به انجمن رمان نویسی بوکینو خوش آمدید.

بوکینو با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی ایجاد شده‌ است و همواره در تلاشیم تا فضایی با کیفیت و صمیمیت را خدمت شما ارائه دهیم. با بوکینو، طعم شیرین و لذت‌بخش موفقیت را بچشید!

ثبت‌نام ورود به حساب کاربری
  • نويسندگان گرامی توجه کنید: انجمن بوکینو تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می‌باشد؛ لذا از نوشتن آثار غیراخلاقی و مبتذل جداً خودداری کنید. در صورت عدم رعایت قوانین انجمن، آثار شما حذف خواهد شد. در صورت مشاهده هرگونه تخلف، با گزارش کردن ما را یاری کنید.
    (کلیک کنید.)
  • قوانین فعالیت و ارسال محتوا در انجمن بوکینو
    (کلیک کنید.)
  • انجمن مجهز به سیستم تشخیص کاربران دارای چند حساب کاربری می‌باشد؛ در صورت مشاهده حساب کاربری شما مسدود می‌گردد.
  • باز کردن گره‌ از یک ماجرای جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرف‌هایش، ما را به کشف حقیقت نزدیک‌تر کند؛ اما اگر تمام افراد به قتل رسیده باشند، چه؟!
    رمان - کاراکال | حدیثه شهبازی کاربر انجمن بوکینو

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
هر شکل و ماده ای دارای مکان است؛ می توان آن را ذخیره کرد. اما چیزهای فاقد شکل و ماده (اندیشه) فاقد بعد هستند و نیازی به مکان ندارند. به علاوه اندیشه بیکرانه و نامتناهی است. بنابراین توصیف و درک اندیشه از دیدگاه جسم و ماده هرگز میسر نیست. برای این که اصول الهی نظام آفرینش را تجربه کنید، ضرورت دارد که به بعد دیگر هستی قدم گذارید، مکانی که در ساحت آن، آغاز و انجام و نگهداری معنا ندارد.

در بسیاری از ادیان این باور وجود دارد که خداوند نخست بهشت و جهنم را آفرید. اما وقتی از پیروان این ادیان پرسیده می شود که: «خدا چه وقت کارش را آغاز کرد؟» در پاسخ می گویند: «خدا همیشه وجود داشته است» این پاسخ برای بیشتر ما قابل قبول است و ما را از تأمل و تعمق درباره آغاز و انجام باز می دارد. ذات لاينتاهی، آن وجود بی شکل، بی آغاز و بی انجام و فاقد بعد را که غالب مردم خدا خطابش می کنند چگونه توصیف می کنید؟

در واقع این که با چه عنوانی خطابش کنیم، اصل عمده محسوب نمی شود، بلکه آنچه از اهمیت بنیادی برخوردار می شود این است که بتوانید معنی و مفهوم «بُعد»ی را که دو سوم حیات مادی حالت بیداری» ما را شامل می شود به روشنی حس کنید. جسم مرکبی است که اندیشه به توسط آن در جهان مادی ظاهر می شود. اما اندیشه به ادراک و یا حواس جسمانی هرگز متکی نیست. برای این بعد بی شکل و ماده اسامی زیادی وجود دارد:

اولوهیت، هشیاری عالی و متعالی، خرد جهان، نور باطن، روشن بینی و نظیر آنها، من آن را اندیشه می نامم، زیرا ما جملگی جزیی از آن هستیم واو نیز جزیی از ماست. در اینجا، در جهانی که اندیشه انسان می یابد به صورت قابل لمس و عینی متجلی شود، مکانی است که می توان در قلمرو آن بعد بی شکل و بی ماده را درک کرد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
اگر حافظه (افكار) نمی تواند در مغز ذخیره شود، پس باید این احتمال وجود داشته باشد که به گونه ای خارج از مغز مستقر شود. ممکن است بتوان اتفاق های اسرارآمیزی را که غیر قابل حل و غیر قابل توصیف می نماید تحت عنوان «برخورد اندیشه ها» طبقه بندی کرد.

