به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
چقدر دوست دارم زندگی ام را با تو شریک شوم و همسرت باشم.
خدای من، کاری کن تا من و او هر چه زودتر در کنار هم باشیم.

آمین


"حذف کردن کارهای به درد نخور"


تد و گلوریا در ماه فوریه با هم ازدواج کردند. یعنی یازده ماه پس از آشنایی شان.
این اتفاق آنقدر خوب و رؤیایی بود که تقریبا نمی شد باورش کرد، اما گلوریا فهمید که برای رسیدن به اینجا زحمت زیادی کشیده و شایستگی این زندگی را دارد.

در روند نوشتن و تجسم کردن، همواره نوعی تسلیم شدن، نوعی کار کردن روی چیزهایی وجود دارد که شما را از رسیدن به آرزوی خود باز می دارد.
فقط نوشتن نیست،
نوعی مسیر موازی نیز وجود دارد، کارهایی که باید انجام داد.


گلوریا از بینش کافی برخوردار بود که بداند آنچه بیرون از ما اتفاق می افتد ، یا نمی افتد .
بیشتر اوقات بازتاب فعالیت های درونی ماست.

_روح همسر عزیزم،

این اواخر کار من خالص شدن از روح های قدیمی است. پیش از آنکه به آزادی لازم برای با تو بودن دست یابم نیاز دارم که از گذشته فاصله بگیرم.
چیزی که حالا مرا می ترساند این است.
من در برزخ هستم.
جایی میان حالا و آینده.

بزرگترین آمادگی که باید پیدا کنم غلبه بر ترسم است، از عشق ورزیدن به تو در کالبد
جسمانی ات خیلی وحشت دارم.
می بینی که چگونه برای با تو نبودن خودم را بده دردسر میاندازم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
روح من مشتاق تو است و در عین حال از آن وحشت دارم...

پاسخ گلوریا در چشم پوشی و انصراف مداوم بود.

_روح همسر عزیزم،
مدتی است با تو مستقیم صحبت نکرده ام. در این مدت آرزویم را در دستان خداوند سپرده ام تا مستجاب شوند،
همچنان روی تسلیم درونی و اعتمادی کار می کنیم که برای به چالش کشیدن "نه" گفتنم به زندگی و تبدیل آن به یک "آری" لازم است.

بیشتر دعا می خوانم، مراقبه می کنم و فضای بیشتری برای رشد درونی ام فراهم می کنم.

او از این چالش استقبال کرد و همزمان به ناکامی خود اعتراف کرد. روزهایی بود که حتی دوست نداشت از خانه خارج شود.

_خودم را از نگاه های دیگران پنهان کرده ام، روح همسر عزیزم. امروز و دیروز خیلی سخت گذشت.
حس می کنم تو را نخواهم یافت و خواست خدا نیست که همدگیر را ببینیم؛ البته این طور نیست چون از خواست خدا اطلاعی ندارم. فقط می توانم ایمان داشته باشم.

اما امروز احساس کردم دلم می خواهد به هر مردی که از کنارم رد می شود حمله کنم.
وقتی چنین احساسی به من دست می دهد دلم می خواهد مخفی شوم و خودم را از نگاه ها پنهان کنم.

البته درک می کنی که خودم را از تو مخفی نمی کنم. این کار را می کنم چون تو را می خواهم.
دیشب و امروز صبح خیلی احساس تنهایی می کردم و با تمام وجود خواستار حضورت بودم .
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
تو را همین حالا می خواهم اما می دانم که تقاضا کردن فایده ای ندارد.

در حدود یک ماه پیش از ملاقات با تد، گلوریا به بالاترین حدد ناامیدی رسید. او با مردی ملاقات کرد که ته دلش می دانست همان کسی نیست که به دنبالش می گردد.
اما از اینکه با او را*ب*طه برقرار نکرده بود احساس سرخوردگی می کرد.

_در آن لحظه خیلی ناامید بودم. با چند مرد دیگر باید آشنا می شدم تا به آرزویم برسم؟

از خشم فریاد می زدم، چند مرد دیگر؟


اما نوشتن موجب می شد این سرخوردگی مدت های طولانی ادامه پیدا نکند. در واقع بیست دقیقه‌ای طول می کشید تا او به حال عادی برگردد.

_ مانند کابوس بود. وحشتناک بود و گریه می کردم، و به نظرم می رسید در اعماق یأس دست و پا می زنم. اما لحظه ای بعد ایمانم را دوباره به دست می آوردم.

