mahban
[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بینالملل]
پرسنل مدیریت
مدیریت ارشد
مدیر رسمی تالار
عکاس انجمن
برترین کاربر ماه
ارسالکنندهی برتر ماه
سطح
6
چقدر دوست دارم زندگی ام را با تو شریک شوم و همسرت باشم.
خدای من، کاری کن تا من و او هر چه زودتر در کنار هم باشیم.
آمین
"حذف کردن کارهای به درد نخور"
تد و گلوریا در ماه فوریه با هم ازدواج کردند. یعنی یازده ماه پس از آشنایی شان.
این اتفاق آنقدر خوب و رؤیایی بود که تقریبا نمی شد باورش کرد، اما گلوریا فهمید که برای رسیدن به اینجا زحمت زیادی کشیده و شایستگی این زندگی را دارد.
در روند نوشتن و تجسم کردن، همواره نوعی تسلیم شدن، نوعی کار کردن روی چیزهایی وجود دارد که شما را از رسیدن به آرزوی خود باز می دارد.
فقط نوشتن نیست،
نوعی مسیر موازی نیز وجود دارد، کارهایی که باید انجام داد.
گلوریا از بینش کافی برخوردار بود که بداند آنچه بیرون از ما اتفاق می افتد ، یا نمی افتد .
بیشتر اوقات بازتاب فعالیت های درونی ماست.
_روح همسر عزیزم،
این اواخر کار من خالص شدن از روح های قدیمی است. پیش از آنکه به آزادی لازم برای با تو بودن دست یابم نیاز دارم که از گذشته فاصله بگیرم.
چیزی که حالا مرا می ترساند این است.
من در برزخ هستم.
جایی میان حالا و آینده.
بزرگترین آمادگی که باید پیدا کنم غلبه بر ترسم است، از عشق ورزیدن به تو در کالبد
جسمانی ات خیلی وحشت دارم.
می بینی که چگونه برای با تو نبودن خودم را بده دردسر میاندازم.
خدای من، کاری کن تا من و او هر چه زودتر در کنار هم باشیم.
آمین
"حذف کردن کارهای به درد نخور"
تد و گلوریا در ماه فوریه با هم ازدواج کردند. یعنی یازده ماه پس از آشنایی شان.
این اتفاق آنقدر خوب و رؤیایی بود که تقریبا نمی شد باورش کرد، اما گلوریا فهمید که برای رسیدن به اینجا زحمت زیادی کشیده و شایستگی این زندگی را دارد.
در روند نوشتن و تجسم کردن، همواره نوعی تسلیم شدن، نوعی کار کردن روی چیزهایی وجود دارد که شما را از رسیدن به آرزوی خود باز می دارد.
فقط نوشتن نیست،
نوعی مسیر موازی نیز وجود دارد، کارهایی که باید انجام داد.
گلوریا از بینش کافی برخوردار بود که بداند آنچه بیرون از ما اتفاق می افتد ، یا نمی افتد .
بیشتر اوقات بازتاب فعالیت های درونی ماست.
_روح همسر عزیزم،
این اواخر کار من خالص شدن از روح های قدیمی است. پیش از آنکه به آزادی لازم برای با تو بودن دست یابم نیاز دارم که از گذشته فاصله بگیرم.
چیزی که حالا مرا می ترساند این است.
من در برزخ هستم.
جایی میان حالا و آینده.
بزرگترین آمادگی که باید پیدا کنم غلبه بر ترسم است، از عشق ورزیدن به تو در کالبد
جسمانی ات خیلی وحشت دارم.
می بینی که چگونه برای با تو نبودن خودم را بده دردسر میاندازم.