اگر بپذیریم که یک ارتباط نامریی بین اندیشه و جسم برقرار است، به حكم منطق باید چنین را*ب*طه ای بین یک اندیشه و اندیشه های دیگر نیز وجود داشته باشد و اگر به راستی اندیشه ها به اندیشه های دیگر متصل شوند و ما نیز کانون و مقر انواع اندیشه ها باشیم، پس به ظاهر این امکان وجود دارد که بتوانیم موقعیت های به هم پیوسته و مرتبط را بیافرینیم. اندیشه را پدیده ای تلقی کنید که مدام آن را می آفرینیم و از طریق ارتباط با ذات الهي ولاينتاهی منبع این فرآیند خلاق هستیم. با توسل به این آگاهی می توانیم به هر گونه شانس و اتفاق و تصادف خط بطلان بکشیم، به هشیاری عالی و متعالی که در سیاره ما سرگرم کار است ایمان بیاوریم.

تردیدی نیست به مجرد این که این اصول را باور کنیم، هر روز به طور کامل عملکردش را شاهد خواهیم بود. به هم پیوستگی یک اصل تفکر آمیز و یا منفعل نیست. در عالم ما وجود دارد؛ به کار خود سرگرم است؛ شما جزیی از این پیوستگی هستید و حیات شما به تأثیر از این اصل ادامه می یابد. خواه باورش کنید و خواه باورش نکنید، چه آن را ببینید و چه نبینید.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
عوامل اتصال از چه ماده ای ساخته شده اند؟


وقتی با عوامل ارتباط دهنده بین اجسام را ارزیابی می کنیم، به روشنی می توانیم حس کنیم چه چیزی این پیوندها را به وجود می آورد. اما به مجرد این که به قلمرو موجودات بی شكل و بی ماده قدم می گذاریم ، دیگر نمی توانیم به حواسمان متکی باشیم بلکه باید با توسل به ذهن شهودی خود ببینیم که چگونه عوامل ارتباط دهنده، افکار را به جسم و ماده و یا به افکار دیگر پیوند می دهند.

درباره این که اندیشه از چه ماده ای ساخته شده است، سه نظریه وجود دارد

1 - انعکاس انرژی در عالم هستی
2 - امواج نامریی با سرعت ارتعاش زیاد که مشاهده و اندازه گیری آن ممکن نیست
3 - بخشی از حوضه های مغناطیس مانند ناشی از تغییرات حاصله در زمین که اعضای یک گونه را احاطه کرده است

اما به رغم تحقیقات قابل توجه و مطالعه های به عمل آمده در این زمینه و کتاب های فراوانی که به تجزیه و تحلیل آن اختصاص داده شده، در باره این که اندیشه از چه چیزی ساخته شده و یا چگونه منتقل می شود، هیچ نظریه واحدی وجود ندارد. از این رو پیشنهاد می کنم که از همین جا از تجزیه و تحلیل به ترکیب و تلفیق تغییر جهت دهیم. تجزیه و تحلیل نوعی جبر و زور اندیشمندانه است که در خلال آن شیء ای را برای مطالعه می شکافیم، الگوهایی را در آن جستجو می کنیم و می کوشیم نتایج آن را در چارچوبی علمی و نهایی در قالب فرمولی معرفی کنیم. به عکس ترکیب و تلفیق، یعنی با آنچه روشن و مسلم است آغاز کرده و در نهایت همه چیز را در نقطه ای متمرکز می کنیم.

اندیشه که فاقد شکل و ماده است؛ در سیاره ما وجود دارد. ما در این فرآیند شرکت می کنیم. نیازمند فرمول نیستیم که به ما بگوید پیوندی بین اندیشه و هر کاری که انجام می دهیم وجود دارد. تردیدی نداریم که نمی توانیم اندیشه را در قوطی دربسته ذخیره کنیم. اندیشه ها بخشی از جهان نامریی است که پنهان از دیدگان ما وجود دارد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
رشاد فیلد در کتاب برانگیزاننده و مستدل خود زیر عنوان: «راه نامریی» به زیبایی این نکته را بیان می کند. وی می نویسد:
«پل پاسخ داد: «جان، آنچه را که می گویی درک می کنم؛ زمانی می توانستم جهانی دیگر را ببینم؛ هر ایده و آرمان شکل و ترتیبی داشت؛ به جای این که با چشم دیده شود، کاملا قابل درک بود».

