«ويژگیهای يک نثر خوب داستانی»
انتخاب صحيح و دقيق كلمات:
در ادبيات تنها وسيله انتقال فكر و احساس كلمات هستند. نويسنده اگر مسلط بر زبان باشد، در به كار گيري هر كلمـه، تركيـب، تعبير، تشبيه، حرف اضافه و حتي هر علامت نگارشي در متن خود منظور خاصي خواهـد داشـت. او بـه وسـيله هـر يـك از ايـن انتخابها ميخواهد فكر و احساس يا تصوير خاصي را به خواننده اثرش منتقل كند. يك نثر خوب مثل يك بناي زيبا و مستحكم است كه در آن هيچ چيز نابجا و زايدي وجود ندارد. همه چيز به جاي خود و به انـدازه است.
تازگي و زنده بودن:
يك نويسنده بايد از تعبيرات و تشبيهاتي استفاده كند كه زنده و معاصر با زمان داستان باشد نه تعبيراتي كه در گذشته اسـتفاده ميشده و امروزه به كار نميرود. مانند روي زيبا كه در صدها سال پيش به ماه شب چهارده تـشبيه مـيشـده و امـروزه در اثـر استعمال مكرر تازگي خود را از دست داده و از آن روح، انرژي و بار عاطفي خالي شده است. پس در يك نثر داستاني اصيل و خوب بايد از تشبيهات بكر و دست اول استفاده كرد.
بيپيرايگي:
از ويژگيهاي مثبت يك نثر داستاني خوب اين است كه خواننده در حين خواندن داستان در عين دريافت مـواردي كـه منظـور نظر نويسنده است، وجود نثر داستان را احساس نكند. همانند هوايي كه تمام اطراف ما را احاطه كرده و لحظه لحظه زندگي مـا بـه آن وابسته است، نثر در داستان نيز بايد هم باشد و هم نباشد؛ تاثير بگذارد ولي ديده نشود و تنها زماني به وجـود آن پـي بـرده شود كه اختلالي در جريان طبيعي آن به وجود آيد. نبايد با تكلف و پيچيدگي نوشت بلكه بايد ساده و روان و در عين حـال زيبـا نوشت.
ايجاز:
ايجاز همان كم گفتن و گزيده گويي است. يعني نويسنده آنقدر بر زبان مسلط باشد كه با كمترين كلمـات بيـشترين مقـصود ممكن را برساند و نوشتهاش چيزي اضافه نداشته باشد.
يکدستی نثر:
هماهنگ و يكدست بودن نثر نيز از امتيازات يك داستان خوب است. منظور از يكدستي ايـن نيـست كـه نوشـته از آغـاز تـا پايان آهنگ ثابت و يكنواخت داشته باشد. بلكه يك داستان هنري داستاني است كه آهنگ نثرش با آهنگ حركت داستان و ماجراهاي آن همخواني دارد. به عبارت ديگر ارتباط نثر با صحنهها و حوادث مختلف داستان درست مثـل ارتبـاط موسـيقي بـا آواز در يك سرود است. در داستان گاه اوضاع آرام است و زماني ماجراهاي تنـد و هيجـان انگيـز اتفـاق مـيافتـد. صـحنهاي خشونت آميز است و صحنهاي ديگر حالتي عاطفي و تاثر انگيز دارد. نثر داستان اگر بخواهـد يكنواخـت باشـد نثـر فنـي مـوفقي نخواهد بود ولي بايد نثري يكدست و روان باشد. يعني از نظر زمان (حال، گذشته، آينده)، راوی (اول شخص، دانـاي كـل، نـاظر، خطابي) و عام يا كتابي بودن يك دست باشد.
تناسب نثر با موضوع داستان:
هر داستان نثر مخصوص به خود را ميطلبد. يك داستان تاريخي مربوط به هزار سال پيش نثري را مـيطلبـد. همچنـان كـه در نوشتن يك داستان احساسي و عاطفي بايد طوري نوشت و در يك داستان خشن جنايي پليسي يك طـور ديگـر يـا در يـك
داستان فكاهي و طنز آميز بايد نثري مخصوص را به كار برد.
