به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
اهمیت مراقبه و تامل تاکید می کند و نان یک روز در کلاس گفت که نوشته ام برای او نوعی مراقبه است. مخصوصاً زمانی که بدون توقف بتواند هر چه در ذهن دارد بنویسد.

بعدها، نان برایم توضیح داد که چگونه نوشتن تا رسیدن به نتیجه، در یک موقعیت بحرانی به او کمک کرده بود.

نان برای یک شرکت واسطه بازرگانی کار می کند. وقتی رئیسانش از کارش برکنار شد، با
اینکه او می دانست کارمند با ارزشی است اما معلوم نبود رفتن رییس چه تأثیری بر شرکت و
شغل نان خواهد داشت.

_کار من وابسته به او بود. نمی دانستم چه طور باید کارم را حفظ کنم، یا از چه کسی حقوق
دریافت خواهم کرد؟
بیست درصد از درآمد من مستقیما از کمیسیون های او تأمین می شد.

بنابراین با رفتن او قسمت بزرگی از حقوق من نیز از دست می رفت. آیا وظایف و مسؤوليت
هایم تغییر می کرد؟


از او خواسته شد تا یک شرح وظایف از کار خود بنویسد؛ او نوشت که درصدی را برای کارهای مختلف صرف می کرد، و اینکه چگونه باید به او حقوق پرداخت شود.

در دنیای تجارت به این کار می گویند " حسابرسی شغلی" و برای برخی ها این کار به اندازه IRS (اداره کل مالیات های درون مرزی آمریکا )ترسناک است.


_ این یک وظیفه ی شخصی بود. من عصبانی بودم. ده سال بود که در آن شرکت کار می کردم.
آیا آنها نباید به من می گفتند چه بکنم؟
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
نان گفت که مثل این بود که درخواست شغلی می نویسم در حالی که این شغل را داشتم.

او باید برای ساعات تلاش های خود حساب پس می داد و کار خود را توجیه می کرد.


_قطعا اگر عصبانیت خودم را آشکار نکنم منفجر می شوم.

شوهرش دیوید به او گفت که این اتفاق یک فرصت است. فرصتی برای بیان افکارش درباره
کاری که باید ارایه می داد. و پی بردن به اینکه _ چرا من مفید هستم
. او گفت که بنشیند و افکارش را بنویسد.

_سه ساعت تمام می نوشتم. نوشتم و گریه کردم؛ کار طاقت فرسایی بود. ابتدا درباره خشم و
سرخوردگی خودم نوشتم. که سرشار از کینه و نفرت بود. هر چه به مغزم می رسید می نوشتم.
آنها را به هیچ وجه سانسور نمی کردم.
متنفرم از این کار. نمی خواهم این کار را بکنم. دلم نمی خواهد چطور –نه-

چرا باید کسانی را که ده سال است با آنها و برایشان کار می کردم متقاعد کنم که چه کار می توانم انجام دهم؟
کار من چیست؟ نمی دانم چطور آن را اندازه گیری کنم؛ از این کار بیزارم. از این کار بیزارم.
واقعا بیزارم. من را دیوانه می کند. دلم نمی خواهد این کار را بکنم. نمی دانم از کجا آغاز کنم.
پیش از بیست سال است که یک نامه ننوشته ام. از این کار بیزارم. خدایا خواهش می کنم به من کمک کن بفهمم چه می خواهم بنویسم.

احساس می کنم مثل بچه ها شده ام، دائم لگد می زنم و داد می کشم. چه چیزی سبب میشود کارم را خوب انجام دهم؟
به هر صورت من کارم را درست انجام می دهم؟ هرگز فکر
نکرده ام وارد حرفه دلالی شوم. تخصص من چیست؟
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
فایده ای ندارد. نوشته هایم هیچ چیز را آشکار نمی کنند. در این میان به کسی اطمینان ندارم.
از این کار بیزارم. از این کار واقعا بیزارم.

پس از صفحات پر شده از ناله کردن، نان سرانجام احساس واقعی در پشت خشم یعنی ترس را آشکار کرد:

_ هراسان بودم. از ترس منجد شده بودم. ترسم از این نبود که کارم را از دست بدهم، بلکه از
این می ترسیدم که تنزل درجه پیدا کنم.