کلمه های این نویسنده به جهانی اشاره می کند که ورود به آن چون دژی نفوذناپذیر، دشوار است. زیرا ما زندگی خود را در این قالب جسمانی محدود می بینیم. آن شیء بی شکل که اندیشه نامیده می شود مولود انسان است و در عین حال خود او نیز هست.
اندیشه همزمان در اینجا و آنجا و همه جا وجود دارد. انرژی؟ شاید یک ارتعاش؟ شاید رشته ای زنجیره مانند از تحولات موجودات زنده در طول تاریخ؟ شاید نامریی؟ به طور قطع چیزی که گریز از آن هرگز میسر نیست!

تنها چند لحظه بکوشید که فکر نکنید، تا به سادگی ملاحظه کنید که با اندیشه پیوندی ناگسستنی دارید.
به مجرد این که بپذیرید که اندیشه می تواند خارج از وجودتان مستقر شود برای درک مفهوم به هم پیوستگی از آمادگی ذهنی برخوردار خواهید شد. پیوند رویدادهای به ظاهر غير متصل در واقع پیوند اندیشه هاست؛ شالوده و خمیر مایه عالم هستی، انرژی مرتعشی است که نمی توانیم آن را ببینیم و تعریف کنیم.

هرگاه باور کنیم که اندیشه ما انرژی موجود در عالم هستی ما، دارای فرکانس و ارتعاشی خاص است و بدون برخورد با هیچ مانعی در عالم هستی در جریان است، پیوند بین اندیشه خود و اندیشه فرد دیگر را ساده تر توجیه می کنیم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
هرگاه با بعد اندیشه هماهنگ و هم آواز شویم، رویدادهای به ظاهر تصادفی، منطبق، مناسب و به جا به نظر خواهد رسید. حال در پاسخ به این پرسش که: «عوامل ارتباط دهنده از چه چیزی ساخته شده است؟» به سادگی می توانم بگویم: «آنها اندیشه اند» پیوند اندیشه ها بر حسب تصادف نیست.

بلکه به این دلیل است که ما هم منشاء اندیشه ایم و هم بخشی از اندیشه کیهانی؛ توانایی ما برای اندیشه بودن و نیز آفرینش اندیشه شرایطی را فراهم می کند که تا اندازه ای بتوانیم به انتخاب خویش هرگونه ارتباطی را با اندیشه برقرار کنیم. به مجرد این که باور کنیم که اندیشه کیهانی جان های ما را یکی ساخته و ما را به هم پیوند داده، از رویارویی با امور تصادفی و اتفاقی حیرت نمی کنیم.

چندی نمی گذرد که حتی چشم به راه چنین رویدادهایی خواهیم بود.
وقتی بتوانیم به میل و اراده خویش چنین رویدادهایی را بیافرینیم، فرآیند دگرگونی در وجودمان آغاز می شود. هرگاه با اصل به هم پیوستگی به توافق و هماهنگی برسیم، ارتباط الهی ما با جهان بی شکل و نامریی اندیشه برقرار، و آنگاه فرآیند بیداری آغاز می شود. در این فضا، هوش بیکران آنچه را که می خواهیم بدانیم بر ما آشکار می سازد و پاسخ آن را به طور واضح در اختیارمان می گذارد.