همیشه به جایی بر می گشتم که دوباره بگویم، "این امکان پذیر است."
و سپس برمی گشتم و بیشتر می نوشتم.


_ روح همسر عزیزم،
ته قلبم می دانم که به عشق، دوستی – و در حالی که منتظرت هستم – به شکیبایی نیاز دارم.
خواهش می کنم زودتر به خانه بیا.


آرزوی روز تولد

پس از یک سال نامه نوشتن، گلوریا تاریخ نهایی را در شب سال نو اعلام کرد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
_ روح همسر عزیزم :


برای ما سال مهمی است. انتظار دارم تا روز تولد چهل سالگی ام در کنار هم باشیم.
از خداوند خواسته ام تا این آرزوی روز تولدم را برآورده کند. به خودم ایمان دارم که زمان ما رسیده.

برای دیدنت آماده ام. تقاضا کردن بی فایده است. اعتقاد است که ما را به هم می رساند.
با آرامش منتظرت هستم. می خواهم زندگی ام را بگذارنم، آماده ام و می دانم که تو زوتر از من نمایان می شوی.
پس خواهش می کنم به خانه پیش من بیا و اجازه بده زندگی مشترکمان را آغاز کنیم.
بله، در چهل سالگی ام. تا روز تولدم، خواهش می کنم.
من عاشق هر آنچه که خواهشم داشت هستم، روح همسرم، منتظر زندگی مشترکمان هستم.


سپس، یک هفته پیش از تولدش، به خود جرات داد و برای اولین بار عنوان شوهر را نیز به ابتدای نامه ی خود افزود.


_ روح همسر و شوهر عزیزم :

اعتقاد دارم به زودی به هم خواهیم رسید. سال هاست که خودم را برای آمدنت آماده می کنم.

و آشکار او را به جشن خود دعوت می کند و تاریخ و زمان و مکان را به اطلاعش می رساند:

_خیلی دلم می خواهد برای جشن روز تولدم، شنبه آینده، 9 آوریل، ساعت هشت شب اینجا باشی.



او نیامد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
در ظاهر گلوریا به آمادگی و صبر بیشتری نیاز داشت.

نامه های بعدی او این واقعیت است که
نیامدن او به این معنا نیست که به هیچ وجه نخواهد آمد. بلکه مدت بیشتری طول می کشید.

_ من دعا می کنم که آماده شدن تو برای بودن با من و آماده شدن من برای بودن با تو به زودی با هم مصادف شود.

آمین


کامل بودن




در فلسفه چینی فنگ شویی، هماهنگی محیط اطراف ما منعکس کننده تعادل درونی ماست.

گلوریا آماده می شود برای ملاقات با تد، دریافت که در حال گسترش محل کار و زندگی خود می باشد.
او آگاهانه تصمیم گیرفت زندگی تمام و کمالی داشته باشد اگر ازدواج کند و اگر چه نکند.

_ حالا با این حال، درست است در آرزوی ازدواج بودم، اما باید از خودم می پرسیدم اگر هیچ وقت ازدواج نکنم چه اتفاقی می افتد؟

گلوریا در یک جنبش قابل توجه و قدرتمند، به این نتیجه رسید که برای داشتن ظروف چینی زیبا ، لازم نیست حتما ازدواج کرده باشد، بنابراین شروع به گردآوری ظروف رویال دالتون و جایگاهی را برای چیدمان آنها فراهم کرد.
سپس به جای اینکه همیشه در مناسبت های فامیلی مهمان باشد شروع کند به دعوت از دیگران برای میهمانی شام روزهای تعطیل.

از تسلیم شدن خیلی دور بود، بلکه می خواست زندگی مجللی داشته باشد.

و در حالی که هر
یک از این اقدامات تعالی بخش را انجام می داد آنها را با نامزد خود در میان می گذاشت.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
_ دارم خودم را می شناسم. عشقم، نیازم و آرزوهایم همگی درست در حد کمال قرار دارند.

اخلاقم دارد بهتر می شود و باید بیایی و کارهای آبرنگم را ببینی؛ دارم تا جایی که می توانم خوب زندگی می کنم و آمدن تو را انتظار می کشم و وظایف تازه ام را به عنوان همسر تو یاد بگیرم.

می خواهم زنی باشم که تو دوست داری، یا حداقل زنی که خودم می خواهم برای تو باشم.
دارم یاد می گیرم با خودم زندگی کنم تا بتوانم با تو زندگی کنم.
آیا می شود به زودی در کنار هم باشیم؟

دوستت دارم.