او احساس حقارت می کرد، احساس می کرد کارش بی ارزش است.

_ از بی ارزش شدن می ترسیدم. می ترسیدم از اینکه نکند به دست فراموشی سپرده شوم.

او نمی دانست از چه کسی کمک بگیرد.

_ چه کسی طرف من است؟ به هیچ کس اعتماد ندارم. این موضوع مرا ناراحت می کند میترساند.
واقعا می خواهم بدانم آنها چه فکری می کنند.

او از خودش می پرسد بیش از همه از چه چیزی می ترسد، و یک فهرست می نویسد.

_می ترسم از اینکه نمی دانم چطور؛ می ترسم از اینکه شکست بخورم؛ می ترسم از اینکه مثل
احمق ها جلوه کنم و دیدگاهشان درباره ی من عوض شود؛ می ترسم از اینکه نمی دانم میخواهم چه بکنم. بیش از همه از این می ترسم که پس از پیدا کردن آن نتوانم بیانش کنم
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
نتیجه گیری


هنگامی که او بدترین ترس های خود را بیان کرد آرام گرفت.


_حتما دارم پیشرفت می کنم چون نسبت به موقعی که شروع کردم احساس ترس کمتری دارم
و بیشتر کنجکاوم نسبت به زمان شروع.
به یاد دارم وقتی مجبور بودم برای مدرسه تقاضانامه بدهم همین احساس را داشتم.
او ترس های خود را می شمارد پس با جواب دادن به تک تک آنها اعتماد به نفس خود را
افزایش می دهد:

1)این طور نیست که ندانم چطور، من فقط یاد نگرفته ام.

2«)شکست خواهم خورد._بسیار خوب. کاری را بد انجام دادن بهتر از اصلا تلاش نکردن است.

3« )ممکن است مثل احمق ها جلوه کنم و نظرشان درباره من منفی شود. این خطر همیشه
وجود دارد. اعتماد به نفس را بالا ببر.

4« )نمی دانم می خواهم چه بکنم.« این حرف درست است؛ شاید بهتر باشد از جایی شروع
کنم که در آن بیشتر از جاهای دیگر تجربه دارم.

5 )پس از پیدا کردن آن نتوانم بیانش کنم. آن را گاهی بدان در راه یافتن جاهای خالی.


او پس از کار کردن روی خشم و ترس، اکنون آماده بود که به سؤال ها پاسخ بدهد،

کار من چیست؟ به نوشتن ادامه دادن.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
کار من ارزش پولی را که می گیرم دارد.
من به خوبی اما نه به شکلی بی نقص به دیگر آدم ها کمک می کنم تا کاری را که می خواهند انجام دهند، اجرا کنند. فکر می کنم شنونده خوبی هستم.

پیش از اینکه بداند چه اتفاقی می افتد سه صفحه را با کمک های روزانه، ماهانه و سالانه ی
خود به شرکت پر کرده و بی درنگ به برنامه ای برای حقوق خود رسید.

_ باید خشم را پشت سر می گذاشتم و به سوی ترس می رفتم. افکار مختلف به سرعت از
ذهنم می گذشتند. چون قلم از قبل در دستم بود شروع به ریختن اعداد تقریبی به روی کاغذ کردم. داشتم کاری را می کردم که فکر می کردم نمی توانم انجام بدهم.

نان از روی همان صفحات پیش نویس پیشنهاد حقوقی خود را تایپ کرد. سپس این پیشنهاد
را به مدیران قسمت و رییس شرکت داد. آنها آنقدر راضی بودند که قرار شد همان حقوق سابق را به او پرداخت کنند.

_ آنها حقوق مرا بالا بردند. طوری که حداقل همان درآمدی را داشتم که قبال با احتساب درصد کمیسیون دریافت می کردم؛ سپس یک پاداش هم به من دادند.«پشتیبانی روسا برای نان خیلی رضایت بخش بود. اما راضی کننده تر از آن کمکی بود که »نوشتن تا رسیدن به نتیجه« به نان کرد.»فرآیندی آموزشی و مایه تسکین بود؛ موجب شد احساس کنم آدم ارزشمندی هستم. از ناامیدی مطلق به قطب مخالف رسیدم و سرشار از امید و اعتماد شدم. برایم مفید بود که کار خودم را تعریف کنم
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
_ آنقدر سرم شلوس بود که فرصت نمی کردم لحظه ای توقف کرده و نگاهی به پشت سر خود و موفقیت های خود بیندازم.