گویی خورشیدی است که مه را از میان برداشته و نوری است که دل ظلمات را شکافته و آن را نابود کرده است. در این جایگاه می توانیم توانایی خویش را برای اندیشیدن و اندیشه بودن بیازماییم. مجالی شگفت است تا گرایش هایی را که نسبت به زندگی داریم دقیق تر بنگریم و مسیر زندگی خویش را تعیین کنیم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
فرآیند بیداری

مرحله نخست : آغاز راه


زمانی را که دلتان شکسته بود و حس می کردید هرگز نمی توانید ضربه روحی خود را التیام بخشید به یاد آورید. در آن لحظه ها ذهنتان به ظاهر بر علیه شما سرگرم کار بود، زیرا افکار دردناک و بی کرانه مبنی بر این که تا چه اندازه بدبخت و رنجور و مسکین هستید و آینده تا چه اندازه تیره و تار به نظر می رسد امن و راحت شما را سلب کرده بود. شاید پریشانی شما از یک بحران شدید، طلاق، گرفتاری مالی، بیماری و یا تصادف نشأت می گرفت و درک و فهم و تحمل این مصیبت برایتان دشوار بود.

برخورد با بحران های زندگی، ما را از نظر جسمانی و روحی علیل و زمینگیر می کند و قدرت پیشروی را از ما می گیرد، و ذهنمان را به جنبه های مصیبت آمیز هر موقعیت متمرکز می سازد؛ نمی توانیم از تمام نیروهای مولد خود کار بکشیم. خواب و خوراک مان مختل می شود؛ نمی دانیم چگونه با این اوضاع و شرایط ناگوار کنار بیاییم. نابسامانی و رویدادهای احتمالی آینده، ذهنمان را به خود مشغول می دارد. اندرز و موعظه دوستان و آشنایان را نسبت به مسایل خویش بی ارتباط می یابیم و هراسان و وحشتزده و آکنده از درماندگی به ضعف و بیحالی و بی احساسی خو می کنیم.

حس می کنیم درها به رویمان بسته است و هیچ راهی برای گریز از این گرفتاری نداریم.
بیشتر مردم مسایل و ناملایمات زندگی را به عوامل خارجی نسبت می دهند و هرگز گناه نابسامانی های خویش را به گردن نمی گیرند. آنان از این نکته غافلند که هر مشکل، فرصتی است که جامه مجهول و مبدل به تن کرده است. به همین دلیل این پیشنهاد را که روزی یاد آوری این تجربه، پاسخ معما و یا راه حل مسأله ی را در اختیارشان خواهد گذاشت رد می کنند. آنان با این اعتقاد که فردی یا چیزی خارج از وجودشان مسؤول و مسبب هر درد و رنج است، در نهایت یاس و ناامیدی از حرکت باز می مانند.

تصدیق می کنم که در بخشی از زندگیم با چنین وضعیتی رو به رو بوده ام. فراموش نمی کنم که متأثر از ناملایمات واهی خانوادگی، غمگین و نالان بودم جندان که توانایی خود را برای انجام هر کار مفید از دست داده بودم. به ظاهر جریان ذهنم تحت تأثیر مسأله ای خاص مسدود شده، از حرکت باز ایستاده بود و نتیجه و فرجام آن ضعف و خستگی بود که دست از سرم بر نمی داشت. حس می کردم با انواع ناملایمات احاطه شده ام و بدون اندیشیدن به آنها قادر به ادامه زندگی نیستم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
همه ما در مقطعی از سفر مان به سوی بیداری، تحت تملک احساس ها و هیجان های منفی قرار می گیریم. بر این باوریم که حزن و اندوه و ناشادمانی ما ناشی از رویدادهای ناگوار و بد اقبالی است. از این واقعیت بی خبریم که تحت تأثير نگرش و یا شیوه ای که رویدادها را فرآیند می کنیم، اسیر فقر و نکبت و یأس و اندوه و شکست هستیم.

کریشنامورتی در کتابی زیر عنوان: «گزارش زندگی» از مردی حکایت می کند که در غم از دست دادن همسرش، حزن و اندوه خود را این گونه به شرح و وصف درآورده است:

«در سابق نقاشی می کردم. اما اکنون حتی نمی توانم قلم مو را لمس کنم و یا به کارهایی که پیش از این انجام می دادم، نگاه کنم. در شش ماه گذشته شبیه انسانی نیم مرده بودم. روز گذشته قلم مو را برداشتم؛ برایم بیگانه بود، در حالی که پیش از این، ابزار از دستم نمی افتاد.