گلوریا در حال آمده شدن برای نامزدش بود، می دانست که برای خودش هم خوب است.
بیشتر مواقع به تو گفته ام که داشتم خود را برای اینکه با هم باشیم آماده می کردم. نیاز دارم پیش از اینکه بتوانیم با هم باشیم، استقلال‌ و اشتیاقم به زندگی را دوباره احساس کنم.

در سالی که گذشت، نکاتی یاد گرفتم که برای با هم بودنمان اهمیت حیاتی دارد. درسی که آموختم این است که بدانم اگر تا سال ها به هم نرسیم باز هم خوب خواهم بود.
بقای من بسته به این نیست که با هم باشیم بلکه با هم بودن ما یک جایزه و یک پاداش زندگی است.
یک چیز ویژه و عالی.
می تواند متفاوت باشد .


گلوریا سرگرم خریدن ظروف چینی، نقاشی های آبرنگ و چیزهایی برای دکور بود. او
قدرتمند بود، شغلی پر درآمد و دوستان زیادی داشت، به مسافرت می رفت، همچنان از نوشتن به عنوان کشف کردن کردن و رشد نمودن استفاده می کرد.

چه مساله ای در زندگی او وجود داشت که مانع از آمدن شوهر آینده اش می شد؟
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
در حقیقت، فکر اختلافات زناشویی گلوریا را به وحشت می انداخت.
وقتی به زندگی های زناشویی اطراف خود و جنگ و دعوای زن و شوهرها نگاه می کرد شور عشق، جای خود را به بی حوصلگی و افسردگی می داد.

_ روح همسر و شوهر عزیزم :


مخالفت من هنوز هم به ازدواج های بدد، غم و اندوه و افرادی که طلاق می گیرند و
ناسازگاری و نارضایتی دائم برخی از دوستان متاهل فکر می کنم و نمی توانم حواسم را روی نمونه مثبت تمرکز کنم.

آره، اگر حقیقت را بخواهید اصلا دوست ندارم جای کسانی باشم که زندگی زناشویی دشواری دارند و آرزوی تغییر آن را ندارم...


او هر چه بیشتر درباره ترس خود نوشت، بیشتر می فهمید که این ترس مانع از تجربه کردن عشق و صمیمیتی می شد که در آرزوی آن بود.

آنچه ما را از هم دور نگه داشته ترس من است .
ترس از اینکه با هم دعوا کنیم اعصاب
یکدیگر را خرد کنیم، و از زندگی آن طور که باید و شاید لذت نبریم اما در نهایت ترس من از مسؤولیت کاری و نفرت و در ازدواج است.

من ازدواج هایی را که به نظر از همه دشوارتر میرسند نمونه ای می دیدم از آن چیزی که در آینده نصیبم می شد.

او از روح همسرش صادقانه می پرسد:

آیا ممکن است برای من متفاوت باشد؟
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
با شک شروع کرد به جستجو در اینکه نگاهش به روابط چگونه او را از دیگران متمایز میکند:

من اهمیت زیادی برای عشق و کار کردن روی را*ب*طه قائلم.
.... من به مسیر شخصی ام برای رسیدن به حقیقت و صداقت که خیلی ها وارد روابط خود نمی کنند، معتقدم در اینجاست که می توانم امیدوار باشم.

تعهدم به عشق و تعهدم به حقیقت.
در اینجاهاست که می توان را*ب*طه ی من از روابط " بد" را متفاوت شمرد.


گردش با دوستان و اعضای خانواده سبب شد چشم او به شکلی باز شود. گلوریا این صحنه را به گونه ای ناراحت کننده برای محبوب خود وصف می کند. و معانی آن را برای وی توصیف می کند:

امروز را با تعدادی از اعضای خانواده گذرانم که بچه های زیادی دارند. وقتی واقعیت زندگی مردم را دیدم دلگرم شدم.
نه آن تصویر ایده عالی از بچه های بی نقص، والدین بی نقص، یا زوج های بی نقص.