از آنجا که او ادامه داد و حتی وقتی می خواست دست از کار بکشد به نوشتن ادامه داد،
پاداشی که دریافت کرد این بود که یک بار دیگر به ارزش خود و نقشی که در شرکت داشت پی برد. او خودکار خود را به روی کاغذ گذاشت و نوشتن را متوقف نکرد. وقتی کار نوشتن به پایان رسید، نگاه متفاوتی نسبت به خود پیدا کرد احساس می کرد آدم تازه ای شده است.

حالا شما
وقتی در راه رسیدن به هدفتان ببا بن بست روبه رو می شوید و احساس می کنید امکان پیشروی وجود ندارد قلم خود را بردارید و بدون توقف بنویسید؛ نوشتن تا رسیدن به نتیجه.
اگر احساس کردید اوضاع بر وفق مراد شما نیست و خشمگین هستید؛ راه نجات این است که
بدانید آیا چیزی که در پشت خشم پنهان شده ترس است؟ اجازه دهید نوشتن به شما کمک کند تا به آن ترس برسید.

اگر شرایط ناامید کننده است، و همه ی راه ها را رفته اید _این طور فکر می کنید_ ، اگر میدانید
به کجا می خواهید بروید و راهی برای رسیدن به آنجا ندارید، بهترین پیشنهادی که می توانم
به شما بکنم این است که:
آن صفحه را پر کنید و به نوشتن ادامه دهید. صفحه را پر کنید و
همین طور صفحه بعد را. آن صفحه متعلق به شماست؛ آن را پر کنید و بعد صفحه سوم را.

از قدرت خود و از راه حل هایی که به وجود می آورید شگفت زده خواهید شد. دچار نوعی
تحول فکری خواهید شد و مانع را پشت سر خواهید گذاشت.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
آن سوی آه و ناله چیزی منتظر شماست.
وقتی به جای تسلیم شدن به راه خود ادامه می دهید، ناگهان به منبع جوشانی از انرژی دست می یابید و از اینکه می توانید باز هم پیش بروید غافلگیر می شوید.
این سه واژه کوچک را به خاطر بیاورید: به نوشتن ادامه دهید، بهترین چیزها در بیشتر مواقع درست پس از جایی است که فکر می کنید روش ها و راه حل هایتان تمام شده است.

آه و ناله ها تقریبا بلافاصله و پیش از اینکه متوجه شوید، تبدیل به " گمان می کنم بتوانم..." و سپس، به شکلی نامحسوس، به " امروز باید انجام شود " تبدیل می شوند.

پیش بروید، به نوشتن ادامه دهید، تا زمانی که " جرقه "زده شود. و وقتی "جرقه " زده شد راهی در برابرتان گشوده می شود که آسمان ابری را تبدیل به " روز آفتابی " می کند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
فصل 7

ساده کرده کار: فهرست کردن


برای بیان یک هدف لازم نیست صفحات زیادی نوشته شود؛ فهرستی کوتاه و ساده از موارد، و
تا حد ممکن مشخص، به اندازه توضیحی کامل، مسلما گویای نیات و مقاصد شماست و چه
بسا از آن قدرتمندتر باشد.

دوست من سیدنی در مدت زمان به خصوصی از زندگی خود، از فهرست کردن برای درک یک موقعیت سردرگم کننده استفاده کرد.


داستان سیدنی

سال سختی برای سیدنی بود. و زمانی که فهمید مجبور است و باید نقل مکان کند این موضوع
زندگی اش را پیچیده تر کرده بود. راه حل او استفاده از یک فهرست ساده بود. فهرستی که
نشان می داد در مکان جدید چه چیزهایی برای زندگی او ضروری است.

زمانی که برای دیدن سیدنی در خانه جدیدش رفته بودم، از خیابان شلوغی گذشتم، به درون
بن بستی ساکت پیچیدم از دیدن وسعت دید آسمان که خانه ها را احاطه کرده بود شگفت زده شدم. سیدنی در خانه ی وسطی زندگی می کرد و بهترین بخش منظره را در اختیار داشت.