اینک حس و میکنم که قلم مو سنگین است و مایه زحمت فراوان. اغلب وقتی به کنار رودخانه می روم، و قصد برگشت ندارم؛ اما همواره بر می گردم؛ قدرت رویارویی با مردم را ندارم؛ برخورد با مردم چهره او را در ذهنم تداعی می کند. با خاطراتی که از او دارم میخورم، میخوابم و خواب می بینم. اما می دانم که دیگر آن خاطرات تکرار نخواهند شد.
پیش از این به نغمه پرندگان گوش میکردم. اما اکنون می خواهم همه چیز را ویران کنم.

چگونه می توانم با این وضعیت دوام آورم؟ از آن روز هولناک با هیچ یک از دوستانم دیدار نداشته ام، آنان، بدون او، برایم معنا و مفهوم ندارند. راستی بدون او چه کاری از دستم ساخته است؟»

این مرد زن مرده، با حزن و اندوه به این نکته اشاره می کند که تا چه اندازه ناملایمات روحی ناشی از فقدان همسرش ذهن او را از کار انداخته است. همه ما چنین احساس های دردناکی را تجربه کرده و یا خواهیم کرد. اما اغلب از درک این نکته غافلیم که در این تراژدی حزن انگیز ممکن است موهبتی نهفته باشد.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
مرحله دوم: میان راه


پس از این که بیدارتر شدیم، از طریق اندیشه به فراسوی عالم مادی گام می نهیم و نیروی خود را برای آفرینش جهانمان به کار می گیریم. پس از مدتی وقتی به عقب بر می گردیم و رویدادهای گذشته را مرور و بررسی می کنیم، اغلب با خیر و صلاح خود مواجه می شویم.

طلاق را که در گذشته تأثیرش را برای همیشه در زندگی خویش پایدار می دیدیم، اکنون بهترین اتفاق ممكن تلقی می کنیم. بحران های دوران جوانی که زمانی تهدید کننده می نموند اکنون بخش طبیعی رشد و گسترش ما به شمار می آیند. اعتیاد به الكل که ویرانگر زندگی بود، اکنون مهم ترین تجربه محسوب می شود؛ ورشکستگی را به عنوان عامل لازم و سازمان دهنده ای که مسیر زندگی ما را تغییر داد و ثمرات ارزنده ای به بار آورد قلمداد می کنیم.

بیماری غیر قابل علاج را پیامی برای ارزیابی مجدد اولویت ها و دست کشیدن از تقلا و تکاپو تعبیر می کنیم. درک رویدادهای ناگوار گذشته چشمان عقل و خرد ما را می گشاید تا فرصت هایی را که در زندگی گذشته ما جامه مجهول به تن داشت ببینیم.
مرحله دوم، مرحله میانی روشن بینی است؛ در این مرحله نسبت به قدرت های روحی خویش شعور کافی پیدا می کنیم و دیگر لازم نیست که برای مشاهده فرصت ها، به عقل و خرد ناشی از تجربه های گذشته متوسل شویم، به تدریج که به این مرحله نزدیک می شویم، پس از وقوع یک رویداد از مزایا و منافع آن هم باخبر می شویم.

دیگر لغزش ها، کاستی ها و کم داشت ها را کانون توجه قرار نمی دهیم و رویدادهای ناگوار و فلج کننده را برای آینده پیش بینی نمی کنیم. در عوض این اندیشه را از سر می گذرانیم که: «کاینات، در ورای این مسایل، چه موهبتی را برایم به ودیعه گذاشته است؟ چگونه می توانم بدون درد و رنج و مصیبت فراوان موانع را به فرصتهای ارزشمند تبدیل کنم؟»
این مرحله که گامی مهم در فرآیند روشن بینی به شمار می آید یاریمان می کند تا ببینیم در سنفونی طبیعت، تا چه اندازه نت ها به هم پیوسته و متصل هستند. گرچه هنوز درد و رنج را تجربه می کنیم، با این وصف از این نکته باخبریم که درون هر دشواری و تنگنا، خیری نهفته است.

