در اينجا به حداقل ويژگیهایی كه يك داستان خوب بايد داشته باشد، ميپردازيم.
در اين مورد به صورت خلاصه ميتوان به ويژگيهـا زير اشاره نمود:
1- يكدست بودن نوشته:
به اين معنا كه يك نوع هماهنگي و ارتباط دقيق بين تمام اجزاء داستان (مقدمه ، ماجراها، طرح سوال، شخصيتها، محيط، حـل مسئله و پايان) وجود داشته باشد، و نوشته در طول كار ، دچار نوسانهاي نابجا نشود.
2- منطقي و قابل قبول بودن روال داستان:
داستان بايد طوري نوشته شود كه خواننده بتواند ماجراهاي آن را باور كند. يعني اصل علت و معلول رعايت شود به طوري كـه هر ماجرا نتيجه طبيعي ماجراهاي قبلي و مؤثر در ماجراهاي بعدي باشد، و طوري زمينه لازم براي وقوع ماجراهـا فـراهم شـود كـه خواننده در ممكن بودن آن شك نكند.
3- گزيدهگويي:
حاشيه روي ، خارج شدن از موضوع اصلي داستان، و پرداختن به مسائل فرعي كـه نقـش چنـدان در پيـشبرد داسـتان نـدارد، باعث كسل شدن خواننده و خارج شدن رشته كلام از دست وي شده و عدم انگيزه براي ادامه داستان را به همراه ميآورد.
4- تصويرسازي و شخصيتپردازي: يك داستان خوب داستاني است كه از تصوير سازي قويي برخوردار باشد و شخصيتهاي آن زنده داراي روح و پويايي باشند. شايد تا كنون صدها داستان خوانده باشيد اما معمولا داستاني در ذهن و زمان ماندگار و تاثير گذار مـيافتـد كـه داراي تـصوير سازي و شخصيت پردازي قويي باشد به گونهاي كه زماني خواننده داستان را ميخواند با شخصيتهاي داستان ارتباط بـر قـرار كند و ما جراهاي داستان را مانند يك فيلم واضح و آشكار در ذهن خود تجسم نمايـد.
5- نثر زيبا و روان:
نثر يا زبان داستان ميبايستي متناسب با موضوع، زيبا و روان باشد اما در عين حال نثر زيبا و روان نبايد جاي تصوير سـازي و شخصيت پردازي را بگيرد. چراكه اصل در داستان تصوير سازي و شخصيت پردازي قوي است. مسئله ديگري كه در اين ضمينه بايد به آن توجه داشت رعايت قواعد دستوري و نگارشـي زبـاني اسـت كـه بـه آن زبـان داستان مينويسيم فرقي نميكند آن زبان فارسي، عربي، انگليسي يا هر زبان ديگري باشد.
6- تازگي و نوآوري:
در ميان ماجراهاي مختلفي كه در طول زندگي براي شما به عنوان يك نويسنده اتفاق ميافتد يا شما شاهد آن بودهايـد و يـا از ديگران شنيده يا تخيل كردهايد تنها ماجراهايي قابل تبديل به داستان هستند كه آنقـدر غيـر معمـول، غيـر تكـراري و واجـد آنچنان تازگيها و ارزشهايي باشند كه قابليت بازگويي را داشته باشند. موضوعي كه بناست محور يك داستان قرار گيرد اگر هيچ خصوصيت بارزي نداشته باشد، حداقل بايـد داراي نكتـهاي باشـد كـه آن را از موضوعهاي معمولي و تكراري متمايز كند.
7- كشش و جذابيت و گيرايي:
داستاني كه نتواند تا آخرين لحظات خواننده را همراه خود بكشد هرگز موفق نخواهد بود، يك داستان خوب داسـتاني اسـت كـه خواننده را شيفته خود كرده و تا آخر داستان با خود همراه سازد. اين فرايند معمولا با طرح استادانه و نا محسوس سـوال كـه هرچـه
داستان جلو تر ميرود اين سوالات شكلها و شاخههاي گوناگوني به خود ميگيرو و در آخـر داسـتان بـا شـكلي منطقـي بـه جواب ميرسد امكان پذير است.
8- برخورد ريشهای با مسائل:
داستان خوب تنها به بيان سطحي مسائل نميپردازد بلكه ريشهاي برخورد كرده و عمق مسائل را نشان ميدهد. بـه عبـارت
ديگر علتها را هدف قرار ميدهد، نه معلولها را، از معلولها به علتها ميرسد، نه آنكه در معلولها در جا بزند و احيانا آنهـا را
به عنوان علت نيز معرفي كند. البته اين كار بايد بسيار ظريف و هنرمندانه صورت گيرد.