غنا:
هر زباني به طور معمول داراي دهها هزار كلمه مختلف است و در آن، براي بيان يك موضوع گاه چندين كلمه متفـاوت وجـود دارد. نويسندهاي كه حافظهاش گنجينهاي غني از لغات دارد، نثري ميآفريند كه از تكرارهاي زيان آور و فقر لغت بري اسـت. حال آنكه نويسندگان بي مايه، تعداد معدودي لغت بيشتر ندارند كه زيادي تكرار در نوشتهشان نثر را از زيبـايي و روان بـودن مياندازد و توي ذوق ميزند. از سوي ديگر فرهنگ عاميانه و ادبيات هر كشوري لبريز از تكيه كلامها، ضرب المثلها، كنايهها و تشبيهات اسـت كـه بـه آن زيبايي و غنا ميبخشد. نويسنده بايد بر اين فرهنگ و ادبيات نيز مسلط باشـد تـا بتوانـد نثـر خـود را از خـشكي و بـي روحـي و يكنواختي نجات دهد و به آن غنا بخشد.
كلام آخر اينكه:
توجه به موارد زير باعث تقويت نثر ميشود:
1- مطالعه زياد در زمينههای مخطلف مخصوصا داستانهای برگزيده.
2- نوشتن زياد (كسب مهارت)
3- آشانايی با عناصر سازندهی یک متن
• اما چه چيزي بنويسيم تا مهارت نوشتنمان افزايش يابد؟
1- داستان
2- نقد بر داستانهايی كه ميخوانيم
3- خاطرات روزانه
4- خلاصهنويسي از هر آنچه ميخوانيم.
5- نوشتن سيال ذهن (قلم رابرداريم و در گوشهاي بنشينيم و هرچه به ذهنمان ميآيد بنويسيم)
انتخاب صحيح و دقيق كلمات:
در ادبيات تنها وسيله انتقال فكر و احساس كلمات هستند. نويسنده اگر مسلط بر زبان باشد، در به كار گيري هر كلمـه، تركيـب، تعبير، تشبيه، حرف اضافه و حتي هر علامت نگارشي در متن خود منظور خاصي خواهـد داشـت. او بـه وسـيله هـر يـك از ايـن انتخابها ميخواهد فكر و احساس يا تصوير خاصي را به خواننده اثرش منتقل كند. يك نثر خوب مثل يك بناي زيبا و مستحكم است كه در آن هيچ چيز نابجا و زايدي وجود ندارد. همه چيز به جاي خود و به انـدازه است.
تازگي و زنده بودن:
يك نويسنده بايد از تعبيرات و تشبيهاتي استفاده كند كه زنده و معاصر با زمان داستان باشد نه تعبيراتي كه در گذشته اسـتفاده ميشده و امروزه به كار نميرود. مانند روي زيبا كه در صدها سال پيش به ماه شب چهارده تـشبيه مـيشـده و امـروزه در اثـر استعمال مكرر تازگي خود را از دست داده و از آن روح، انرژي و بار عاطفي خالي شده است. پس در يك نثر داستاني اصيل و خوب بايد از تشبيهات بكر و دست اول استفاده كرد.
بيپيرايگي:
از ويژگيهاي مثبت يك نثر داستاني خوب اين است كه خواننده در حين خواندن داستان در عين دريافت مـواردي كـه منظـور نظر نويسنده است، وجود نثر داستان را احساس نكند. همانند هوايي كه تمام اطراف ما را احاطه كرده و لحظه لحظه زندگي مـا بـه آن وابسته است، نثر در داستان نيز بايد هم باشد و هم نباشد؛ تاثير بگذارد ولي ديده نشود و تنها زماني به وجـود آن پـي بـرده شود كه اختلالي در جريان طبيعي آن به وجود آيد. نبايد با تكلف و پيچيدگي نوشت بلكه بايد ساده و روان و در عين حـال زيبـا نوشت.
