mahban
[مدیریت ارشد کتابینو+ مدیر تالار ادبیات بینالملل]
پرسنل مدیریت
مدیریت ارشد
مدیر رسمی تالار
عکاس انجمن
برترین کاربر ماه
ارسالکنندهی برتر ماه
سطح
6
از وقتی که عبارت های نغز و ارزنده فوق را درک کرده و به کار بسته ام، دریافته ام که وظایف خود را نسبت به فرزندانم بهتر و مؤثرتر انجام می دهم. گفته فوق پیام نیرومندی برای رهایی از دلبستگی است. این که چون ما بزرگتریم می توانیم بچه ها را تحت تملک و سلطه خویش درآوریم، پنداری ناصواب است که بیش از هر عامل دیگر بین والدین و بچه ها فاصله می اندازد. بزرگترین درسی که والدین می توانند به فرزندانشان بیاموزند این است که بدون وابستگی به عواقب و نتایج هر کار مسؤولیت پذیر باشند.
من فرزندانم را فوق العاده دوست دارم. برای کامیابی و سعادت آنان از جانم دریغ نمی کنم. با وجود این به موفقیت و یا عدم موفقیت آنان هرگز دلبسته نیستم. آنان می دانند که اگر در انجام تکالیف مدرسه کوتاهی کنند، دیر به خانه بیایند و یا هر یک از کارهای ناموجه و نامعقولی که از بعضی جوانان سر می زند، انجام دهند موجب به هم ریختگی اعصاب و یا به تباهی کشیدن لحظات کنونی زندگی من نمی شوند.
من از طریق گفتار و رفتار به آنان آموخته ام که مسئولیت پذیر باشند. تا حد امکان آنان را ترغیب می کنم که خود را ارزشمند شمرند و آنگاه با اعمال و رفتارم به این توصیه تأکید می کنم. با وجود این از نظر عاطفی و روانی به تصمیم هایی که آنان اتخاذ می کنند، هرگز دلبسته نیستم. فرزندانم در اداره زندگی خویش مختارند. چرا که من هرگز نمی توانم زندگی آنان را سپری کنم. توجه و دلبستگی مفرط والدین مانع از آن می شود که حس مسؤولیت پذیری در بچه ها شکل بگیرد و انسجام یابد.
برای تقویت مسؤولیت پذیری در فرزندانمان، ضرورت دارد که اراده خویش را به آنان تحمیل نکنیم، بلکه از راهشان کنار برویم و اجازه دهیم که نیروی ما از طریق آنان جاری شود. در چنین شرایطی کسی در برابرشان نیست که با ایشان مشاجره و ستیز کند؛ ناگزیر نیستند که لجوج و خودرأی باشند تا ثابت کنند که شما نمی توانید آنان را کنترل کنید.
من فرزندانم را فوق العاده دوست دارم. برای کامیابی و سعادت آنان از جانم دریغ نمی کنم. با وجود این به موفقیت و یا عدم موفقیت آنان هرگز دلبسته نیستم. آنان می دانند که اگر در انجام تکالیف مدرسه کوتاهی کنند، دیر به خانه بیایند و یا هر یک از کارهای ناموجه و نامعقولی که از بعضی جوانان سر می زند، انجام دهند موجب به هم ریختگی اعصاب و یا به تباهی کشیدن لحظات کنونی زندگی من نمی شوند.
من از طریق گفتار و رفتار به آنان آموخته ام که مسئولیت پذیر باشند. تا حد امکان آنان را ترغیب می کنم که خود را ارزشمند شمرند و آنگاه با اعمال و رفتارم به این توصیه تأکید می کنم. با وجود این از نظر عاطفی و روانی به تصمیم هایی که آنان اتخاذ می کنند، هرگز دلبسته نیستم. فرزندانم در اداره زندگی خویش مختارند. چرا که من هرگز نمی توانم زندگی آنان را سپری کنم. توجه و دلبستگی مفرط والدین مانع از آن می شود که حس مسؤولیت پذیری در بچه ها شکل بگیرد و انسجام یابد.
برای تقویت مسؤولیت پذیری در فرزندانمان، ضرورت دارد که اراده خویش را به آنان تحمیل نکنیم، بلکه از راهشان کنار برویم و اجازه دهیم که نیروی ما از طریق آنان جاری شود. در چنین شرایطی کسی در برابرشان نیست که با ایشان مشاجره و ستیز کند؛ ناگزیر نیستند که لجوج و خودرأی باشند تا ثابت کنند که شما نمی توانید آنان را کنترل کنید.