•برگرفته از کتاب داستان نویسی اثر اماندا بولتر، ترجمه انیسا رئوفی•
~جا به جایی چیست؟
یکی دیگر از مکانیسم های دفاعی که میتواند جنبهی خاصی به شخصیت بدهد جابه جاییست. به این معنی که یک خواهش یا تکانه از موضوع اصلیاش به سمت موضوع دیگری انتقال داده میشود. جا به جایی میتواند جایگزینی یک حس با حس دیگر یا یک موضوع با موضوع دیگر باشد.
برای مثال شخصیتی که از والدینش خشمگین است امکان دارد خشمش را با حس دیگری که بسیار مقبولتر است جایگزین کند.
انا فروید این حالت را باور به امر متضاد مینامد. به این ترتیب که نسبت به آنها به طور مبالغه آمیزی مهربانی و احساس نشان دهد و خشمش را روی دیگران خالی کند.
درحالت دیگر ممکن است خشمش را متوجه خود کند، و در نتیجه دچار افسردگی یا احساس حقارت شود، یا اینکه آن را به جای دیگری انعکاس دهد.
مثلا اینکه دیگران را به آزار والدین سالخوردهاش متهم کند.
و در اخر این که ممکن است به صورت ناخوداگاه دقیقا همان مشخصههایی را که در والدین مورد تنفرش بوده است برای خود برگزیند و همان گونه که با او رفتار شده با دیگران رفتار کند.
انی پرو در داستان سنگ بنا چنین دایرهای از سوء رفتار تکرار شونده را به تصویر میکشد.
نویسندگان بسیاری جابه جایی هایی نظیر این را در داستانشان به تصویر کشیدهاند. فلانری اوکانر پیامدهای تراژیک جا به جایی را در لنگها باید اول وارد شوند نشان میدهد. شپارد شخصیت اصلی داستان اندوه از دست دادن همسرش را با محبت شدید نسبت به موضوعی اشتباه جایگزین میکند: نه نسبت به پسرش نورتن، بلکه نسبت به پسر نوجوان و فقیری به نام روفس، کسی که با تحریک کردن نورتن باعث خودکشی او میشود.
آر.وی.کسیل نیز در داستان پدر از جابه جایی استفاده میکند. کوری جانسون بعد از تصادفی مجبور میشود دست پسرش را قطع کند. با وجود اینکه پسر زنده میماند و هرگز پدر را نکوهش نمیکند، احساس گناه پدر جای خود را میدهد به نیاز به مجازات و این خودش او را به تکرار جرم وادار میکند.
~جا به جایی چیست؟
یکی دیگر از مکانیسم های دفاعی که میتواند جنبهی خاصی به شخصیت بدهد جابه جاییست. به این معنی که یک خواهش یا تکانه از موضوع اصلیاش به سمت موضوع دیگری انتقال داده میشود. جا به جایی میتواند جایگزینی یک حس با حس دیگر یا یک موضوع با موضوع دیگر باشد.
برای مثال شخصیتی که از والدینش خشمگین است امکان دارد خشمش را با حس دیگری که بسیار مقبولتر است جایگزین کند.
انا فروید این حالت را باور به امر متضاد مینامد. به این ترتیب که نسبت به آنها به طور مبالغه آمیزی مهربانی و احساس نشان دهد و خشمش را روی دیگران خالی کند.
درحالت دیگر ممکن است خشمش را متوجه خود کند، و در نتیجه دچار افسردگی یا احساس حقارت شود، یا اینکه آن را به جای دیگری انعکاس دهد.
مثلا اینکه دیگران را به آزار والدین سالخوردهاش متهم کند.
و در اخر این که ممکن است به صورت ناخوداگاه دقیقا همان مشخصههایی را که در والدین مورد تنفرش بوده است برای خود برگزیند و همان گونه که با او رفتار شده با دیگران رفتار کند.
انی پرو در داستان سنگ بنا چنین دایرهای از سوء رفتار تکرار شونده را به تصویر میکشد.
نویسندگان بسیاری جابه جایی هایی نظیر این را در داستانشان به تصویر کشیدهاند. فلانری اوکانر پیامدهای تراژیک جا به جایی را در لنگها باید اول وارد شوند نشان میدهد. شپارد شخصیت اصلی داستان اندوه از دست دادن همسرش را با محبت شدید نسبت به موضوعی اشتباه جایگزین میکند: نه نسبت به پسرش نورتن، بلکه نسبت به پسر نوجوان و فقیری به نام روفس، کسی که با تحریک کردن نورتن باعث خودکشی او میشود.
آر.وی.کسیل نیز در داستان پدر از جابه جایی استفاده میکند. کوری جانسون بعد از تصادفی مجبور میشود دست پسرش را قطع کند. با وجود اینکه پسر زنده میماند و هرگز پدر را نکوهش نمیکند، احساس گناه پدر جای خود را میدهد به نیاز به مجازات و این خودش او را به تکرار جرم وادار میکند.