به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
بنابراین، چهل و پنج واحدی که در آوینیون گذراند پایه ی حقوقی او را یک پله با برد.
یانین به عنوان بخشی از فرصت مطالعاتی، یک نمایش اسلاید و یک سخنرانی برای مدارس آماده کرد و از آن به عنوان ابزاری برای پیشرفت کلاس سفر خود استفاده کرد.

در ادامه، یانین چنان مجذوب مطالعات خود در زمینه ی فرانسه قرن پانزدهم شد که تصمیم
گرفت رمانی بر اساس زندگی ژاندارک و شاعر هم عصر او کریستین دپیزان بنویسد.

بخش های تخیلی داستان با اشعار واقعی کریستین و نیز توصیفات دقیق تاریخ از دسیسه های سیاسی و رسوم دروان قرون وسطی در هم آمیخته شده است. دیدار از مکان های تاریخی سبب شد یانین راحت تر بتواند آنها را با جزییات کامل توصیف کند و احساس قوی تری از
آنها داشته تا درباره شان بنویسد.

این کتاب بخشی از یک رمان سه قسمتی درباره ی تاریخ قرون وسطی در فرانسه است که یانین در حال نوشتن آن است.
می بینید چطور یک اتفاق به اتفاق بعدی منجر می شود و چطور دری باز موجب باز شدن
درهای باز بیشتری می شود و به کشف دنیاهای تازه تری در پشت آنها منجر می شود؟

درخواست یانین برای مرخصی بدون حقوق نوعی دل به دریا زدن و تیری در خاموشی بود. و
ببینید چه اتفاقی می افتد. او نه تنها شغلش را نگه داشت، بلکه آن را برای دو سال تکمین کرد و حقوق اش را نیز افزایش داد. او معلم زبان فرانسه شد و ده بار دیگر به فرانسه سفر کرد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
او بر اساس مطالعات خود زمانی تاریخی نوشت و حالا بیشتر از ده سال است که در کلاس های
آموزش سفر، درس می دهد.

تأثیری که آن سفر بر زندگی اش گذاشت ارزش غلبه کردن بر ترس اولیه را داشت.چرا درباره ترس ها باید نوشت من از یانین پرسیدم چرا فکر می کند نوشتن درباره ترس هایش از رفتن به اروپا، تاثیر مثبت داشت.

او توضیح داد که نوشتن درباره ترس ها، دید منفی و اضطراب را از درون انسان خارج میکند.
زیرا ترس تنها چیزی را که در آنجا پدید می آورد سوءهاضمه است. جمله ای از دفتر او این اصل را به شکلی معجزه آسا بیان می کند.

نوشتن راه خوبی است برای اینکه واکنش های عاطفی منفی خود را به زور در قالب کلمات
بریزید و از دلشوره جلوگیری نمایید.

تفاوت در سبک نوشته ها مربوط به چیست؟

_ من مأیوس شده بودم و اگر اقدام به نوشتن نمی کردم هرگز برای مرخصی بدون حقوق تقاضا نمی دادم –و من هرگز تا یک میلیون سال دیگر هم به فکر نمی کردم که فرصت مطالعاتی بگیرم! –اگر نمی نوشتم شهامت لازم برای رها کردن کارم را نداشتم.


_ هر بار که دفتر یادداشت را باز می کردم به عقب باز می گشتم و آن جمله باز هم همان جا بود


زندگی کن و به سفرهای بین الملل برو
. این عبارت همیشه زنده بود و چون که آنجا روی صفحه نوشته شده بود .
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
_ در حالی که برنامه ریزی می کردم و دوباره مأیوس می شدم درباره اش می نوشتم و به علت آن ناامیدی اشاره می کردم.

یانین هر بار که احساسات منفی بر او غالب می شد به سراغ دفتر یادداشت هایش می رفت و
نوشتن سبب می شد به یاد بیاورد که سفر چه لذت هایی دارد.

_ بنابراین درباره ی خوشی ها نوشتم. تنها به این دلیل که هیچ پولی نداشتم و می خواستم کدارم را رها کنم. و این بی پولی نباید موجب می شد که آن کار را نکنم.


برای خیلی ها یکی از این دو عامل کافی بود تا از فکر خود منصرف شوند، اما برای یانین نه.
او با نوشتن درباره ترس های خود توانست بر آنها غلبه کند.
درسی که باید گرفت این است که اجازه بدهیم نوشتن " مکانی برای نگه داری نگرانی ها" باشد.


اگر ترس هایتان را به خوبی رؤیاهای خود بنویسید راهی را در برابر خود باز می کنید و اتفاقاتی می افتد که از ناهمواری آن مسیر قدری می کاهد.


حالا شما

1)وقتی اهداف اصلی زندگی خود را در انتهای فصل اول نوشتید، آیا احساس کردید که ترس
ها و نگرانی ها بی درنگ به محدوده ی شما نفوذ کردند؟ یک شاخص برای شما وجود دارد؛
آنها را درون ذهن خود رها نکنید؛ آنها را بنویسید.

