"نقد داستان کوتاه طلسم سطل آشغال"
«عناصر اولیه رمان»
عنوان: نام داستان از سه بخش تشکیل شده است که دارای سایز مناسبیست؛ عنوان طلسم سطل آشغال، از آنجایی که از واژهی طلسم استفاده شده، با بخش ژانر فانتزی داستان همخوانی دارد(سوای مبحث کلیشه که میتوان گفت در هر نقد اشارهای ریز و درشت به آن میشود... طلسم نیز واژهای با درصد تکرار متوسط است). ترکیبی که بهکار رفته، بشخصه مرا به سمت ذهنیتی از ژانر طنز سوق میدهد، حس میکنم احتمالا خوانندگلن دیگری هم به قول امروزیها وایب طنز را از این نام میگیرند.باید دید آیا با سناریویی طنز مواجه هستیم که در ژانرها قید نشده، یا صرفا یک ذهنیت و امیدواری است.
ژانر: در این بخش از دو ژانر فانتزی و اجتماعی یاد شده است. ژانر فانتزی همانطور که پیشتر گفته شد، همخوانی قابل قبولی با بخش عنوان اثر دارد. ژانر اجتماعی باوجود آنکه جزو ژانرهای اصلی در معقولهی نویسندگی میباشد، لیکن ژانری ریسکیست؛ به جهت آنکه ما شاید برخلاف ژانرهای دیگر مثل فانتزی، عاشقانه و جنایی، اینجا با ژانری طرف هستیم که خواهی نخواهی اول، با مسائل و رخدادها و دغدغههای امروزه یا قدیمی جامعه سروکار دارد و دوم، همیشــــه باید در پی آن یک نتیجهگیری و پند بهجا و درست گنجانده شده باشد. یعنی نمیشود ما سناریویی اجتماعیمحور بنویسیم اما چاره و راهحلی برای آن دغدغه و اتفاق به خصوص در نظر نگیریم. پس نویسندهی عزیز بایستی در این بخش دقت نظر لازم را داشته باشند تا اگر بر یاد کردن از این ژانر مصمم هستند، از مسیر قواعد و روشهای گسترش پیرنگ آن منحرف نشوند.
خلاصه: تعداد سطرهای متن مناسب است. استفاده از لحن محاورهای برای متن خلاصه مرسوم نیست اما درصورتی که لحن نگارش داستان هم محاوره باشد، گزینهی درستی برای بهرهگیری میباشد. احتمالا اگر درست متوجه شده باشم، مخاطب متن خلاصهی شما خواننده نیست،
بلکه شخصیت اصلی داستان شما است. اینکه متن از زبان او گفته میشود و او کسیست که موارد مندرج را تجربه کرده است. از این نظر، متنی جالب و تاحدی نو را برای این بخش انتخاب کردهاید؛ لیکن، جملهی پایانی خلاصه باوجود پارادوکس درونمتنی و جذابیت خود، با الباقی متن همخوانی ندارد و آن را دچار پرش و دوگانگی کرده است.
مقدمه: مقدمهی این داستان قالب درستی ندارد؛ میتوانست بیشتر بعنوان خلاصه نوشته شود که البته حتی در قالب خلاصه هم متن درست و جالب توجهی نمیباشد. متن مقدمه در کنار اینکه باید درونمایهای از سناریو را دارا باشد، حالا چه بهصورت کلی و درحالت شعر و... و چه بهصورت اشارات مستقیم به سناریو، به همان اندازه باید وجه تمایزی نسبت به الباقی بخشهای داستان من جمله خلاصه داشته و قابل تفکیک باشد. بهتر است در این معقوله تجدید نظری نموده و متن و قالب را تغییر دهید.
جلد: این داستان فاقد جلد میباشد.
«ساختار کلی رمان»
نقطه شروع: سوای تمام نقاط شروع داستان، مهمترین و ضروریترین قسمت که بایستی از جانب نویسندهی محترم تغییر یابد، اولین جمله و شروع داستان است که بههیچ عنوان نباید بصورت دیالوگ باشد. قانون شروع داستان: تنها از مونولوگ استفاده شود.
نکتهی مهم دیگر: پرش لحن!
در همین ابتدای کار شاهد حجم زیادی پرش لحن بودم که به سرعت از محاوره به ادبی و بالعکس در گردش بود و حتی در یک جمله، سه کلمهی محاورهای با دو کلمهی ادبی ترکیب شده بود. این موضوع تنها نیازمند دقت نویسنده است که طی چینش متن باید به جزء به جزء نکات دقت کند و پس از آن هم وظیفهی ناظر اثر است تا نکات را بررسی و پس از اطلاع دادن،بر روند تصحیح آنها نظارت کند و در صورت عدم رعایت، برخورد کند.