در اين مورد به صورت خلاصه ميتوان به ويژگيهـا زير اشاره نمود:
1- يكدست بودن نوشته:
به اين معنا كه يك نوع هماهنگي و ارتباط دقيق بين تمام اجزاء داستان (مقدمه ، ماجراها، طرح سوال، شخصيتها، محيط، حـل مسئله و پايان) وجود داشته باشد، و نوشته در طول كار ، دچار نوسانهاي نابجا نشود.
2- منطقي و قابل قبول بودن روال داستان:
داستان بايد طوري نوشته شود كه خواننده بتواند ماجراهاي آن را باور كند. يعني اصل علت و معلول رعايت شود به طوري كـه هر ماجرا نتيجه طبيعي ماجراهاي قبلي و مؤثر در ماجراهاي بعدي باشد، و طوري زمينه لازم براي وقوع ماجراهـا فـراهم شـود كـه خواننده در ممكن بودن آن شك نكند.
3- گزيدهگويي:
حاشيه روي ، خارج شدن از موضوع اصلي داستان، و پرداختن به مسائل فرعي كـه نقـش چنـدان در پيـشبرد داسـتان نـدارد، باعث كسل شدن خواننده و خارج شدن رشته كلام از دست وي شده و عدم انگيزه براي ادامه داستان را به همراه ميآورد.
4- تصويرسازي و شخصيتپردازي: يك داستان خوب داستاني است كه از تصوير سازي قويي برخوردار باشد و شخصيتهاي آن زنده داراي روح و پويايي باشند. شايد تا كنون صدها داستان خوانده باشيد اما معمولا داستاني در ذهن و زمان ماندگار و تاثير گذار مـيافتـد كـه داراي تـصوير سازي و شخصيت پردازي قويي باشد به گونهاي كه زماني خواننده داستان را ميخواند با شخصيتهاي داستان ارتباط بـر قـرار كند و ما جراهاي داستان را مانند يك فيلم واضح و آشكار در ذهن خود تجسم نمايـد.
5- نثر زيبا و روان:
نثر يا زبان داستان ميبايستي متناسب با موضوع، زيبا و روان باشد اما در عين حال نثر زيبا و روان نبايد جاي تصوير سـازي و شخصيت پردازي را بگيرد. چراكه اصل در داستان تصوير سازي و شخصيت پردازي قوي است. مسئله ديگري كه در اين ضمينه بايد به آن توجه داشت رعايت قواعد دستوري و نگارشـي زبـاني اسـت كـه بـه آن زبـان داستان مينويسيم فرقي نميكند آن زبان فارسي، عربي، انگليسي يا هر زبان ديگري باشد.
6- تازگي و نوآوري:
در ميان ماجراهاي مختلفي كه در طول زندگي براي شما به عنوان يك نويسنده اتفاق ميافتد يا شما شاهد آن بودهايـد و يـا از ديگران شنيده يا تخيل كردهايد تنها ماجراهايي قابل تبديل به داستان هستند كه آنقـدر غيـر معمـول، غيـر تكـراري و واجـد آنچنان تازگيها و ارزشهايي باشند كه قابليت بازگويي را داشته باشند. موضوعي كه بناست محور يك داستان قرار گيرد اگر هيچ خصوصيت بارزي نداشته باشد، حداقل بايـد داراي نكتـهاي باشـد كـه آن را از موضوعهاي معمولي و تكراري متمايز كند.
7- كشش و جذابيت و گيرايي:
داستاني كه نتواند تا آخرين لحظات خواننده را همراه خود بكشد هرگز موفق نخواهد بود، يك داستان خوب داسـتاني اسـت كـه خواننده را شيفته خود كرده و تا آخر داستان با خود همراه سازد. اين فرايند معمولا با طرح استادانه و نا محسوس سـوال كـه هرچـه
داستان جلو تر ميرود اين سوالات شكلها و شاخههاي گوناگوني به خود ميگيرو و در آخـر داسـتان بـا شـكلي منطقـي بـه جواب ميرسد امكان پذير است.
8- برخورد ريشهای با مسائل:
داستان خوب تنها به بيان سطحي مسائل نميپردازد بلكه ريشهاي برخورد كرده و عمق مسائل را نشان ميدهد. بـه عبـارت
ديگر علتها را هدف قرار ميدهد، نه معلولها را، از معلولها به علتها ميرسد، نه آنكه در معلولها در جا بزند و احيانا آنهـا را
به عنوان علت نيز معرفي كند. البته اين كار بايد بسيار ظريف و هنرمندانه صورت گيرد.
- کتاب الفبای داستاننویسی
- جواد عرب اسدی