می توانیم با ملایمت و ملاطفت با خود رفتار کنیم؛ حتی می توانیم برانگیزاننده ترین بحران را دوست داشته باشیم و از آن تجلیل کنیم. شاید درک نکنیم که چرا اکنون این درد و رنج ظاهر می شود. در عین حال یک اعتقاد ویاندای باطنی از درون مان به اهمیت و ارزشمندی آن اشاره می کند.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
من از حزن و اندوه رام داس درباره مرگ نامادری محبوبش اطلاع دارم. او نمی دانست چرا نامادریش باید در مرحله پیشرفته تومور پوست تا این اندازه درد و رنج را تحمل کند. او در باطن می دانست که رنج و عذاب، در مسیر بصیرت و روشن بینی بخشی از توشه سفر است و همواره به دستاوردهای باشکوه منجر می شود. اما این، این درد کشنده، این بانوی زیبا که او با تمام وجود دوستش می داشت، چرا؟

وقتی نامادریش روزهای پایان عمرش را سپری می کرد، رام داس به این نکته توجه کرد که صلح و صفای خاصی وجود این زن را فرا گرفته است. پیکرش از آرامشی باشکوه و شادمانی خارج از وصفي لبریز بود. هنگامی که او چشم از جهان فرو می بست، به نظر می رسید که به قلمرویی سرشار از سرور و برکت و شادمانی گام می نهاد. درد و رنج پایان یافت. زیرا درد فقط در حیات مادی و در کالبد جسمانی ظاهر می شود.

او آزاد و رها شد و رام داس که این صحنه به را آشکارا شاهد بود به خود گفت: «آری او نیز به جایگاه بالاتر رهنمون شد»
رام داس مشاهده کرد که رنج و عذاب نامادریش به چیزی باشکوه منجر شد. او ناچار نبود که برای شناخت این حقیقت چند سال انتظار بکشد. او می دانست که مرگ پاداش است و نه مکافات. بنابراین رام داس نیز پس از مرگ نامادریش با وقوف به این نکته که در ورای هر رنج و عذابی خیر و برکتی نهفته، از صلح و آرامش درونی بهره مند شد.

پس در مرحله دوم به جای این که پس از تحمل رنج و درد بسیار به این نتیجه برسیم که در بطن درگیری و گرفتاری نیرویی نهفته است که ثمره متبرک و نیکویی به بار می آورد، در حال حاضر و در رویدادهای کنونی زندگی این واقعیت را درک می کنیم.
 

mahban

[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بین‌الملل]
پرسنل مدیریت
ارسال‌کننده‌ی برتر ماه
سطح
6
 
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-04
نوشته‌ها
3,195
مدال‌ها
10
سکه
18,687
من در اکتبر سال 1982 ، پس از شرکت در مسابقه دوی ماراتن آتن، دریافتم که مرحله نخست روشن بینی را پشت سر گذاشته ام. موضوع از این قرار بود که از مدت ها پیش تصمیم گرفته بودم که پس از یک سری تمرین، در مسابقه دوی ماراتن یونان شرکت کنم. دویدن در طول چهل کیلومتر برایم امری دشوار و تهدید کننده نبود زیرا پیش از این، در چهار مسابقه دوی ماراتن با موفقیت شرکت کرده بودم.

در عین حال نمی توانستم تصور کنم که چگونه هزار و پانصد نفر در دهکده ای که محل مسابقه بود، به خط خواهند شد و حدود چهل کیلومتر مسافت را خواهند دوید.
مسابقه به لحاظ برخی مسایل فنی یک ساعت به تعویق افتاد. ما در ساعت 10:20 صبح، در درجه حرارت چهل و هشت درجه و در شرایطی که هنوز گرمترین بخش روز فرا نرسیده بود مسابقه را آغاز کردیم. حدود هشتاد درصد مسیر سربالایی بود. بعد از بیست کیلومتر دریافتم که با مشکلی جدی رو به رو هستم.