نوشتن باعث جدا شدن رؤیا از ترس می شود؛ نوشتن درباره اضطراب، آن را تبدیل به وجودی
بیرون از هدف شما می کند. برنامه ی یانین برای رفتن به اروپا و بی پولی او می توانستند با هم زندگی کنند .
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
آرزوی درس خواندن در خارج و نگرانی بابت از دست دادن دوستان، در کنار یکدیگر قرار می گیرد. نوشتن درباره نگرانی ها، سبب شد تبدیل به اموری واقعی شوند.

حقیقتی که در یک دست دارید، لزوما نباید رویایی را که در دست دیگر شماست نفی کند. ترس های خود را به روی کاغذ بیاورید، تا تاثیر دلشوره آور آنها از بین برود.

2)عکس آدمی را در حال داد زدن در یک مجله پیدا کنید. مثال کسی که در یک راهپیمایی اعتراض آمیز شرکت کرده یا در میان صف اعتصاب کنندگان است.

یا یکی از صاحبان قدرت با چهره ای بدجنس، دست ها به کمر، حق به جانب، از خود راضی و متکبر. این تصویر را روی "صفحه ی ترس های " خود بچسبانید.

با شتاب رشته ای از گلایه ها، قضاوت های عجولانه ، سرزنش های خصمانه، نق زدن ها و تحقیرهای ناجوانمردانه را بنویسید. از ضمیر دوم شخص استفاده کنید و لحنی سرزنش آمیز داشته باشید.

_ به اندازه کافی خوب نیستی.
هرگز موفق نمی شوی.

پول زیاد داشتن از نظر اخلاقی اشتباه است.

شهرت خطرناک است.

به اندازه کافی استعداد نداری.

از حقوقت کم می شود.

وجهه ی خود را از دست می دهی .
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
شکست می خوری.


حالا عکس کسی را پیدا کنید که شاد است.
دست های خود را با برده، پذیرای زندگی و شادمانی
است. و با و پایین می پرد- _بله_ یک چهره مثبت!


–مثال ممکن است کسی که مشت خود را به علامت قدرت گره کرده و خیلی خوشحال است یا کسی که لبخند پیروزمندانه ای در المپیک می زند. این _ صفحه ی هورای _ شماست.

تمام جملات _صفحه ی ترس ها_ را یکی یکی به جملات اول شخص در زمان حال تبدیل کنید.

_ من بهترینم.

من موفقم.

حقوق من به سرعت در حال زیاد شدن است.

من متخصص پرطرفدار و مورد تشویق همکارانم هستم.

آدم ترسویی نیستم! حواسم جمع است.

چیزی که ارائه می کنم منحصر به فرد است.

از زمان عاقلانه و به خوبی استفاده می کنم.

وقتی از تعادل خارج می شوم راه بازگشت را پیدا می کنم.

خانواده و دوستانم از موفقیت من احساس غرور می کنند.

من ثروتمند و مشهورم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
نوشتن درباره ترس ها سبب می شود تسلط و نفوذ خود را بر شما از دست بدهند؛ نوشتن مطالبی مقایر با ترس های شما و نوشتن جمله ای نه فقط متضاد با ترس بلکه چیزی حتی جذاب تر از آن _ به شما قدرت و نیروی فکر کردن به شیوه ای متفاوت را می دهد و سبب می شود به جواب هایی برسید که به جای محدود کننده بودن، جهان بینی شما را بازتر میکنند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
فصل 6

دستیابی به آزادی:


نوشتن تا رسیدن به نتیجه
در یک روز آفتابی که ابری در آسمان نبود و آفتاب چون الماس در هوا می درخشید، آب در ساحل براکت و کوه های المپیک در امتداد تنگه چندان شفاف دیده می شوند که گویی بستنی های میوه ای هستند.

از آن روزهایی بود که قایق ها اینجا و آنجا روی آب شناور بودند چرا که همه می خواستند از آسمان آبی، نسیم ملایم و دریای آرام لذت ببرند.

ولی برادر من که قهرمان مسابقات سه گانه است نظر دیگری داشت.

او با خوشحالی اعلام کرد :

_یک روز عالی برای دویدن!


از مدتی پیش قول داده بود دو خواهرش را با خود بیرون ببرد و یکی دو تکنیک دویدن را یادمان بدهد. این روز برای این کار مناسب بود.

کفش هایمان را پوشیدیم و با هم از خانه بیرون آمد تا در پیاده رو بدویم. ابتدا کنار ما و با سرعت کم می دوید. سپس به سرعتش افزود. به زودی مثل سرجوخه های آموزشی که به یک جوخه تازه سرباز شلخته و بی نظم درس نظم می دهند سرمان فریاد می کشید.

با اشاره به فولکس واگنی که دو بلوک پایین تر پارک شده بود فریاد زد :

_آن فولکس واگن را می بینید؟ آن برای شماست؛ به سمتش بدوید، به سمتش بدوید!
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
سمت فولکس واگن دویدیم. کاملا متمرکز، مصمم، به سمت ماشین پارک شده دویدیم و
دویدیم.

اما زمانی که به فولکس قرمز نزدیک شدیم، پیش از اینکه باشیم، گلگیر ماشین را لمس کرده و کار خود را تمام شده فرض کردیم، او هدف را تغییر داد.