زمانی که در زدم خودش در را باز کرد و از من به گرمی استقبال کرد. همه چیز خانه اش شیک بود، چشم انداز آب، و خطی از یک معماری تمیز، سقف های قوسی؛ از هر جهت راحت و مجلل بود، درست مانند خود سیدنی؛ کاملا برازنده بود.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
سیدنی پرستاری دوره دیده است، که به حرفه نویسندگی روی آورده و در ضمن برگزار کننده کلاس کارگاهی در زمینه ارتباطات است. اولین کتابش به نام وضعیت قرمز درباره حرفه
پزشکی است که بر اساس تجربیات شخصی او –بیشتر از هفده سال کار در بخش اورژانس و مراقبت از بیماران قلبی- نوشته شده است.

از اینکه سیدنی را آرام و خونسرد می دیدم خوشحال بودم. برایم چای و بیسکویت آورد.
جلوتر رفتم و وارد اتاق نشیمن شدم که فرش بسیار شیکی داشت و روی مبل راحتی نشستم. هر دو لحظه ای در سکوت نشستیم و افکار خود را جمع کردیم. حس غریبی ما را احاطه کرده بود. به نظر می رسید چشم انداز بسیار زیبای آب قدرت و آرامدش خود را مستقیما به درون اتاق نشیمن منتقل می کند.

او در حالی که فنجان چای را پایین می گذاشت با لطافت گفت »من به تازگی 12 ماه دلخراش زندگی ام را سپری کردم. هرگز تا این حد از تمام شدن یک سال خوشحال نشده بودم.«
دوره ای که سیدنی را از آن صحبت می کرد شروع خوبی داشدت، که به دلیل چاپ کتاب
وضعیت قرمز بود. اما شادی و شعف سیدنی به دلیل چاپ اولین کتابش به دلیل بدقولی ناشر در انجام تبلیغاتی که قول داده بود فروکش کرد. سیدنی تبلیغات کتاب را شخصا به دست گرفت، جلسه امضای کتاب ترتیب داد، نامه فرستاد و با رسانه ها تماس گرفت. آدرس 2500 گیرنده را به صورت دستی روی کارت پستال های تبلیغاتی نوشت و یک یادداشت شخصی
نیز به هر کدام اضافه کرد.
کوشش های او نتیجه داد. کتاب وضعیت قرمز مورد توجه قرار گرفت و فروش خوبی داشت .
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
سپس سیدنی دریافت که ناشر در دو بخش علائم ورشکستگی کرده چون کتاب او پول ساز شده بود ناشر حاضر نبود قرارداد را لغو کند.

_ هنوز هیچ پولی بابت حق التالیف دریافت نکرده بودم و آنها 18000 دلار به من بدهکار
بودند، بیست و چهار ساعت طول کشید تا پس از این ضربه به خودم بیایم و با یک وکیل
تماس بگیرم.

ده روز پس از شنیدن آن خبر درباره ی ناشر، سیدنی با یک تلفن شوکه شد. خاله اش تماس
گرفت و گفت مادرش در اثر سکته ی مغزی جان خود را از دست داده است. سیدنی آخرین
بار شش ماه پیش مادرش را دیده بود، آن هم در مراسم تدفین مادربزرگش که وابستگی زیادی به او داشت.

_در کمتر از یک سال مادربزرگ و مادرم را از دست داده بودم و سپس خواهرم به جای خیلی
دور از من نقل مکان کرد. خلا عمیقی در زندگی ام وجود آمده بود.

ماجرای ناشر بدتر شد. سه تا چهار هفته پس از فوت مادرش، ناشر نوع ورشکستگی خود را
به هفت بخش تبدیل کرد. با دو بخش قبلی سیدنی ممکن بود بخشی از حدق التالیف خود را
دریافت کند، اما حالا ، او نمی خواست کوچک ترین چیزی را پس بگیرد. همچنین، سیدنی
چند هزار دلار هم بابت دستمزد وکیل بدهکار شده بود.

_نه تنها از سه سال کار خودم یک سنت هم دریافت نکرده بودم ،بلکه هزینه هم باید از جیب
می کردم .
 
بالا