گرما و دویدن در مسیر سربالایی همه ما را از رمق انداخته بود. غالب دونده ها بریده بودند. برخی در کنار جاده استفراغ می کردند. و تعداد بیشماری هم که قربانی ضعف و ناتوانی ناشی از گرما بودند. از طریق آمبولانس صلیب سرخ به درمانگاه هدایت شدند. من نیز دچار تهوع شدم و برای نخستین بار، در مسیر مسابقه به زمین نشستم و استفراغ کردم. آنگاه پس از دقایقی، برخاستم و پس از نوشیدن آب، به مسابقه پیوستم. چند کیلومتر دیگر دویدم و بار دیگر از پای افتادم. وقتی به علامت ۳۰ کیلومتر رسیدیم، در مرز کوفتگی و فروپاشی جسمانی بودم. این حالت را پیش از این تجربه نکرده بودم. به شدت می لرزیدم و استفراغ می کردم.

این وضعیت برایم قابل تحمل نبود. زیرا پس از چهار سال آرزوی شرکت در این مسابقه و طی سفری طولانی، ترک آتن بدون دستاوردی قابل توجه برایم دشوار بود. در این اندیشه غوطه ور شدم که مبادا بدون دستاوردی قابل قبول به آمریکا بازگشته و پس از مرور و بررسی مشکلاتی که بر من گذشت، بر مزایا و منافعی که در بطن این موانع بود پی ببرم. سرانجام در هفت کیلومتری خارج از شهر آتن به کلی از پای در آمدم و نقش بر زمین شدم. در این هنگام آمبولانسی ایستاد و چند نفر برای انتقال من به آمبولانس، به سویم شتافتند.

اما من که مرحله نخست روشن بینی را پشت سرگذاشته بودم و یقین داشتم در درون این گرفتاری خیر و صلاحی نهفته است، وارد فضای هستی و یا بودن شدم، بر درد و رنج غلبه کردم و با خلوص نیت از خود پرسیدم که اگر من این مسابقه را بدون دستاوردی قابل قبول رها کرده، به آمریکا باز گردم، می توانم به ژرفای ذات و ضمیر خود نفوذ کرده و عزم و اراده ای را بیابم که مرا در دویدن شش کیلومتر دیگر یاری کند؟
ناگهان حس کردم که منقلب شده ام؛ با حالتی رو به رو شدم که تنها می توانم آن را یک معجزه بدانم. به این ترتیب افکار خود را عوض کرده، آن را در راستای حقایق روشن بینی به گردش در آوردم و پاسخ لازم و مناسب خویش را بلافاصله از ضمیر باطن دریافت کردم. در حالی که بر روی زمین در زیر آفتاب دراز کشیده بودم و مدام استفراغ می کردم جسارتی یافتم که به من مجال می داد شش کیلومتر دیگر بدوم. شش کیلومتر در آن لحظه های طاقت فرسا با هفتصد کیلومتر در شرایط عادی یکسان و برابر بود.

به هر حال با توسل به نیروی اندیشه ام توانستم این موقعیت ناگوار را به خیر و برکت مبدل کنم و با گذشتن از حد و مرز شرایط جسمانی ام به عنوان انسانی نیرومند رشد کنم.
به آمبولانس، به سویم شتافتند. اما من که مرحله نخست روشن بینی را پشت سرگذاشته بودم و یقین داشتم در درون این گرفتاری خیر و صلاحی نهفته است، وارد فضای هستی و یا بودن شدم، بر درد و رنج غلبه کردم و با خلوص نیت از خود پرسیدم که اگر من این مسابقه را بدون دستاوردی قابل قبول رها کرده، به آمریکا باز گردم، می توانم به ژرفای ذات و ضمیر خود نفوذ کرده و عزم و اراده ای را بیابم که مرا در دویدن شش کیلومتر دیگر یاری کند؟
 
بالا