_ فولکس واگن را فراموش کنید! آن تپه را می بینید؟ آن تپه متعلق به شماست. به سمتش
بدوید. برو، برو، برو!


هدف بعدی تپه بود، تپه، پیش به سوی تپه. پس از رسیدن به تپه، یک بار دیگر مقصد تغییر کرد. به دویدن ادامه دادیم. او نیز هر بار هدف جدیدی را تعیین می کرد؛ حتی نقطه ای در دوردست.

در پایان آن صبح آماده بودیم برادرمان را بکشیم! اما پذیرفتیم که هر چه پیش می رفتیم کار
آسان تر می شد؛ هرگز در زندگی مان به اندازه آن روز ندویده بودیم.

زمانی که گیر می کنم و نمی دانم برای رسیدن به رؤیاهایم چه باید بکشم، از روشی استفاده می کنم که نام آن را " نوشتن تا رسیدن به نتیجه " می نامم.

روش برادرم تغییر دادن دائم اهداف در آن روز، برای من تبدیل به استعاره ای برای نوشتن و نوشتن شده است، پیمودن مسیری هر چه بیشتر تا زمانی که به جواب برسی.

اول کفش های خیالی خودم را می پوشم و چیزهایی می نویسم، هر چیزی که به ذهنم می رسد، هدف این است که قلم به حرکت دربیاید و کلمات را بنویسم. حتی اگر چیزی که
مینویسم این باشد:
_نمی دانم چه بنویسم.


وقتی به انتهای صفحه اول می رسم سرعتم کم میشود خودم را وا می دارم که به انتهای صفحه بعد بروم .
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
به خودم می گویم: آن صفحه به تو تعلق دارد، پرش کن، پرش کن. به نوشتن ادامه بده.


در "تای چی " این تمرین را _گسترش چی_ می نامند، یعنی زمانی که تلاش می کنید حواس
خود را به روی چیزی فراتر از هدف اولیه متمرکز کنید، چیزی را انجام می دهید که فکر میکردید فراتر از توانایی شماست.
به همین ترتیب است که استادان هنرهای رزمی می توانند تنه درخت را با دست خود خرد کنند.

با متمرکز کردن انرژی های خود روی چیزی فراتر از تنه ی درخت.


تصاحب کردن فولکس واگن و بعد تپه –پرکردن یک صفحه و آنگاه صفحه بعد و صفحه بعد- کانون تمرکز را گسترش می دهد. و در عین حال پیشرفت شما را اندازه می گیرد.

این کار سبب می شود به بالاتر از محدودیت های خود خواسته بروید، فراتر از آنچه فکر میکردید
ممکن است.


غرولند خوب

در کتاب نوشتن در هر دو سوی مغز نوعی از بیان روش ها را توصیه کرده ام که آن را تندنویسی می نامم.
تندنویسی یعنی به سرعت نوشتن بدون توقف برای فکر کردن، ویرایش، تنظیم، یا نقد کردن.

از تندنویسی زمانی استفاده نمایید که می خواهید صفحه را پر کنید. راه خود را به زور از میان موضوعات باز کرده و آن صدای درونی را که هر واژه شما را به نقد میکشد ریشه کن کنید. هر چه در فکرتان است بنویسید. حقیقت را بگویید. هیچ ایرادی ندارد
اگر خواستید می توانید صفحات را با خشم و فریاد بسوزانید، این فکر خوبی است.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
در زبان "یدیش ( زبان رایج مردم آلمان ، لهستان و روسیه ) به آن، "کوچینگ" می گویند که منظور از آن شکایتی است که تا حد یک فرم هنری شکل می گیرد.

با بیرون ریختن احساسات خوبی پیدا می کنید. کوچینگ قابلیت درمانی دارد. مغزتان هدیه ای برای شما کنار گذاشته است؛ هدیه ای برای پشتکار شما. من آن را " نوشتن تا رسیدن نتیجه " می نامم. زیرا در عین نداشتن تمایل به ادامه نوشتن ادامه می دهید، ناله و
شکایت سبب کنار رفتن لایه ها می شود و به ناگریز به یک راه حل و یک برنامه عملی میرسید.

شاید وقتی یک هدف در ظاهر با مانع می شود از کوره در می روید یا از موقعیتی که از کنترل شما خارج شده ناراحت می شوید. علت خشم گاهی اوقات ترس است. نوشتن تا رسیدن به راه حل پرده از این ترس بر می دارد و آنگاه به جواب می رسید، حالا چه خواهد شد؟

پس از این به کجا می رسم؟

داستان نان نمونه ای خوبی از نوشتن تا رسیدن به راه حل است. او مشکلی را که به نظر
غیرممکن می رسید، از پیش پا برداشت و آن را به اتفاق خوب بدل کرد.


داستان نان

من و نان در گروه کر کلیسا با هم آواز می خواندیم. ما با هم در دوره ای شرکت کرده ایم که به مطالعه متون هندو از قرن پنجم پیش از میلاد ، بهاگاوادگیتا
، می پرداخت. بهاگاوادگیتا بر
 
بالا