تنها مردم، دوستانم، که درگیر دوست داشتن هستند، بپذیرند و در دنیای
خداوند باشند. این وجه این پذیرش است که می خواهم وارد زندگی زناشویی مان کنم.
من تمایل دارم در کنار تو باشم تا زندگی مشترک خود را آغاز کنیم. در هفته های اخیر برخی برداشت های نادرست را پاک می کنم.
مخصوصا این اعتقادم را که هیچ ازدواجی نمی تواند موفق و رضایت بخش باشد.
همین عقیده است که امروز بارها و بارها آن را به چالش می کشم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
تجسم لحظه ملاقات


گلوریا همچنان در نوشته های خود ادامه داد به تجسم کردن ظاهر شوهرش و حتی چگونگی ملاقات شان ممکن است ملاقات ما یکی از اتفاقات عادی زندگی روزمره من باشد. ما همدیگر را می بینیم و می دانیم که با هم خواهیم بود. کار خدا تقریباً بلافاصله آشکار خواهد شد. شادی و تحرکی که به دنبال آن خواهد آمد نعمت های بی پایان خدا را پیش از پیش بر ما نازل خواهد کرد...

خودش را تجسم کرد که وارد اتاقی می شود و برای اولین بار با او ملاقات می کند.


_روح همسر عزیزم:

تو می نشینی و با کسی درباره یک ایده ی جدید و هیجان انگیز گفت و گو می کنی، تو مرا خواهی شناخت. با هم حرف می زنیم و در یک چشم به هم زدن دوستی مان شروع می شود.

احساس می کنی که شیفته هم شده ایم.
تو را از روی چهره و چشم هایت به جا می آورم.
در چشم هایت نوری هست و لذتی، و نگاهی طنزآمیز نسبت به زندگی، و نوعی بصیرت...

آخرین تصویر او به قدری مطمئن و دل گرم کننده است که گویی حقیقتی مسلم را بیان میکند.

زندگی زناشویی ما با هر یک از وظایف خانوادگی مان مخلوط می شود و زندگی مشترکمان را آغاز می کنیم.
زندگی هر آنچه را که به ما هدیه می دهد می پذیریم. و مصمم برای عشق ورزیدن و زندگی کردن. با وجود این تعهد همه چیز آسان خواهد شد .
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
لحظه ای تردید خواهد بود و سپس یک "بله" پر شور.

زندگی زناشویی، خانواده، پول -بله
عشق ورزیدن، وظايف زندگی -بله.
دعا، مراقبه، بخشش -بله!

آمین


دو هفته پس از نوشتن آخرین تصورات، گلوریا در یک روز عادی از زندگی خود، پس از کار به اتفاق دوستی که شتاب داشت، به یک کافه رفتند. مردی مو مشکی و میانه اندام در گوشه ای نشسته بود و با دوستان همکارش صحبت می کرد. مرد نگاهی به گلوریا انداخت. توجه گلوریا را به خود جلب کرد، بلند شد، به سوی او گام برداشت، و او را به یک نوشیدنی دعوت کرد.

اولین چیزی که نظر گلوریا را جلب کرد برقی بود که در چشمان مرد وجود داشت.


حالا شما

1)نوشتن توصیف کاملی است از آنچه که می خواهید، راهی است برای بیان اینکه باور دارید
آن چیز دست یافتنی است، و شما آماده به دست آوردن آن هستید. هر چه دقیق تر بنویسید شما آماده ترید.
تجسم دقیق از آنچه دوست دارید بنویسید؛ نه فقط هدف خود را بیان کنید
بلکه بنویسید؛ پس از محقق شدن آن هدف زندگی روزمره شما دقیقا چگونه خواهد بود.

2)اگر شما هم مثل گلوریا می خواهید شریک زندگی خود را بیابید از روش او پیروی کنید و برای محبوب خود نامه بنویسید. بنابراین، می توانید مانند دوست متأهل او، برای بچه های شما هم، پیش از اینکه آنها را باردار شوید، نامه بنویسید. نظر گلوریا را درباره این نامه به یاد داشته باشید :

_کاری که نوشتن این نامه برای من کرد این بود که کمکم کرد احساس کنم تا چه حد می توانند واقعی باشند.

3)وقتی اتفاقات با آن سرعتی که دوست دارید روی نمی دهند، در نوشته های خود بپرسید، چه چیزهای دیگری را باید یاد بگیرم؟ در اینجا چه درسی برای من وجود دارد؟ انتظار کشیدن چه چیزی را به من یاد می دهد؟

اجازه بدهید قلم، پاسخگوی پرسش های شما باشد.
گلوریا کلمات خود را این گونه خلاصه می کند:

_سپس فکر کردم اگر واقعی است پس مسئله فقط زمان است. فقط باید منتظر باشم و خودش اتفاق خواهد افتاد.
 
بالا