mahban
[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بینالملل]
پرسنل مدیریت
مدیریت ارشد
مدیر رسمی تالار
عکاس انجمن
برترین کاربر ماه
ارسالکنندهی برتر ماه
سطح
6
تا زمانی که نبخشیم، به تنبیه خود ادامه خواهیم داد. خودویرانگری شکلی از تنبیه خود است؛ چه آگاهانه آن را به وجود آوریم، چه بی آن که بفهمیم یا بخواهیم به سوی آن کشیده شویم. آیا تا کنون این گفته را شنیده اید: «مقصر به دنبال مكافات می گردد؟» چه دوست داشته باشیم، چه نداشته باشیم، احساس گناه ما در بارۀ خلافکاری هایمان در وجدان ما به ثبت می رسد.
بیشتر ما ماهرانه وانمود می کنیم کارهای بدی که انجام می دهیم، اهمیتی ندارند و برای همین است که به تکرار الگوهای بد ادامه می دهیم. اما در حقیقت هر بار که کاری در جهت آزار خود یا دیگران انجام می دهیم، آن را در روانمان به ثبت می رسانیم و شمارش خلاف هایمان را نگه می داریم. سپس رویداد نامبارکی را به سوی خود جذب می کنیم تا بلکه بدرفتاری ما را جبران نماید و خود را از احساس گناه و خجالت آسوده سازیم.
ماجرایی برای دوستم که متخصص هیپنوتیسم است، روی داد که این وضعیت را به خوبی شرح می دهد.
استفانی با مراجعه کننده ای کار می کرد که می دانست به کارهای غیر قانونی مشغول است. در پایان جلسه آن مرد یکصد و پنجاه دلار از دسته اسکناس های خود بیرون کشید، چشم در چشم دوست من دوخت و گفت : «می دانم که این پول کثیف را می گیری!» این زن با وجود آن که احساس دل به هم خوردگی می کرد، در حالتی خلسه مانند پول را گرفت و سپس محل کار خود را ترک کرد و به دیدار دوستی رفت.
چند ساعت بعد، وقتی از منزل دوست خود بیرون آمد، اتومبیلش را پیدا نکرد. او فکر کرد اتومبیلش را دزدیده اند و به شدت ترسید. پس از چند دقیقه ترس و لرز، سرانجام دوستش او را متقاعد کرد که اتومبیل را در جای ممنوعی پارک کرده است و به احتمال زیاد آن را با جرثقیل به پارکینگ پلیس منتقل کرده اند.
استفانی ناراحت از دوست خود درخواست کمک کرد. در مسیر رفتن به پارکینگ، ناگهان این زن متوجه شد پولی که باید برای پس گرفتن اتومبیل خود بدهد، احتمالا برابر با پول «کثیفی» است که گرفته بود و درست همین طور شد. هزینه انتقال اتومبیل به پارکینگ، به علاوه جريمه توقف در محل ممنوع، درست برابر پولی بود که استفانی از مشتری خود دریافت کرده بود.
دوستم به من گفت که در واقع خیالش راحت شده بود، زیرا از آغاز از گرفتن آن پول راضی نبود و با جریمه ای که در جهان بیرون پرداخته، بار «جرم» او سبک شده بود
بیشتر ما ماهرانه وانمود می کنیم کارهای بدی که انجام می دهیم، اهمیتی ندارند و برای همین است که به تکرار الگوهای بد ادامه می دهیم. اما در حقیقت هر بار که کاری در جهت آزار خود یا دیگران انجام می دهیم، آن را در روانمان به ثبت می رسانیم و شمارش خلاف هایمان را نگه می داریم. سپس رویداد نامبارکی را به سوی خود جذب می کنیم تا بلکه بدرفتاری ما را جبران نماید و خود را از احساس گناه و خجالت آسوده سازیم.
ماجرایی برای دوستم که متخصص هیپنوتیسم است، روی داد که این وضعیت را به خوبی شرح می دهد.
استفانی با مراجعه کننده ای کار می کرد که می دانست به کارهای غیر قانونی مشغول است. در پایان جلسه آن مرد یکصد و پنجاه دلار از دسته اسکناس های خود بیرون کشید، چشم در چشم دوست من دوخت و گفت : «می دانم که این پول کثیف را می گیری!» این زن با وجود آن که احساس دل به هم خوردگی می کرد، در حالتی خلسه مانند پول را گرفت و سپس محل کار خود را ترک کرد و به دیدار دوستی رفت.
چند ساعت بعد، وقتی از منزل دوست خود بیرون آمد، اتومبیلش را پیدا نکرد. او فکر کرد اتومبیلش را دزدیده اند و به شدت ترسید. پس از چند دقیقه ترس و لرز، سرانجام دوستش او را متقاعد کرد که اتومبیل را در جای ممنوعی پارک کرده است و به احتمال زیاد آن را با جرثقیل به پارکینگ پلیس منتقل کرده اند.
استفانی ناراحت از دوست خود درخواست کمک کرد. در مسیر رفتن به پارکینگ، ناگهان این زن متوجه شد پولی که باید برای پس گرفتن اتومبیل خود بدهد، احتمالا برابر با پول «کثیفی» است که گرفته بود و درست همین طور شد. هزینه انتقال اتومبیل به پارکینگ، به علاوه جريمه توقف در محل ممنوع، درست برابر پولی بود که استفانی از مشتری خود دریافت کرده بود.
دوستم به من گفت که در واقع خیالش راحت شده بود، زیرا از آغاز از گرفتن آن پول راضی نبود و با جریمه ای که در جهان بیرون پرداخته، بار «جرم» او سبک شده بود