[سرپرست خدماتینو-مدیر تالار ترجمه]
پرسنل مدیریت
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-22
نوشته‌ها
397
مدال‌ها
3
سکه
2,615
ترجمه

روزی روزگاری یک طاووس و یک لاک پشت دوستان خوبی شدند. طاووس روی درختی در کنار رودخانه زندگی می کرد که لاک پشت در آن (آن رودخانه) خانه داشت. طاووس هر روز پس از نوشیدن آب، برای سرگرمی دوست لاک پشت خود، در نزدیکی رودخانه می رقصید.

یک روز ناگوار، یک پرندهطاووس را به عنوان شکار گرفت و می خواست او را به بازار ببرد. پرنده ناراضی به اسیر خود التماس کرد که به او اجازه دهد با دوستش، لاک پشت، خداحافظی کند.

پرنده گیر درخواست او را پذیرفت و او را پیش لاک پشت برد. لاک پشت از دیدن دوستش که اسیر شده بود به شدت ناراحت شد.

لاک پشت از صیاد پرنده خواست که در ازای هدیه گران قیمت طاووس را رها کند. پرنده شکار موافقت کرد. سپس لاک پشت در آب شیرجه زد و در عرض چند ثانیه مرواریدی زیبا به دست آورد که باعث شگفتی شکارچی پرنده شد. از آنجایی که این فراتر از استثناهای او بود، او فوراً طاووس را رها کرد.

اندکی بعد مرد حریص برگشت و به لاک پشت گفت که برای رهایی دوستش پول کافی نداده است و تهدید کرد که اگر یک همتای دقیق از مروارید به او داده نشود دوباره طاووس را می گیرد. لاک پشت که قبلاً به دوست خود طاووس توصیه کرده بود پس از آزاد شدن آن مکان را به مقصد جنگلی دور ترک کند ، از طمع این مرد به شدت عصبانی شد.

لاک پشت گفت: "خب، اگر اصرار داری که مروارید دیگری مثل آن داشته باشی، آن را به من بده تا من برایت یک همتای دقیق پیدا کنم." پرنده شکار از طمع خود مروارید را به لاک پشت داد و او با آن شنا کرد و گفت: من احمقی نیستم که یکی بگیرم و دو تا بدهم! سپس لاک پشت در آب ناپدید شد و شکارچی پرنده بدون حتی یک مروارید باقی ماند.
 
  • پسندیدم
واکنش‌ها[ی پسندها]: mahban
بالا