اوهوم، یکی که خیلی اذیتم کرد
خونشون که بودم با نفرت نگاش میکردم و تو دلم میگفتم کاش یه بلایی سرش بیاد دلم خنک بشه
همون موقع سر ناهار بود حالش کلا به هم ریخت بردنش بیمارستان خواستن بستریش کنن راضی نشد 🤷
اون موقع تو دلم میگفتم خدایا دمت گرم حقشو گذاشتی کف دستش
الآنم حال درست حسابی ندارد کلا
میگن چوب خدا بیصداس ، دقیقاً همینه
سزای کاراشه
تا اون باشه دیگه زیزی رو اذیت نکنه🙎