ايجاز:
ايجاز همان كم گفتن و گزيده گويي است. يعني نويسنده آنقدر بر زبان مسلط باشد كه با كمترين كلمـات بيـشترين مقـصود ممكن را برساند و نوشتهاش چيزي اضافه نداشته باشد.
يکدستی نثر:
هماهنگ و يكدست بودن نثر نيز از امتيازات يك داستان خوب است. منظور از يكدستي ايـن نيـست كـه نوشـته از آغـاز تـا پايان آهنگ ثابت و يكنواخت داشته باشد. بلكه يك داستان هنري داستاني است كه آهنگ نثرش با آهنگ حركت داستان و ماجراهاي آن همخواني دارد. به عبارت ديگر ارتباط نثر با صحنهها و حوادث مختلف داستان درست مثـل ارتبـاط موسـيقي بـا آواز در يك سرود است. در داستان گاه اوضاع آرام است و زماني ماجراهاي تنـد و هيجـان انگيـز اتفـاق مـيافتـد. صـحنهاي خشونت آميز است و صحنهاي ديگر حالتي عاطفي و تاثر انگيز دارد. نثر داستان اگر بخواهـد يكنواخـت باشـد نثـر فنـي مـوفقي نخواهد بود ولي بايد نثري يكدست و روان باشد. يعني از نظر زمان (حال، گذشته، آينده)، راوی (اول شخص، دانـاي كـل، نـاظر، خطابي) و عام يا كتابي بودن يك دست باشد.
تناسب نثر با موضوع داستان:
هر داستان نثر مخصوص به خود را ميطلبد. يك داستان تاريخي مربوط به هزار سال پيش نثري را مـيطلبـد. همچنـان كـه در نوشتن يك داستان احساسي و عاطفي بايد طوري نوشت و در يك داستان خشن جنايي پليسي يك طـور ديگـر يـا در يـك
داستان فكاهي و طنز آميز بايد نثري مخصوص را به كار برد.
غنا:
هر زباني به طور معمول داراي دهها هزار كلمه مختلف است و در آن، براي بيان يك موضوع گاه چندين كلمه متفـاوت وجـود دارد. نويسندهاي كه حافظهاش گنجينهاي غني از لغات دارد، نثري ميآفريند كه از تكرارهاي زيان آور و فقر لغت بري اسـت. حال آنكه نويسندگان بي مايه، تعداد معدودي لغت بيشتر ندارند كه زيادي تكرار در نوشتهشان نثر را از زيبـايي و روان بـودن مياندازد و توي ذوق ميزند. از سوي ديگر فرهنگ عاميانه و ادبيات هر كشوري لبريز از تكيه كلامها، ضرب المثلها، كنايهها و تشبيهات اسـت كـه بـه آن زيبايي و غنا ميبخشد. نويسنده بايد بر اين فرهنگ و ادبيات نيز مسلط باشـد تـا بتوانـد نثـر خـود را از خـشكي و بـي روحـي و يكنواختي نجات دهد و به آن غنا بخشد.
كلام آخر اينكه:
توجه به موارد زير باعث تقويت نثر ميشود:
1- مطالعه زياد در زمينههای مخطلف مخصوصا داستانهای برگزيده.
2- نوشتن زياد (كسب مهارت)
3- آشانايی با عناصر سازندهی یک متن
• اما چه چيزي بنويسيم تا مهارت نوشتنمان افزايش يابد؟
1- داستان
2- نقد بر داستانهايی كه ميخوانيم
3- خاطرات روزانه
4- خلاصهنويسي از هر آنچه ميخوانيم.
5- نوشتن سيال ذهن (قلم رابرداريم و در گوشهاي بنشينيم و هرچه به ذهنمان ميآيد بنويسيم)
- الفبای داستاننویسی
- جواد عرب اسدی