از ۱۲ سالگی
۱۲ ساله که بودم هنر عروسک بافی رو توی مدرسه یاد گرفتم، همیشه دنبال معلم هنرمون بودم که یادم بده
تو زنگ هنر، زنگ تفریح، سر کلاسای مختلف همیشه قلاب و کاموا دستم بود و میبافتم
بچهها که دیدن چقدر کارم تمیز و قشنگه، ازم میخریدن عروسکها رو
بعد ۱۳ سالگی توی کارگاه خیاطی پدر و مادرم شروع به کار کردم، از مدرسه که برمیگشتم مستقیم میرفتم تو کارگاه و پشت چرخ خیاطی مینشستم
شلوار اسلش مردونه
پیراهن مردونه و بچگونه، از اینا که یقه شکاری داره
ست تیشرت و شلوار پسرونه، ست سویشرت و شلوار پسرونه
و... همه چی دوختم خلاصه، تا شب تو کارگاه بودم... تا ۱۴ سالیگم
نزدیکای ۱۵ سالگیم که برگشتیم شهر خودمون اهواز، یه مدت بیکار بودم
بعدش دوباره تصمیم گرفتم دستم تو جیب خودم باشه
دوباره بلند شدم رفتم سراغ یه کار باحال دیگه
ابریشم بافی روی شال و چادر و شیله (شیله یه جور شال ضخیم مخصوص عرب زبان ها هست)
ابریشم بافی هم یه جور تزیین بود، با نخ ابریشم و منجوق و کریستال و قلاب و...
در کنارش هم استاد آموزش بافتنی شدم تو کارگاه عمه کوچیکم
گهگاهی هم خیاطی میکردم، لباس های زنونه عربی، بهش میگن ماکسی که نمیدونم میدونین چیه یا نه ولی مثل همون دشداشه اما این دیگه برای خانمها بود در طرح و نقشهای مختلف و قشنگ
یه وقتایی هم ماسک میدوختم چون کرونا بود
خلاصه که درآمد عالیای داشتم و حتی برای خودم کلی لباس و وسایل و حتی گوشی تونستم بخرم
بعد نزدیکای ۱۷ سالگیم اومدیم قم، برش و دوخت چادر رو این بار یاد گرفتم و شروع کردم به کار توی یه کارگاه
قبلش هم با مادرم منجوق دوزی میکردم روزای اول
بماند که چه هنرهای دیگه ای هم یاد گرفتم و هنوز برای کسب درآمد از اونها اقدام نکردم
حالا هم کارگاه خیاطی خودمو دارم، طراح سایتهای فروشگاهی و شرکتی و فروم هم هستم، انجمن بوکینو رو هم زدم، همینطور پشتیبان و بازاریاب یه شرکت بزرگ هم هستم، به صورت مجازی
سرگذشت خیلی جالبی داشتم مثل پدرم همه کاره شدم