متاسفانه شروع داستان آنچنان که باید توجهبرانگیز نبود و کنجکاوی خواننده را جذب نمیکرد، در کنار این موارد نگارشی بسیار مهمی رعایت نشده بود؛ منجمله اصل نیمفاصله، اشتباه در جمع نوشتن کلمات مثل اندامهایش!، اشتباه تایپی و عدم رعایت ویرگولها، استفاده از «یه» بجای «یک»، استفاده از «و» اتصال در مکانهایی که باید از «رو یا تو» استفاده شود و... .
بدنه و گرهها: گره اول در نقطهی «نه خیلی زود، نه خیلی دیر" گنجانده شد، علی ایهوالحال روی آن کار نشده و مانور داده نشده بود؛ به اینجهت که سناریوی شما در وحلهی اول فانتزی میباشد، پس نیازمند مقادیر زیادی بُهت و تعجب در خلال داستان است؛ وقتی یک انسان خود را در مواجهه با شیئ شکلاتی میبیند که صحبت میکند و چشم و دهان دارد، در ناباوری فرو رفته و یا میترسد و یا حداقل تا مدتی باورش نمیکند؛ اما سارا در این مواجهه با وجود اینکه قبل از دیدنش ادعای خواب بودن و ضربه خوردن به سرش را داشت، اما پس از دیدن آن بلافاصله احساس راحتی کرده و به نوعی همهچیز را عادی جلوه داد! شما شخصیتپردازی جالبی داشتید اما مانور ندادن روی آن و هیجانانگیزتر نکردن موقعیت کمی از دُز جذابیت کاست. با کمال تاسف بجز همان گره اول آشنایی با شکلات، گره حائز توجه و سختی که نشود با دست باز کرد را در خلال داستان ندیده و فقط با یک زندگی روزمره سروکار داشتیم.
سیر رمان: سیر رمان در حالت کلی کند بوده و اکثرا به صحبتهای روزمره و توضیح وقایع اشاره شده بود و نه پیرنگ و سناریوی اصلی داستان. نسبت میان دیالوگها و مونولوگها صحیح نبود و اکثرا شاید صحبتهای بین دو شخصیت بودیم و مونولوگها در میان دیالوگها گم شده بود. شخصیتپردازی کم بوده و بیشتر توجهها به سمت سارا و شکلات جلب شده بود. سناریو کلیشهای نبود که شایان تقدیر است، با این حال همانطور که اشاره شد، روی سناریو کار نشده و به آن شاخ و برگ نداده بودید. میتوانید عمق سناریو را بیشتر کرده و آن را صرفا از حالت یک زندگی معمولی و بدون هیجان برای شکلات و سارا خارج کنید. از آنجایی که قالب داستان کوتاه است، میتوانستید بجای فصلبندی کردن آن، بصورت یک رمان نگارش کنید تا کل پیرنگ در یک تایپک باشد، با این حال امید است تا پیرنگ اصطلاحا پر ملات و سناریوی غنیتری از اتفاقات و گرهها را در ادامه شاهد باشیم، زیرا دقیقا دو پارت پایانی، ورق را جور دیگری برگرداند!
«عناصر پایانی رمان»
پایان و نتیجهگیری نهایی: از آنجایی که داستان دارای فصل دیگری نیز هست، این بخش کامل نخواهد بود، اما باتوجه به دو پارت پایانی که یکآن سرعت سناریو بالا رفت و اتفاقی اینچنین رخ داد، امیدوارم که در فصل آتی، اتفاقات هیجانانگیزی پیش روی کرکترهای داستان باشد.
علائم و نکات نگارشی: تعداد اشتباهات نگارشی متاسفانه چه در معقولهی علامتها، چه غلطهای املایی، چه استفادهی نادرست و نابجا از فعلها و مفعولها و... متاسفانه زیاد بوده و نوشتن دانه به دانهی آنها تنها طولانیتر کردن این پیام و خستگی مضاعف نویسنده در یافتن آنها را به دنبال دارد. پس از نویسندهی عزیز میخواهیم تا یک بار دیگر بهطور جدی برای چک کردن اشتباهات به داستانشان رجوع کرده و اشتباهات تایپی و نگارشی را اصلاح کنند؛ زیرا در صورت عدم توجه به نکات، متاسفانه تا زمانی که اشتباهات تصحیح نشوند ممکن است منجر به عدم پارتگذاری شود.
با آرزوی موفقیت و شادکامی شما در سال جدید. سال نو مبارک.🌱